جدول جو
جدول جو

معنی ساکوت - جستجوی لغت در جدول جو

ساکوت
همیشه خاموش، (مهذب الاسماء)، مرد بسیار خاموش، نظیر ساکوته، (منتهی الارب) (آنندراج)، کثیرالسکوت،
اسم للسکوت، (اقرب الموارد)، اسم است بمعنی خاموشی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ساکوت
بسیار خاموش مرد
تصویری از ساکوت
تصویر ساکوت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باکوت
تصویر باکوت
(دخترانه)
میوهایی که توسط باد ریخته باشد (نگارش کردی: باکوت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش، بی صدا، آرام، کسی که حرف نزند، زمانی به کار می رود که بخواهند به کسی امر به حرف نزدن یا دست کشیدن از کاری پرسر و صدا کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سافوت
تصویر سافوت
سوت، صدایی که با گذاشتن دو سرانگشت میان لب ها از دهان برمی آورند، صفیر، شپل، شپیل، شپلت، سپیل
فرهنگ فارسی عمید
نام یکی از بلاد قدیم هند وسطی، از کتاب سنکهت براهمهر، (از ماللهند ص 153)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ / سُ)
پرنده ای است یا مرغی است دیگر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
صدائی باشد که کبوتربازان کنند و آن چنان است که سر دو انگشت را بر زبان نهند وبتندی هر چه تمامتر پف کنند تا صدای بلندی از آن پدید آید، (برهان) (آنندراج) (استینگاس)، سوت، صفیر
لغت نامه دهخدا
مجمع الجزایر کوچک گینه فرانسه در شمال کاین دارای قدیمترین مؤسسات توبه کاران است
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
والتر. رجوع به اسکات (والتر) شود، کهنه. مندرس:
آن پسر پاره دوز شب همه شب تا بروز
بانگ کند چون خروز اسکی بابوش کیمده وار.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
جان. یکی از دانشمندان معروف ایرلاند. وی در قرن 9 میلادی میزیست و سمت راهبی داشت. آثار علمی و فلسفی بزبان لاتین دارد و بواسطۀ تمایل بآزادی افکار و دوری از موهومات منظور نظر پاپ نشده و در زمرۀ گناهکاران درآمده است
جان. یکی از دانشمندان مشهور اسکاتلند. وی در قرن 13 میلادی میزیسته و بفلسفه و علوم عقلی اشتغال داشته است
مایکل. یکی از علمای اسکاتلند. وی در قرن 13 میلادی میزیست و به علوم و فنون عصر خود اشتغال ورزید
لغت نامه دهخدا
(اِ کُتْ)
تلفظ فرانسوی اسکات، نام باستانی مردم اسکاتلند
لغت نامه دهخدا
(کَ)
تکوت. تکّوت. تیکوک. بلغت اهل بربر فربیون. (دزی ج 1 ص 139). در مغرب اقصی بلغت بربر فریبون را نامند و همچنین در مغرب میانه این نام را به دانۀ ’اثل’ دهند که فارسیان آن را ’کیزمازک’ (گزمازک) گویند. رجوع به ’اثل’ شود. (از لکلرک ج 1 ص 302). رجوع به مفردات ابن البیطار ج 1 ص 12 و کلمه ’اثل’ و تاکوب شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
مرد بسیارخاموش. (شرح قاموس) (منتهی الارب). رجوع به ساکوت شود
لغت نامه دهخدا
صمغ درخت افربیون که آنرا لبانه مغربیه نیز گویند. توضیح در بعضی کتب تاکوت را بصورت تیکوت هم ذکر کرده اند و در برهان بصورت تاکوب آمده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافوت
تصویر سافوت
صدائی باشد که کبوتربازان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش، بی صدا، آرام کردن، خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکوته
تصویر ساکوته
بسیار خاموش زن، مرگ ناگهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
((کِ))
خاموش، آرام، بی صدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
((سُ))
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
خاموش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
Quiet, Silent, Still
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Silence, Quietness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
тихий , молчаливый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
ruhig, still
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Ruhe, Stille
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
тихий , тихий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина , тиша
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
cichy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
cisza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساکت
تصویر ساکت
安静的
دیکشنری فارسی به چینی