جدول جو
جدول جو

معنی سباء - جستجوی لغت در جدول جو

سباء
(سَبْ با)
مهموز، خریدن می را جهت باز فروختن. (منتهی الارب) ، شراب خریدن و از جایی بجایی بردن. (اقرب الموارد) ، بتازیانه زدن. (تاج المصادر بیهقی ص 90) : سباء فلاناً، تازیانه زد کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، به آتش سوختن. (تاج المصادر بیهقی ص 90) : سباء الجلد، سوخت پوست را. سبأت النار الجلد، آتش گرفت جلد را و برگردانید گونۀ آن را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سباء
(سَ بَءْ)
نام سورۀ سی و چهارم از قرآن، مکیه و آن پنجاه و چهار آیت است، پس از احزاب و پیش از ملائکه. و آن را سباء از این جهت خوانده اند که آیۀ 15 این آیه است: لقد کان لسباء فی مسکنهم آیه..
لغت نامه دهخدا
سباء
(تَ مَیْ یُ)
ناصر، ابن محمد (عزیز) بن ظاهر غازی بن ناصر صلاح الدین یوسف بن ایوب. آخرین پادشاه سلسلۀ بنی ایوب. وی به سال 627 هجری قمری در قلعۀ حلب به دنیا آمد و پس از مرگ پدر به سال 634 هجری قمری به سلطنت رسید. سرزمینهای الجزیره و حران و رها و رقه و رأس عین و حمص و دمشق را به قلمرو حکومت حلب افزود و صاحب موصل و ماردین نیز او را گردن نهادند. وی به سال 648 به مصر حمله کرد و آن را به قهر متصرف شد، سپس گروهی از لشکریان مصر بر او حمله بردند و او به سوی شام گریخت و در دمشق مستقر شد و در حدود ده سال با آرامش حکومت کرد تا ف تنه مغول شروع شد و او را پیش هلاکو بردند. هلاکو نخست او را نواخت ولی بعد به قتل رساند (سال 659 هجری قمری). در دوران وی شاعران به عزت و نعمت رسیدند، زیرا او خود شعر می گفت و اشعار فراوانی از او روایت می کنند. یوسف مردی کریم و بردبار بود. و آثار و بناهایی از او در دمشق باقی است.
لغت نامه دهخدا
سباء
(تَ)
مهرداد، دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز. با 424 تن سکنه. آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
سباء
(سِ)
می. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سباء
می خری، می، می خوری می فروش باده فروش چوب شناور
تصویری از سباء
تصویر سباء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سباک
تصویر سباک
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرمانروای جهرم در زمان اردشیر پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(گُ زَ دَ / دِ)
نرم شدن دل بر. شیفته و مایل گشتن به. شیفته و مایل کاری گردیدن: اسباء علی الشی ٔ. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
جمع واژۀ حسیب
لغت نامه دهخدا
تصویری از سباب
تصویر سباب
بسیار دشنام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباح
تصویر سباح
شناور، شناگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباج
تصویر سباج
از ریشه پارسی شبه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
خواب خواب سبک خواب آسوده، خوابزدگی دراز خوابی خواب آلود گی از بیماری ها، آغاز خواب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سداء
تصویر سداء
غوره سبز خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباء
تصویر جباء
سر شاخ گاو، لاغر ران زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دباء
تصویر دباء
کدو
فرهنگ لغت هوشیار
جوانمردی و کرم و بخشش، تره شاهتره از گیاهان، بخشش دهش، شاهترگان از گیاهان (سخاء، جمع سخاء ه) نرمی سستی بخشش داشتن کرم داشتن، بخشش کرم، آسان بودن، انفاق اموال و غیره بر شخص تا چنانکه باید و شاید بمصب استحقاق رساند
فرهنگ لغت هوشیار
مهر نامه، سرنامه (عنوان نامه)، کاغذ تراش، پوستک پوست نازکی که در پوشنیدن (جلد کردن) به کار رود مهر نامه، عنوان نامه واحد سحاء ه، جمع اسحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبار
تصویر سبار
ریشکاو (میل جراحی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطاء
تصویر سطاء
تاختن فرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباخ
تصویر سباخ
جمع سبخه، شوره زاران، کود به زبان مسری
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرمگ گونه ای کویک یامگ (نخل)، جمع سبله، خوشه ها بروت ها
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی شده دومین ماه ازسال خورشیدی رویم پنجمینماه ازسال سریانی برگرفته ازنام یازدهمین ماه سال یهودی ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباع
تصویر سباع
فخر کردن، فخر نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباق
تصویر سباق
سبقت گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباک
تصویر سباک
ریخته گر زرگر، ریخته گر، گدازنده ریخته گر زرگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباه
تصویر سباه
گول بی مغز، سرخوش سرمست
فرهنگ لغت هوشیار
سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبتاء
تصویر سبتاء
بیابان، زمین هموار دشت، زن دراز گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبحاء
تصویر سبحاء
جمع سبوح، شناوران
فرهنگ لغت هوشیار
پدران، اجداد، جمع اب، جمع اب، پدران نیاکان جمع اب. پدران اجداد: آبا و اجداد ما برین عقیده بودند، کشیشان (مسیحی) آبا کلیسا آبا کنیسه. یا آبا سبعه هفت پدران آبا سبعه. یا آبا علوی. پدران آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسباء
تصویر حسباء
جمع حسیب، والا گهران، شمارگران جمع حسیب
فرهنگ لغت هوشیار
میخ، زره تنگ، چاه تنگ دهانه، جمع اسک و سکاء، کران، پستی فرومایگی، بویه رامک بویه مشکک، دیو جولاهه گونه ای تننده درشت، سوراخ کژدم کر، زره تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آباء
تصویر آباء
پدران، نیاکان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اباء
تصویر اباء
تن زدگی، روی تافت، سرپیچی
فرهنگ واژه فارسی سره