جدول جو
جدول جو

معنی سالر - جستجوی لغت در جدول جو

سالر
(لِ)
حاکم نشین ایالت کانتال بخش مریاک، دارای 630 تن سکنه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایر
تصویر سایر
(پسرانه)
سیرکننده، رونده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساهر
تصویر ساهر
(پسرانه)
بیدار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامر
تصویر سامر
(پسرانه)
قصه گو، افسانه سرا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سالم
تصویر سالم
(پسرانه)
فاقد بیماری، بدون عیب یا خرابی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سالار
تصویر سالار
(پسرانه)
رهبر، بزرگ، مهتر، سردار سپاه، فرمانده سپاه، حاکم، شاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساحر
تصویر ساحر
(دخترانه)
سحرکننده، افسونگر
فرهنگ نامهای ایرانی
(لِ)
شهری است از ایتالیا (کامپانی) در جنوب غربی ناپل واقع در کنار خلیجی بهمین نام و دارای 63000 تن سکنه است. سابق بر این مدرسه طب معروفی داشته، و در سال 1953م. محل فرود آمدن و پیاده کردن کشتیها و وسایل نقلیه آمریکا بوده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از سالم
تصویر سالم
بی گزند و درست، بی عیب، صحیح
فرهنگ لغت هوشیار
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالو
تصویر سالو
جامه سفید و تنک که از آن دستار و لباس زنانه درست میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالن
تصویر سالن
اطاق بزرگ مخصوص پذیرائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالج
تصویر سالج
لاتینی تازی گشته بیدمشک از درختان بید مشک
فرهنگ لغت هوشیار
مسافر و راه رونده زخمی که روی پوست بدن انسان و بیشتر روی بینی و گونه ها پیدا میشود رهرو زبانزد سوفیانه تا راهرو نباشی کی راهبر شوی، راهی (مسافر) راه رونده رونده، سفر کننده مسافر، سائر الی الله که متوسط بین مبدا و منتهی است مادام که در سیر است. کسی که بطریق سلوک بمرتبت و مقامی رسد که از اصل و حقیقت خود آگاه شود و بداند که او همین صورت و نقش نیست و اصل و حقیقت او مرتبت جامه الوهیت است که در مراتب تنزل متلبس بدین لباس گشته و بمقام فنا فی الله و مرتبت ولایت وصول یابد. یا سالکان عرش. فرشتگان ملائکه، اهل سلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالف
تصویر سالف
پیش رفته، متقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالخ
تصویر سالخ
مار سیاه، گری شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجر
تصویر ساجر
گرم کننده تنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالب
تصویر سالب
تاراج دهنده و رباینده و غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالار
تصویر سالار
رئیس، سردار، سالخورده و ریش سفید، بزرگ و مهتر قوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتر
تصویر ساتر
پوشنده، روپوش، عورت پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغر
تصویر ساغر
پیاله، جام شرابخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحر
تصویر ساحر
افسونگر، سحر کننده، جادو کن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخر
تصویر ساخر
فسوس کننده، مسخر کننده، مستهزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطر
تصویر ساطر
گوشتفروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعر
تصویر ساعر
بد انگیر بد خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابر
تصویر سابر
شمشیر، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادر
تصویر سادر
سرگشته سراسیمه بی باک، خیره، شوخ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافر
تصویر سافر
مسافر، به سفر رونده، سفر کننده، کاروانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکر
تصویر ساکر
ساکن، آرمیده بی باد
فرهنگ لغت هوشیار
سر کننده رونده، جاری روان، همه جمیع، باقی چیزی باقی مردم دیگر: شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر سایر هفت نفر، جمع سایرین. توضیح بعضی پندارند که سایر (سائر) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده. این قول اشتباه است: (السائر الباقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالار
تصویر سالار
ارباب، رئیس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سایر
تصویر سایر
دیگر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساحر
تصویر ساحر
جادوگر، افسونگره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سالم
تصویر سالم
تندرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سالن
تصویر سالن
تالار
فرهنگ واژه فارسی سره