جدول جو
جدول جو

معنی ساوا - جستجوی لغت در جدول جو

ساوا
(دخترانه و پسرانه)
طلا و نقره سوهان کشیده شده
تصویری از ساوا
تصویر ساوا
فرهنگ نامهای ایرانی
ساوا
زر و سیم براده شده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایا
تصویر سایا
(دخترانه)
نعمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاوا
تصویر ژاوا
(دخترانه)
جاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارا
تصویر سارا
(دخترانه)
صحرا، کوه و دشت، شاهزاده خانم، نام همسر ابراهیم (ع)، مادر اسحاق (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساشا
تصویر ساشا
(دخترانه و پسرانه)
مدافع و محافظ مردان، این نام در زبانهای روسی و فرانسه و انگلیسی نیز بکاربرده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سانا
تصویر سانا
(پسرانه)
سهل، آسان، راحت، گویش محلی صنعا پایتخت یمن که قهوه آن معروف است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساورا
تصویر ساورا
(پسرانه)
امید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساوه
تصویر ساوه
(پسرانه)
نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باوا
تصویر باوا
(پسرانه)
بابا (نگارش کردی: باوا)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساوان
تصویر ساوان
(پسرانه)
سامان نام روستایی در نزدیکی سقز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سروا
تصویر سروا
حدیث، سخن، افسانه، برای مثال چند دهی وعدۀ دروغ همی چند / چند فروشی به من تو این سرو سروا (اورمزدی - شاعران بی دیوان - ۲۷۵)، شعر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سارا
تصویر سارا
زبده، خالص، بی غش مثلاً زر سارا، عنبر سارا، مشک سارا، برای مثال چه حاصل زان که دانی کیمیا را / مس خود را نکرده زرّ سارا (جامی۵ - ۲۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوا
تصویر سکوا
آش سرکه، آش بلغور که در آن سرکه بریزند، سکبا، سکباج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساوه
تصویر ساوه
زر سوده و ریزه ریزه، ریزۀ زر، زر خالص، برای مثال فزون زان که بخشی به زائر تو زر / نه ساوه نه رشته برآید ز کان (فرالاوی - شاعران بی دیوان - ۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایا
تصویر سایا
ساینده، آنکه چیزی را بساید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماوا
تصویر ماوا
جایگاه، مسکن، پناهگاه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
صورت مخفف مساواه. برابری. معاملۀ به مثل. مکافات. پاداش. مساوات. رجوع به مساوات شود:
آزار مگیر از کس برخیره و مازار
کس را مگر از روی مکافات و مساوا.
ناصرخسرو.
حلم حق گرچه مساواها کند
چونکه از حد بگذرد رسوا کند.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 176)
لغت نامه دهخدا
فلیکس فیزیک دان فرانسوی، بسال 1791م، در مزیر متولد شد و به سال 1841 درگذشت، او در قسمت پاندولهای نوسان دار مطالعاتی کرده است
لغت نامه دهخدا
غله ای است هندی که فارسی آن ساماخ است، (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد (این ده را سبلان نیز گویند)، در 62 هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 18 هزارگزی باختر شوسۀ مهاباد به سردشت واقع است، هوای آن سرد و دارای 65 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان شوی بخش بانۀ شهرستان سقز که در 15 هزارگزی شمال بانه و 5 هزارگزی شمال خاور خشکه واقع شده است، هوای آن سرد و دارای 370 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون، کتیرا و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
زر و سیم براده شده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جای بودن، مسکن خانه، جایگاه، مقام، جای اقامت و مکان سکونت رسم الخطی در فارسی برای ماوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاوا
تصویر فاوا
شرمنده و رسوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوا
تصویر سکوا
آش سرکه
فرهنگ لغت هوشیار
اشتباهاً، از روی غفلت و فراموشی، پاسی از شب، آغاز شب، نا آگاهانه از روی سهو اشتباها مقابل عمدا
فرهنگ لغت هوشیار
مساوات: آزار مگیر از کس بر خیره و مازار کس را مگر از روی مکافات ومساوا. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساوه
تصویر ساوه
زر خالص، ریزه زر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارا
تصویر سارا
بی غش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسوا
تصویر اسوا
بدتر بتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارا
تصویر سارا
خالص، بی غل و غش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساوه
تصویر ساوه
((وَ))
براده طلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروا
تصویر سروا
((سَ))
شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارا
تصویر سارا
خلوص، خالصی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سهوا
تصویر سهوا
ندانسته
فرهنگ واژه فارسی سره