دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 7هزارگزی جنوب باختری الشتر و 3 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به الشتر. هوای آن سرد و دارای 360 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود. محصول آن، غلات، برنج، حبوب، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است ساکنین از طایفۀ حسنوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 7هزارگزی جنوب باختری الشتر و 3 هزارگزی باختر راه شوسۀ خرم آباد به الشتر. هوای آن سرد و دارای 360 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه ها تأمین میشود. محصول آن، غلات، برنج، حبوب، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است ساکنین از طایفۀ حسنوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
محمد بن اسماعیل بن ابی بکر عبدالجبار بن احمد بن محمد ناقدی ساسیانی جراحی، از مردم محلۀ ساسیان مرو و از محدثان نیمۀ اول قرن ششم بود، تولد وی بسال 460 هجری قمری و وفاتش به سال 541 یا542 بوده است، (انساب سمعانی)
محمد بن اسماعیل بن ابی بکر عبدالجبار بن احمد بن محمد ناقدی ساسیانی جراحی، از مردم محلۀ ساسیان مرو و از محدثان نیمۀ اول قرن ششم بود، تولد وی بسال 460 هجری قمری و وفاتش به سال 541 یا542 بوده است، (انساب سمعانی)
نام موضعی است در شروان در کنار آب ارس و بعضی گویند نام شهری است از ولایت شروان، (برهان)، بندری است بمیان طرف مشرق و جنوب او متصل به دریای گیلان و دوجانب دیگر برود کرو و صحرای موغان وسعت زمین او طولاً بیست فرسخ و عرضاً ده فرسخ، سمت شمالی آن صحرا قصبۀ سالیان است، که بندر بنام او معروف است و سالیان دو هزارباب خانه دارد و از بناهای ملوک شروان بوده، (آنندراج)، نام بندری است در کنار دریای خزر دهی است ازدهستان زاوه رود بخش زراب شهرستان سنندج واقع در 25هزارگزی باختر آویهنگ، کوهستانی هوای آن سرد و دارای 200 تن سکنه است، آب آن از چشمه تأمین میشود محصول آن غلات، توتون، لبنیات شغل اهالی زراعت، گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نام محلی کنار راه قم به سلطان آباد، میان دو راهه دلیجان و عنایت بیگ، در 177200 گزی طهران قرار گرفته است
نام موضعی است در شروان در کنار آب ارس و بعضی گویند نام شهری است از ولایت شروان، (برهان)، بندری است بمیان طرف مشرق و جنوب او متصل به دریای گیلان و دوجانب دیگر برود کرو و صحرای موغان وسعت زمین او طولاً بیست فرسخ و عرضاً ده فرسخ، سمت شمالی آن صحرا قصبۀ سالیان است، که بندر بنام او معروف است و سالیان دو هزارباب خانه دارد و از بناهای ملوک شروان بوده، (آنندراج)، نام بندری است در کنار دریای خزر دهی است ازدهستان زاوه رود بخش زراب شهرستان سنندج واقع در 25هزارگزی باختر آویهنگ، کوهستانی هوای آن سرد و دارای 200 تن سکنه است، آب آن از چشمه تأمین میشود محصول آن غلات، توتون، لبنیات شغل اهالی زراعت، گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) نام محلی کنار راه قم به سلطان آباد، میان دو راهه دلیجان و عنایت بیگ، در 177200 گزی طهران قرار گرفته است
دو کلمه سال و ماه بر خلاف قیاس به ’یان’ جمع بسته شوند، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بمعنی سالهاست که جمع سال باشد، (برهان) (آنندراج)، جمع سالی یعنی چیزی که سال از آن قرار گرفته باشد، (شرفنامۀ منیری)، و آن وقت و زمانه است پس سالیان بمعنی ازمنه و اوقات باشد، (غیاث) : بگذرد سالیان که برناید روزی از مطبخش همی خنجیر، خسروی، چو چندی برآمد همی سالیان سر سرو بگذشت از آسمان، دقیقی، جهانداربرنا ز گیتی برفت برو سالیان بر گذشته دو هفت، فردوسی (شاهنامه، ج 4 ص 1805)، به آخر ترا رفتن آید بدان اگر چند ایدر بوی سالیان، فردوسی، گذشته بر او سالیان دو هزار گر ایدونکه برتر نیاید شمار، فردوسی، ز مردی آنچه تو کردی همی به اندک سال بسالیان فراوان نکرد رستم زر، فرخی (از آنندراج)، بود سالیان هفتصد هشتصد که تا اوست محبوس درمنظری، منوچهری، سستی کنی و باده خوری سال و سالیان شکرگزی و نوش مزی شاد و شادخوار، منوچهری، هر چیزی که خواهند بر یک اندر کنند هر چند سالیان برآید، (تاریخ سیستان)، تو سالیانها خفتی و آنکه برتو شمرد دم شمردن تو یک نفس زدن نغنود، ناصرخسرو چه گویی که فرساید این چرخ گردون چو بیحد و مر بشمرد سالیان را، ناصرخسرو، قوت روزم غمی است سال آورد که نخواهد بسالیان برخاست، خاقانی، از دانۀ دل ز کشت شادی یک خوشه بسالیان نشانیم، خاقانی، چنان زی کز آن زیستن سالیان ترا سود و کس را نباشد زیان، نظامی، که به اندک تغیر حال از مخدوم قدیم برگردد و حقوق نعمت سالیانی درنوردد، (گلستان)، حق سالیانش فرامش مکن، سعدی (بوستان)، ، سال واحد، (برهان) (شرفنامۀ منیری)، مدت یکسال، یکسال، همه روزه، (برهان)
دو کلمه سال و ماه بر خلاف قیاس به ’یان’ جمع بسته شوند، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، بمعنی سالهاست که جمع سال باشد، (برهان) (آنندراج)، جمع سالی یعنی چیزی که سال از آن قرار گرفته باشد، (شرفنامۀ منیری)، و آن وقت و زمانه است پس سالیان بمعنی ازمنه و اوقات باشد، (غیاث) : بگذرد سالیان که برناید روزی از مطبخش همی خنجیر، خسروی، چو چندی برآمد همی سالیان سر سرو بگذشت از آسمان، دقیقی، جهانداربرنا ز گیتی برفت برو سالیان بر گذشته دو هفت، فردوسی (شاهنامه، ج 4 ص 1805)، به آخر ترا رفتن آید بدان اگر چند ایدر بوی سالیان، فردوسی، گذشته بر او سالیان دو هزار گر ایدونکه برتر نیاید شمار، فردوسی، ز مردی آنچه تو کردی همی به اندک سال بسالیان فراوان نکرد رستم زر، فرخی (از آنندراج)، بود سالیان هفتصد هشتصد که تا اوست محبوس درمنظری، منوچهری، سستی کنی و باده خوری سال و سالیان شکرگزی و نوش مزی شاد و شادخوار، منوچهری، هر چیزی که خواهند بر یک اندر کنند هر چند سالیان برآید، (تاریخ سیستان)، تو سالیانها خفتی و آنکه برتو شمرد دم شمردن تو یک نفس زدن نغنود، ناصرخسرو چه گویی که فرساید این چرخ گردون چو بیحد و مر بشمرد سالیان را، ناصرخسرو، قوت روزم غمی است سال آورد که نخواهد بسالیان برخاست، خاقانی، از دانۀ دل ز کشت شادی یک خوشه بسالیان نشانیم، خاقانی، چنان زی کز آن زیستن سالیان ترا سود و کس را نباشد زیان، نظامی، که به اندک تغیر حال از مخدوم قدیم برگردد و حقوق نعمت سالیانی درنوردد، (گلستان)، حق سالیانش فرامش مکن، سعدی (بوستان)، ، سال واحد، (برهان) (شرفنامۀ منیری)، مدت یکسال، یکسال، همه روزه، (برهان)
منسوب به سلیمان. نوعی شمشیر، گونه ای سنگ آذرین. از خواص این سنگ آن است که بر اثر سایش و اصطکاک خاصیت فسفرسانس پیدا می کند و روشنی خاص نشان می دهد و چون سختی جالب توجهی دارد جزو سنگ های زمینی و احجار کریمه به شمار می رود
منسوب به سلیمان. نوعی شمشیر، گونه ای سنگ آذرین. از خواص این سنگ آن است که بر اثر سایش و اصطکاک خاصیت فسفرسانس پیدا می کند و روشنی خاص نشان می دهد و چون سختی جالب توجهی دارد جزو سنگ های زمینی و احجار کریمه به شمار می رود