منسوب به سامان: گوید کز نسبت سامانی ام، سوزنی، رجوع به سامان (جد آل سامان) و سامانیان شود قسمی حصیر که به عبادان کنند: و حصارهای سامانی از عبادان خیزد، (حدود العالم)
منسوب به سامان: گوید کز نسبت سامانی ام، سوزنی، رجوع به سامان (جد آل سامان) و سامانیان شود قسمی حصیر که به عبادان کنند: و حصارهای سامانی از عبادان خیزد، (حدود العالم)
منصور بن عبدالملک بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد بن اسد بن سامان معروف به ’السدید’ بعد از پدرش امرا در کار پادشاهی مشورت کردند، تا اینکه منصور را بپادشاهی اختیار کردند، امیر پانزده سال حکومت کرد، و از منتصف شوال سنه خمس و ستین و ثلاثمائه درگذشت، رجوع به تاریخ گزیده ص 384 ببعد و آل سامان شود الیاس بن احمد برادر اسماعیل سامانی و در سال 293 هجری قمری والی قزوین بود، رجوع به تاریخ گزیده ص 791 و 794 شود
منصور بن عبدالملک بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد بن اسد بن سامان معروف به ’السدید’ بعد از پدرش امرا در کار پادشاهی مشورت کردند، تا اینکه منصور را بپادشاهی اختیار کردند، امیر پانزده سال حکومت کرد، و از منتصف شوال سنه خمس و ستین و ثلاثمائه درگذشت، رجوع به تاریخ گزیده ص 384 ببعد و آل سامان شود الیاس بن احمد برادر اسماعیل سامانی و در سال 293 هجری قمری والی قزوین بود، رجوع به تاریخ گزیده ص 791 و 794 شود
برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر
برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)
لاف و گزاف گفتن: والله که مبارکم درین خدمت دانی تو که نیست لاف و لامانی. (کمال اسماعیل لغ) لام آوردن، حیله کردن تزویر کردن: خلق خوشبوی تو با شاه ریا حین می گفت کای گل تازه قبا باز چه لام آوردیک (شمس طبسی لغ)