جدول جو
جدول جو

معنی سامانلو - جستجوی لغت در جدول جو

سامانلو
دهی است از دهستان ایروموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در 19هزارگزی باختر اردبیل و 12 هزارگزی شوسۀ اردبیل به تبریز، هوای آن معتدل و دارای 225 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، تیره ای از ایل شاهسون در این ده سکونت دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سامان
تصویر سامان
(پسرانه)
ترتیب، نظام، زندگی، سرزمین، ناحیه، روش کاری، صبر، آرام و قرار، نام مؤسس سلسله سامانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامان
تصویر سامان
اسباب خانه، لوازم زندگانی، افزار کار، بار و بنۀ سفر، کالا،
آراستگی و نظم، برای مثال گهی بر درد بی درمان بگریم / گهی بر حال بی سامان بخندم (سعدی۲ - ۴۹۲) آرام و قرار، برای مثال کسی که سایۀ جبار آسمان شکند / چگونه باشد در روز محشرش سامان (کسائی - مجمع الفرس) اندازه و نشانه، برای مثال میان بربسته بر شکل غلامان / همی شد ده به ده سامان به سامان (نظامی - مجمع الفرس)
سامان دادن: نظم و ترتیب دادن و آراستن، سر و صورت دادن
سامان گرفتن: سامان یافتن، سر و سامان یافتن، نظم و ترتیب پیدا کردن، سرو صورت به خود گرفتن، صاحب خانه و زندگانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
مربوط به سامانیان، از نوادگان سامان، برای مثال خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان ها سرو و از کاخ ها در (فرخی - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 8هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. با 243 تن سکنه. آب آن از چشمه سارها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل، واقع در 15هزارگزی شمال باختری گرمی و 6 هزارگزی شوسۀ گرمی به اردبیل، هوای آن گرم، و دارای 292 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان سیاه رود است که در بخش افجۀ شهرستان تهران واقع است و 147 تن سکنه دارد که از طایفۀ سوری هداوند هستند و تابستان به ییلاق لار می روند، مامالو در دو قسمت رودخانه واقع است و به نام ’این دست’ و ’آن دست’ معروف است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان حومه بخش شاهین دژ است که در شهرستان مراغه واقع است و 423 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان پیران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 123 تن سکنه است. آب آن از رودخانه بادین آباد و محصول آن غلات، توتون، حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
سفال شکسته، تیله، (در لهجۀ قزوین)
لغت نامه دهخدا
منصور بن عبدالملک بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل بن احمد بن اسد بن سامان معروف به ’السدید’ بعد از پدرش امرا در کار پادشاهی مشورت کردند، تا اینکه منصور را بپادشاهی اختیار کردند، امیر پانزده سال حکومت کرد، و از منتصف شوال سنه خمس و ستین و ثلاثمائه درگذشت، رجوع به تاریخ گزیده ص 384 ببعد و آل سامان شود
الیاس بن احمد برادر اسماعیل سامانی و در سال 293 هجری قمری والی قزوین بود، رجوع به تاریخ گزیده ص 791 و 794 شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به سامان:
گوید کز نسبت سامانی ام،
سوزنی،
رجوع به سامان (جد آل سامان) و سامانیان شود
قسمی حصیر که به عبادان کنند: و حصارهای سامانی از عبادان خیزد، (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام قبیله ای است از طایفۀ قاجار که به استراباد کوچ داده شده اند. رجوع به ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 108 شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از ایلات اطراف تهران. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111). از ایلات اطراف تهران، ساوه، زرند و قزوین و مرکب از 1200 خانوار است. ییلاقشان کوههای شمالی البرز و قشلاقشان خوار میباشد و چادرنشین هستند
لغت نامه دهخدا
از دهات دهستان جیرستان بخش باجگیران شهرستان قوچان است، در 30هزارگزی مغرب باجگیران بر سر راه مالرو عمومی باجگیران به چورمه، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 660 تن سکنه دارد، آبش از چشمه تأمین میشود و محصولش غلات است، اهالی به زراعت و مالداری و هیزم کنی مشغولند و صنعت دستی مردم آنجا بافتن قالیچه و گلیم و جوال است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
دهی است از بخش سلدوز شهرستان ارومیه. سکنۀ آن 168 تن و آب آن از رود گدار و محصولش غلات، برنج، چغندر، توتون و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4) ، جمع واژۀ مهر کابینها. (از فرهنگ تازی بپارسی فروزانفر) (فرهنگ فارسی معین). گویا از جمعهای ساختگی فارسی زبانان است، جمع واژۀ مهر. (معرب شده). (یادداشت مؤلف). غلط مشهور است ولی استعمال آن بسبب تداول عیبی ندارد. (بیست مقالۀ قزوینی ص 72- 73، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان دیزجرود بخش عجب شیر شهرستان مراغه، واقع در کنار دریاچۀ ارومیه. سکنۀ آن 213 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات. صنایع دستی جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
مأخوذ از ترکی، مردم ساموق، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان خسروشاه بخش اسکوشهرستان تبریز در 9هزارگزی شمال باختری مرکز اسکو و2هزارگزی شوسۀ تبریز به اسکو در جلگه واقع است، هوایش معتدل و 270 تن سکنه دارد، آبش از آجی چای و چشمه و محصولش غلات، بادام و شغل مردمش زراعت و گله داری وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی از دهستان میانکوه بخش چاپشلو شهرستان دره گز واقع در 38 هزارگزی جنوب باختری قره باشلو است. سر راه مالرو عمومی دره گز میباشد، محلی است کوهستانی و سردسیر سکنۀ آن 249 تن است. مذهبشان شیعه و زبانشان کردی است. آب آنجا از چشمه و محصولات غلات و پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه آن جا مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جعفرآباد بخش حومه شهرستان قوچان واقع در25 هزارگزی جنوب خاوری قوچان و 10 هزارگزی شمال خاوری شوسۀ قدیم قوچان بمشهد، جلگه معتدل، دارای 174 تن سکنه، فارسی و کردی زبان، آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و سیب زمینی و شغل اهالی آن زراعت و مالداری وراه آنجا مالرو است، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان نازلو بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 9 هزارگزی شمال خاوری ارومیه و سه هزار و پانصدگزی خاور شوسۀ ارومیه به سلماس، هوای آن معتدل و دارای 50 تن سکنه است، آب آنجا از قنات و چاه تأمین میشود، محصول آن غلات و چغندر، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی آنان جوراب بافی و راه آن ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، واقع در42 هزارگزی جنوب باختری اردبیل و 32 هزارگزی شوسۀ اردبیل به خلخال، کوهستانی و معتدل و دارای 381 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی آنجازراعت و گله داری و صنایع دستی مردم آن فرش بافی و راه آنجا مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 55 هزارگزی باخترشیروان سر راه مالرو عمومی به قزاقی، کوهستانی، هوای آن معتدل، آب آن از چشمه و رودخانه، و محصول آن غلات است، 82 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قره لز بخش میاندوآب شهرستان مراغه، در 36هزارگزی جنوب خاوری میاندوآب و 4هزارگزی باختر راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ قرار گرفته است، زمین آن جلگه هوای آن معتدل مالاریائی است، 310 تن سکنه دارد، آب آن از زرینه رود، محصول آن غلات و توتون و چغندر و حبوبات و شغل اهالی زراعت، صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ)
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. آب آن ازچشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی آنان جاجیم و گلیم بافی است و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزء دهستان گورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل، دارای 384 تن سکنه، آب از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است جزء دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 16 هزارگزی خاور گرمی و 6 هزارگزی راه شوسۀ اردبیل به گرمی، با 146 تن سکنه. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی از دهستان گرم بخش ترک شهرستان میانه. سکنۀ آن 558 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و نخود و عدس. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سامان
تصویر سامان
لوازم زندگی، آراستگی و نظم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامان
تصویر سامان
اسباب، لوازم، وسایل زندگی، باروبنه، متاع، کالا، آراستگی، نظم، رواج و رونق، آرام، قرار، مکان، محل، تدارک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامانه
تصویر سامانه
سیستم، نظام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سامان
تصویر سامان
انظباط، دیار، ترتیب، نظم، منطقه
فرهنگ واژه فارسی سره
جهاز، دستگاه، نظام، سیستم، الگو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام طایفه ای ترک نژاد و مهاجر در مازندران
فرهنگ گویش مازندرانی