جدول جو
جدول جو

معنی سالارخواه - جستجوی لغت در جدول جو

سالارخواه
(زَ دَ / دِ)
خواهندۀ سالاری. جویندۀ منصب. آنکه در پی منصب فرماندهی باشد:
بزرگان پیاده شدند از دو روی
چه سالارخواه و چه دیهیم جوی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 191)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالار خوان
تصویر سالار خوان
خوان سالار، سفره چی، سرپرست سفره خانه، رئیس آشپزخانه
فرهنگ فارسی عمید
(رِ خوا / خا)
خوانسالار باشد که سفره چی است و در هندوستان چاشنی گیر خوانند. (برهان). بکاول و چاشنی گیر. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه). چاشنی گیر و بترکی بکاول خوانند. (جهانگیری). مائده سالار. حاکم مطبخ:
بیاراست سالار خوان از بره
هم از خوردنیها که بد یکسره.
فردوسی.
خورشید گویی از نو سالار خوان او شد
کاورا ز ماهی اکنون بریان تازه بینی.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 442).
جد تو پیرشاه فریبرز رفته هم
بغداد وبصره دیده و مطلق عنان شده.
خاقانی (دیوان ص 401 چ سجادی).
رجوع به خوانسالار و سالار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سالار خواه
تصویر سالار خواه
خواهنده سالاری آنکه در پی منصب فرماندهی باشد
فرهنگ لغت هوشیار