جدول جو
جدول جو

معنی سباع - جستجوی لغت در جدول جو

سباع
سبع ها، جانوران درنده، ددها، جمع واژۀ سبع
تصویری از سباع
تصویر سباع
فرهنگ فارسی عمید
سباع
(سِ)
درندگان مثل گرگ و شیر. (غیاث). جمع واژۀ سبع. ددان. ددگان. درندگان: نخواست که سباع و وحوش دریابند که او می بهراسد. (کلیله و دمنه). آب و آتش و دد و سباع ودیگر موذیان در آن اثری ممکن نگردد ضیاع و سباع از خصب آن مراتع بفراخی رسیده. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
سباع
(سِ)
ابن عبدالعزی. او را ذکر است در غزوۀ احد در حربگاه حمزه بن عبدالمطلب در حدیث جعفر بن عمرو بن امیه خیری. (منتهی الارب). از مبارزین مشرکین یوم احد است. (حبیب السیر). اسم عبدالعزی عمرو بن نصله بن غبشان بن سلیم است. رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 152 شود
ابن عرفطه الغفاری. خلیفه و همراه حضرت رسول بود و در مدینه هنگام غزوه دومهالجندل. رجوع به حبیب السیر چ 1 تهران صص 124- 130و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 193، 310، 449 شود
لغت نامه دهخدا
سباع
فخر کردن، فخر نمودن
تصویری از سباع
تصویر سباع
فرهنگ لغت هوشیار
سباع
((س))
جمع سبع، درندگان
تصویری از سباع
تصویر سباع
فرهنگ فارسی معین
سباع
درنده ها، جانوران، سبع ها، ددان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سباک
تصویر سباک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سباعی
تصویر سباعی
آنچه دارای هفت رکن باشد، هفت تایی، کلمه ای که بنای آن بر هفت حرف باشد، هفت حرفی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ سبع. هفت یکها.
- اسباع قرآن، هفت سبع. قراء قدیم قرآن را هفت قسمت کرده در هر روز یک سبعو هر هفته یک بار قرآن را ختم میکرده اند:
زین سحرسحرگهی که رانم
مجموعۀ هفت سبع خوانم.
نظامی.
اگر خود هفت سبع از بر بخوانی
چو آشفتی الف با تا ندانی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نسبتی است مر بنی سباع را. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(گُ / گِ /گَ فَ / فِ)
هفت عدد شدن قوم. هفت شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
سریانی تازی شده دومین ماه ازسال خورشیدی رویم پنجمینماه ازسال سریانی برگرفته ازنام یازدهمین ماه سال یهودی ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبار
تصویر سبار
ریشکاو (میل جراحی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباخ
تصویر سباخ
جمع سبخه، شوره زاران، کود به زبان مسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباح
تصویر سباح
شناور، شناگر
فرهنگ لغت هوشیار
خواب خواب سبک خواب آسوده، خوابزدگی دراز خوابی خواب آلود گی از بیماری ها، آغاز خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباج
تصویر سباج
از ریشه پارسی شبه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباک
تصویر سباک
ریخته گر زرگر، ریخته گر، گدازنده ریخته گر زرگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباب
تصویر سباب
بسیار دشنام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباء
تصویر سباء
می خری، می، می خوری می فروش باده فروش چوب شناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباع
تصویر جباع
کوته بالا، زشت رفتار زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباع
تصویر تباع
در پی یکدیگر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباق
تصویر سباق
سبقت گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبوع
تصویر سبوع
هفته
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباه
تصویر سباه
گول بی مغز، سرخوش سرمست
فرهنگ لغت هوشیار
سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیع
تصویر سبیع
هفت یک، هفت یک داده، دشنام خورده، آک برشمرده (آک عیب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابع
تصویر سابع
هفتم هفتم هفتمین: فلک سابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباع
تصویر رباع
چهار تائی
فرهنگ لغت هوشیار
هفت شدن، فروگذاشتن، هفت ماهه زاییدن، انبوهی درندگان، به دایه دادن به دایه سپردن
فرهنگ لغت هوشیار
هفت پاره چامه ای که هفت بند دارد، هفت سپهر، هفت پایه، هفت واتی، هفت ماهه نوزاد، شتر بزرگ منسوب به سبعه. هفت تایی، کلمه هفت حرفی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطاع
تصویر سطاع
فرستون در چادر، گردن، داغ پهلو در اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباعی
تصویر سباعی
((سُ))
منسوب به سبعه. هفت تایی
فرهنگ فارسی معین
هفت تایی، هفت حرفی، هفت رکنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد