جدول جو
جدول جو

معنی ساقین - جستجوی لغت در جدول جو

ساقین
تثنیۀ ساق، دو ساق، در ریاضیات دو خط که از دو سمت بر زاویه ای احاطه دارد
تصویری از ساقین
تصویر ساقین
فرهنگ فارسی عمید
ساقین
(قَ)
تثنیۀ ساق. رجوع به ساق شود، ساق بند: ساعین و ساقین برافکنده. (سمک عیار). ساقین و ساعدین زر اندود بسته. (داراب نامه ص 623) ، هر یک از دو خطی را که احاطه بر زاویه ای دارند ساق نامند و مجموع دو خط را ساقین خوانند
لغت نامه دهخدا
ساقین
جمع ساق، از پارسی دو ساگ دو زنگ تثنیه ساق دو ساق (پا)، ساق بند، هر یک از دو خطی که احاطه بر زاویه ای دارند ساق و مجموع دو خط را ساقین گویند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساوین
تصویر ساوین
(دخترانه)
سبدی که در آن پنبه می گذارند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامین
تصویر سامین
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی همدان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سازین
تصویر سازین
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی زنجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارین
تصویر سارین
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی رفسنجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابین
تصویر سابین
(دخترانه و پسرانه)
سروکوهی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساقیه
تصویر ساقیه
ساقی، نهر کوچک، جوی خرد، آبراهه
فرهنگ فارسی عمید
سبدی که پنبه های زده شده را که برای ریسیدن آماده می کنند در آن بگذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابقین
تصویر سابقین
سابق ها، گذشتگان، جمع واژۀ سابق، کسانی که در بدو بعثت پیغمبر اسلام و پیش از آغاز غزوات، اسلام آورده اند، که از زنان، خدیجه و از مردان، علی بن ابی طالب، زیدبن حارثه، ابوبکربن ابی قحافه، عثمان بن عفّان، زبیربن عوام، عبدالرحمن بن عوف و سعدبن ابی وقاص بوده اند، کسانی از صحابه که به علی بن ابی طالب رجوع کردند مانند مقداد، سلمان، ابوذر، عمار یاسر و ابوالهیثم انصاری
فرهنگ فارسی عمید
عمل ساقی، ساقیگری، شرابداری، پیاله گردانی: غلامی را که خریدندی ... سال ششم ساقیی فرمودندی با اسب داری و قدحی از میان درآویختی، (سیاست نامه چ اقبال ص 130)، شاهزاده ساقیی میکرد، (سمک عیار ج 1 ص 60)، پس گفت من ساقیی میکنم، (ایضاً ص 61)
لغت نامه دهخدا
قبای دوتائی، (دیوان البسۀ نظام قاری) :
اینکه در دکانها آورده اند
صوف طاقین مربع بیشمار،
نظام قاری (دیوان البسه)،
تنم تا یافت در بر صوف طاقین
سر چتر و دل خارا ندارد،
نظام قاری (دیوان البسه)،
قد صوف زاغکی بین بر صوف سبز طاقین
سر همسری طوطی عجب اینکه زاغ دارد،
نظام قاری (دیوان البسه)،
نظامی صوف طاقین است و سعدی جامۀ دیبا،
مرقع را شمر قاری و شرب زرفشان سلمان،
نظام قاری (دیوان البسه)،
، طاقی، نوعی از کلاه، طاقیه:
ور در خور اقبال تو خدمت کندی چرخ
هستی سر او را سم اسبان تو طاقین،
معزی
لغت نامه دهخدا
درخت ابهل است و از اسانسی که از شاخه های آن میگیرند در داروسازی استفاده میشود، رجوع به کارآموزی داروسازی ص 208 و ابهل در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
قوم قدیم از نژاد لاتین است که در ایتالیا در حوالی رم و در دامنه ها و ارتفاعات جبال آپنین مرکزی در ناحیۀ سابین سکونت داشتند، بعدها بدشتها و جلگه های حوالی رم سرازیر شدند و بقیادت تاتیوس پادشاه خود ضد رومیان شوریدند و آتش جنگ میان سابینها و رومیان شعله ور شد، بعد از آخرین جنگ قراردادی منعقد گردید که بموجب آن سابینها در مجاورت رومیان و در شهر رم اقامت گزیدند ولی تحت حکومت تاتیوس و مجلس اعیان خود بودند، مدتی بعد بطور قطعی مغلوب و برومیان ملحق شدند و از سال 220 قبل از میلاد در دورۀ دانتاتوس کنسول روم کاملاً فرمانبردار روم گشتند
لغت نامه دهخدا
نام یکی از ممالک مرکزی قدیم ایتالیا بود که در شمال لاسیوم و در مغرب سامنیوم و در مشرق اتروریا و در جنوب پیسنوم و میان جبال آپنین و مجرای دو رود خانه تیبروآنیو و در میان ایالات کنونی امبری و آبروز اولتریور قرار داشت، ناحیۀ سابین پوشیده از جنگل بود و برای زراعت مناسب بود لکن زیتون و تاک و بلوط فراوان داشت و حیوانات اهلی نیز در آن نگاهداری میشد، رجوع به ترجمه تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 482 و قاموس الاعلام ترکی ج 4 شود
رودخانه ای است در ایالات متحدۀ آمریکا، که از ایالت تکزاس سرچشمه میگیرد و در این ایالت و ایالت لویزیان ابتدا بسمت جنوب شرقی و بعد بسوی جنوب جریان می یابد و پس از طی 500 هزار گز به خلیج مکزیک می ریزد
لغت نامه دهخدا
یا ساتقن، سرآمد بهادران اوزبک و از سرکردگان سپاه توقتمش خان در طغیان بر امیرتیمور گورگان بود، ظاهراً دو برادر این نام را داشتند که یکی به ساتقین بزرگ و یکی به ساتقین کوچک معروف بودند، رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 441 و منتخب التواریخ معین الدین نطنزی ص 424 شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 20هزارگزی جنوب قیدار، سر راه زنجان و همدان، کوهستانی، و سردسیر، و آب آن از چشمه است، و غلات و انگور و قلمستان دارد، و 172 تن ساکنان آن به زراعت اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی گلیم و جاجیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، و در صورت تعمیر پل سازین اتومبیل بدان توان برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه، واقع در 54هزارگزی شال باختری رود، و 14هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ عمومی تربت به سلامی، دامنه ای و هوایش معتدل و راهش مالرو است، 2 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
یکی از امرای ایغور که بسال 605 هجری قمری پس از جلوس منکوقاآن ضد وی مواضعت کردند، نام وی در یک نسخۀ خطی معتبر از جهانگشا ساقوز آمده است، رجوع به تاریخ جهانگشا ج 1 ص 34 و 39 شود
لغت نامه دهخدا
از طوائف مغول و همان قبیلۀ معروف نایمان است و ’ساقیز’ بترکی به معنی عددهشت است و ’نایمان’ بزبان مغولی نیز بهمین معنی است و شاید شعب این قبیله هشت بوده است. (محمد قزوینی در حاشیۀ جهانگشا ج 1 ص 26 به نقل از ادگار بلوشه) : و در آن وقت (آغاز دولت چنگیز اونک خان سرور قبائل کریت و ساقیز بود. (جهانگشا ج 1 ص 26)
لغت نامه دهخدا
دهی است به همدان، (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
حاکم نشین ایالت آلپ علیا از بخش گاپ، دارای 980 تن سکنه است و 290 گز از سطح دریا ارتفاع دارد، محل بافتن پارچه های کتانی است
جایگاهی است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
سبدی که در آن پنبه گذارند از برای ریسیدن، (شرفنامۀ منیری) (آنندراج)، سبدی باشد که پنبه مهیا کرده بجهت رشتن در آن گذارند، (برهان)، سبد سرتنگ که بهندی پهاری گویند، (غیاث) : قفه، ساوین پنبه و آن کدوی خشک میان تهی کرده است که پنبه در آن نهند ریشتن را، (صراح اللغه)، رجوع به ساویس و ساوس و ساون شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل و در 31 هزارگزی جنوب اردبیل واقع است و تا شوسۀ اردبیل 18 هزارگز فاصله دارد، منطقه ای کوهستانی است و هوای آن معتدل است، 751 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه و رود سائین است، محصول غلات دارد و شغل اهالی آن زراعت و گله داری و صنایع دستی و قالی بافی است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش غربی شهرستان رفسنجان، واقع در 41 هزارگزی جنوب رفسنجان، و35 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رفسنجان به یزد، این ده 27 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث ساقی. رجوع به ساقی شود، جوی خرد. ج، سواقی. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). آبگذر. (ناظم الاطباء). نهر صغیر و آن بزرگترین از جدول و کوچکترین از نهر است. (اقرب الموارد). آبراهه. جویچه. جعفر، ناودان. (ناظم الاطباء) ، چرخ. دولاب. ناعوره، مزید مقدم اسماء امکنه. (اعلام المنجد)
لغت نامه دهخدا
پارسی است تاکی گونه ای کلاه، جامه دو تکه نوعی کلاه طاقی، قبای دوتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرقین
تصویر سرقین
پارسی تازی گشته سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سابق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)، پیشینیان گذشتگان، در گذشتگان مردگان، (رجال) کسانی که با امیرالمومنین ع رجوع کردند و ایشان ابوالهیئم ابن تیهان جابربن عبدالله و جمعی دیگر بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارقین
تصویر سارقین
جمع سارق در حالت نصبی و جری دزدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقیه
تصویر ساقیه
مونث ساقی چمانی، رودک، دولاب چرخ چاه مونث ساقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقیی
تصویر ساقیی
سقایت ساقیگی شرابداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابقین
تصویر سابقین
((بِ قِ))
جمع سابق، پیشینیان، مردگان، کسانی که پیش از آغاز جنگ های پیامبر، اسلام آورده اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طاقین
تصویر طاقین
((قِ))
نوعی کلاه، طاقی، قبای دوتایی
فرهنگ فارسی معین