جدول جو
جدول جو

معنی سالارآباد - جستجوی لغت در جدول جو

سالارآباد
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 12هزارگزی باختر زربانی و 2 هزارگزی جنوب راه فرعی موزبانی به کرمانشاه، هوای آن سرد و دارای 320 تن سکنه است، آب آنجا از رود خانه رازآوری تأمین میشود و محصول آن غلات، توتون، چغندر قند، حبوب و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است، در فصل خشکی بدانجا اتومبیل میتوان برد و تپه ای از آثار قدیم درآنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالار بار
تصویر سالار بار
رئیس دربار، رئیس تشریفات
فرهنگ فارسی عمید
دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 72 هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز، درکنار راه مالرو دستگرد به پرچل، کوهستانی و سردسیر، آب آن از قنات و چشمه، محصول آن غلات، لبنیات، چغندرو پنبه است، 253 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی پارچه بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قِ سُ پُ گَ)
دهی از دهستان حومه شهرستان ملایر واقع در 13هزارگزی شمال خاوری ملایر و کنار راه اتومبیل رو قشلاق شیرازی به قشلاق تیمور است. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل مالاریایی است. سکنۀ آن 158 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سامن شهرستان ملایر واقع در 39 هزارگزی جنوب باختری شهر ملایر و 15 هزارگزی باختر راه شوسۀ ملایر به بروجرد، هوای آن معتدل و دارای 181 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات دیم، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خالصه بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 18هزارگزی شمال باختری کرمانشاهان و 1هزارگزی جنوب شوسۀ روانسر، هوای آن سرد است و دارای 40 تن سکنه میباشد، آب آنجا از رودخانه قره سو تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب دیمی، شغل اهالی زراعت وراه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان فعله گری بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 26هزارگزی شمال سنقر و 4هزارگزی شمال بشیرآباد، هوای آن سرد و دارای 350 تن سکنه است، آب آنجا از دره محلی تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب، توتون، شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان قالیچه، جاجیم، پلاس بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ییلاق بخش قروۀ شهرستان سنندج واقع در 54هزارگزی شمال باختری قروه، هوای آن سرد و دارای 180 تن سکنه است، آب آنجا از چشمه تأمین میشود محصول آن غلات، حبوب، دیم، لبنیات جزئی، قلمستان و میوه جات است، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، در تابستان اتومبیل میتوان برد، (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری نهاوند و 4هزارگزی جنوب راه شوسۀ نهاوند بملایر، هوای آن سرد و دارای 70 تن سکنه است، آب آن از رود خانه خرچنگ رود تأمین میشود، محصول آن غلات، حبوب، چغندر، توتون کنجد، انگور، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است این ده را محمودآباد نیز میگویند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام دیگری از استراباد است. (حاشیۀ تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135) : این محدث به ستارآباد رفت نزدیک منوچهر. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 135). و باکالیجار مال مواضعت گرگان دوساله با هدیه ها بفرستد و نیز خدمت کند و اگر راست نرود یکی تا ستارآباد برویم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 444). جواب داد که عزیمت قرار گرفته است که به ستارآبادآییم مقام آنجا کنیم. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 451)
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
دهی از دهستان لکای شهرستان شهسوار است که 400 تن سکنه و کار خانه چایسازی دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 7). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
شهری است و ظاهراً مخفف سابور است که به آباد اضافه شده است. (معجم البلدان یاقوت). در مراصد الاطلاع چ تهران. ’سابرباد’ آمده است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه. دارای 361 تن سکنه است. آب آن از رودخانه و قنات و چشمه. محصول آن غلات، چغندر و نخود است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر. این دهستان در باختر شوشتر در رود شطیط و همچنین بین دو دهستان شاه ولی و دیمچه واقع است. محصول عمده قراء دیمی است. این ده از 7 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 1500 تن است. قراء مهم دهستان عبارت اند از قلعۀ سرخه گان که دارای 800 تن سکنه است، و نی سیاه که 200 تن جمعیت دارد. ساکنین از طایفۀ بختیاری و عرب هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
باربد. حاجب بزرگ. رئیس تشریفات. دربان شاه. دارندۀ بار. خرم باش. پرده دار. حاجب مخصوص. رئیس دربار. (ناظم الاطباء). رئیس تشریفات. (اشتینگاس ص 642) آنکه پذیرائی واردان بر شاه را بعهده دارد و آنان را بحضور شاه برد:
نباید بر شاه سالار بار
بگفتا که جهن است باده سوار.
فردوسی.
سخن جز بدستورسالار بار
نگفتی بره از نهان آشکار.
اسدی (گرشاسب نامه).
سالار بار مطران مه مرد جاثلیق
قسّیس باربر نه و ابلیس بدرقه.
سوزنی (دیوان چ امیرکبیر ص 82).
چنین داد فرمان بسالار بار
که با من ندارد بس امروز کار.
نظامی.
رجوع به سالار پرده و سالار شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان کوچک زهان، بخش قائن شهرستان بیرجند واقع در 103هزارگزی جنوب خاوری قائن. هوای آن سرد و دارای 19 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 57 هزارگزی باختر مهاباد و 1500 گزی باختر شوسۀ خانه به نقده، ناحیه ای است واقع در جلگه با آب و هوای معتدل ولی مالاریائی، دارای 145 تن سکنه که زبانشان کردی و مذهبشان سنی است، آب آنجا از رودخانه لاوین و محصول آنجا غلات و توتون و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه ارابه رو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِسَ دِ وَقْ قا)
دهی است از دهستان بالا شهرستان نهاوند. واقع در 16000گزی جنوب خاوری شهر نهاوند و 3000 گزی شمال خاوری راه شوسۀ نهاوند به ملایر و بروجرد. جلگه و سردسیر و دارای 676 تن سکنه است. آب آن از چشمه و قنات و محصول آن غلات، کتیرا انگور و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سالار بار
تصویر سالار بار
رئیس تشریفات
فرهنگ لغت هوشیار