جدول جو
جدول جو

معنی ساقدوشی - جستجوی لغت در جدول جو

ساقدوشی
حالت و عمل ساقدوش، ساقدوش بودن، وظیفه و سمت ساقدوش را داشتن، شاهبالا بودن، رجوع به ساقدوش شود، برابری
لغت نامه دهخدا
ساقدوشی
کیفیت و عمل ساقدوش بودن شاهبالایی، قرین بودن نظیر بودن، رفاقت همدمی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جوانی هم سال و هم بالای داماد که در شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت کند، شاه بالا، همدم، همسر، قرین، نظیر
فرهنگ فارسی عمید
نوار پارچه ای باریکی که روی دوش لباس نظامیان دوخته می شود برای تعیین درجۀ آنان، پاگون
فرهنگ فارسی عمید
شاه بالا، (جهانگیری)، در ترکی کسی که چون داماد به عروسی سوار شود یکی را که همسن و همبالای او باشد به لباس زیبا آراسته ردیف او سازند و آن را بفارسی شاه بالا گویند، (آنندراج)، شهباله، (ناظم الاطباء)، شاه بالا که بر جانب راست داماد یا عروس ایستد، و این کلمه مرکب است از ’ساق ترکی، بمعنی راست و یمین’ و دوش فارسی بمعنی کتف در مقابل سل دوش، ساغدوش، مجازاً بمعنی قرین و نظیر استعمال کنند، (آنندراج)، همدم و رفیق و یار و همسر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تیره ای از اسیوند هفت لنگ بختیاری، (جغرافیایی سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
منسوب به ماقدون، رجوع به ماقدون و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
لقب اسکندر: ماقدونی این اسکندر رومی است و ماقدونی نیز گویند و او را ذوالقرنین الثانی خوانند، (مجمل التواریخ والقصص ص 31)، و رجوع به اسکندر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
پارچه ای باریک که نظامیان بر دو دوش جامه دوزند و روی آن درجۀ نظامی را نصب کنند. پاگون. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(چَ بَ دِ زَ دَ)
ساقدوشی کردن با کسی یا چیزی، برآمدن. برابری کردن. برابر بودن. همسنگ بودن. لاف همسری زدن. توازی:
ید بیضا به ساعد خوبان
ساقدوشی نمی تواند کرد.
معصوم کاشی (از آنندراج) (بهارعجم)
لغت نامه دهخدا
کسی که شب عروسی دوش بدوش داماد راه میرود و او را شاه بالا هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای باریک که نظامیان بر دو دوش جامه دوزند و روی آن را درجه نظامی نصب کنند پاگون: برق سردوشیهای او چشمها را خیره کرد
فرهنگ لغت هوشیار
پارچه ای باریک که نظامیان بر دوش جامه دوزند و روی آن درجه نظامی را نصب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقدوش
تصویر ساقدوش
((قْ))
کسی که شب عروسی دوش به دوش داماد حرکت می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سردوشی
تصویر سردوشی
پاگون، پارچه باریکی روی شانه لباس های نظامی برای نصب درجه
فرهنگ فارسی معین
شاه بالا، همراه، ملازم (داماد یا عروس در شب زفاف)
فرهنگ واژه مترادف متضاد