جدول جو
جدول جو

معنی سایف - جستجوی لغت در جدول جو

سایف
(یِ)
رجوع به سائف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بایف
تصویر بایف
(پسرانه)
بادام (نگارش کردی: بایه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایه
تصویر سایه
(دخترانه)
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایر
تصویر سایر
(پسرانه)
سیرکننده، رونده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایا
تصویر سایا
(دخترانه)
نعمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سخیف
تصویر سخیف
سست، سبک، ضعیف، ناقص، سبک عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایا
تصویر سایا
ساینده، آنکه چیزی را بساید
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
با یکدیگر شمشیر زدن. (زوزنی). با هم شمشیر زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تضارب با شمشیر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسیف
تصویر اسیف
اندوهناک، نازکدل، گرفتار، خشمگین، پیر رفتنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایح
تصویر سایح
سیاحت کننده جهانگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاف
تصویر سیاف
مرد شمشیر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنیف
تصویر سنیف
اشتر پوش، کناره بوب (فرش بساط)، کناره تشلیخ (سجاده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیف
تصویر سفیف
زیغ (بساط بوریا) از برگ خرما، تنگ پالان، از نام های اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیف
تصویر سقیف
آسمانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریف
تصویر سریف
رزرده رسته درختان مو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدیف
تصویر سدیف
کوهان پیه کوهان
فرهنگ لغت هوشیار
نادان کم خرد، چابک زرنگ، سست: اندیشه رای، نازک: ابر، کم بافت سست باف: جامه ناقص عقل کم خرد، ضعیف، پست دون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خایف
تصویر خایف
ترسنده ترسان هراسان (همواره خایف است)، جمع خایفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائف
تصویر سائف
شمشیردار شمشیر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساهف
تصویر ساهف
تشنه کام، مردنی، برگشته روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساید
تصویر ساید
چرکی که از آهن بیرون آرند ریم آهن. مهتر سرور جمع ساده سیائد
فرهنگ لغت هوشیار
سر کننده رونده، جاری روان، همه جمیع، باقی چیزی باقی مردم دیگر: شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر سایر هفت نفر، جمع سایرین. توضیح بعضی پندارند که سایر (سائر) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده. این قول اشتباه است: (السائر الباقی)
فرهنگ لغت هوشیار
ادب کننده تربیت کننده، رام کننده، کسی که کارهای جمعی را با تدبیر اداره کند کاردان سیاستمدار، حاکم فرمانروا. یا سایس پنجم رواق. مریخ. (چه در فلک پنجم است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایش
تصویر سایش
عمل ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسایف
تصویر مسایف
جمع مسیفه، و خشکسالیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایل
تصویر سایل
خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
چرنده جمع سوائم (سوایم)، توضیح چارپایانی که بچرا روند بر حسب عادت مانند: شتر اسب گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
سیاهی بدن انسان یا هر جسم دیگر که در برابر آفتاب یا روشنائی چراغ بر روی زمین منعکس گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالف
تصویر سالف
پیش رفته، متقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکف
تصویر ساکف
ابردر چوب بالایین در که لنگه در میان آن می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایق
تصویر سایق
سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایت
تصویر سایت
تارنما، جایگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایش
تصویر سایش
اصطکاک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایر
تصویر سایر
دیگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سخیف
تصویر سخیف
سبک
فرهنگ واژه فارسی سره