جدول جو
جدول جو

معنی سافاریک - جستجوی لغت در جدول جو

سافاریک
پل ژوزف، زبانشناس چک متولد شهرکوبلارو (1795- 1861 میلادی) است و کتاب بسیار معروفی درباره روزگار قدیم چکها نگاشته است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فلزی سخت به رنگ خاکستری که در رآکتورهای اتمی به منظور جذب نوترون کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای سفید و متبلور شیرین تر از شکر که مبتلایان به دیابت و کسانی که رژیم لاغری می گیرند به جای قند به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
اسم عمومی اجسام مرکبی که از اثر اسیدهای آلی بر اقسام قند فراهم شود، دارویی که قند اساس آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای سفید رنگ و بسیار شیرین که به جای قند برای مبتلایان به دیابت به کار می رود، ساکارین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفاری
تصویر سفاری
سپاری، ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد، ساقۀ گندم یا جو، خوشه
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ افراق، جج فرق، جمع واژۀ جج فرقه، یعنی گروهها. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- افاریق العرب، گروه تازیان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فِ ری ی)
منسوب است به سافری. و سمعانی گوید: آن اسم است و نسبت نیست. رجوع به مادۀ قبل و مادۀ بعد و انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
تلفظ فارسی افائک، جمع افک، یعنی دروغ. رجوع به افائک شود
لغت نامه دهخدا
فلفل، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(فِ ریْ یَ)
قریه ای است در جانب رمله. و هانی بن کلثوم بن عبداﷲ در روزگار ولایت عمر بن عبدالعزیز در آن درگذشت. (معجم البلدان). رجوع به سافری شود
لغت نامه دهخدا
شهری است در ایتالیا، در جزیره ساردنی، نزدیک به ساحل شمالی آن و مرکز ایالت ساساری است و 51 هزار تن سکنه دارد، تجارت زیتون و شراب و توتون آن مهم است و قصر کهنی از سال 1330 میلادی و کلیسائی از قرن پانزدهم و یک دانشگاه دارد
لغت نامه دهخدا
استاد یحیی نحوی، (ابن الندیم) (عیون الانباء ص 104)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کدکن پائین رخ بخش کدکن، شهرستان تربت حیدریه در 37هزارگزی شمال باختری کدکن و سر راه اتومبیل رو کدکن بشهر کهنه واقع شده است هوای آن معتدل و دارای 428 تن سکنه است، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول آن پنبه، شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو و تابستان از شاه بخش میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
پنج فرسخ میانه جنوب و مشرق فهلیان است، (فارسنامۀ ناصری گفتاردوم ص 304)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افریز معرب، کرانهای دیوار بخشت فروگرفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پادشاه استرگت ها. نخست او رئیس اقوام شمالی موسوم به رژین بود و بهمراهی تئودریک به ایطالیا شد و در 541 میلادی بپادشاهی رسید و آنگاه که بلیار بر استرگت ها غالب آمد او در صدد آن شد که مملکت خویش را تسلیم ژوستنین (یوستینیانوس) امپراتور روم کند و عهدی با آنان در این معنی منعقد سازد لکن پیش از اجرای این مقصود سپاهیان وی او را بکشتند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ساق خوشۀ گندم یعنی علفی که بخوشۀ گندم پیوسته است و میان آن مجوف میباشدو آن را به عربی جل ّ خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ساکارولی، اصطلاح نویسندگان قدیم یونان (مثلاً سترابون) در مورد قومی از سکاها، از باجگزاران هخامنشیان که داریوش نام آنان را در کتیبۀ نقش رستم سک هئوم ورک یاد کرده و اکنون این عقیده قوت یافته که این قوم همان طخاریها بوده اند، رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2262 و سکاها در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
ساخارین، گرد سفید شیرینی که آن را از قطران زغال سنگ میگیرند و در آب بزحمت حل میشود ولی در الکل حل میشود و در طب بکار میرود، جوهر قند، جوهر شکر
لغت نامه دهخدا
ژان، فرزند توماس مازاریک مازاریک است که در پراگ متولد شد (1886- 1948 میلادی) و پس از آزادی چکسلواکی از تسلط آلمانها (در جنگ جهانگیر دوم) به وزارت امور خارجۀ کشور خود رسید، (از لاروس)
فیلسوف و از ارکان دولت چکسلواکی بود، او در ’هودونن’ (مراوی) متولد شد (1850-1937م،) و در سالهای 1920-1935 رئیس جمهوری کشور چکسلواکی بود، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
ساکارین، گرد بسیار سفیدی است که در آب به دشواری و در الکل بخوبی حل میشود، و مصرف طبی دارد
لغت نامه دهخدا
(ری یَ)
ده کوچکی است از دهستان تخت جلگه بخش فدیشه شهرستان بیرجند. واقع در 14هزارگزی شمال فدیشه. هوای آن معتدل و دارای 7 تن سکنه میباشد. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت وراه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
گرد بسیار سفیدی است که در آب به دشواری و در الکل بخوبی حل میشود و مصرف طبی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
گرد سفید شیرینی که آن را از قطران ذغال سنگ میگیرند و در آب بزحمت حل میشود ولی در الکل حل میشود و در طب بکار میرود، جوهر قند و شکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاریز
تصویر افاریز
جمع افریز، یونانی به تازی رفته بر زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالاری
تصویر سالاری
مهتری، ریاست، پادشاهی، پیری، سالخوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفاری
تصویر سفاری
((س))
سپاری، ساق خوشه گندم، جل
فرهنگ فارسی معین
گرد بسیار سفید و شیرینی است که در آب به دشواری و در الکل به خوبی حل گردد و مصرف طبی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سالاری
تصویر سالاری
حکومت
فرهنگ واژه فارسی سره
ریاست، سروری، مهتری، سرداری، فرماندهی، حکومت، پادشاهی، سلطنت، پیری، سالمندی، کهنسالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کاسه ی کوچک ماست خوری
فرهنگ گویش مازندرانی
صاف صاف، تراشیدن ساقه ی درخت و بی شاخ و برگ کردن آن، لخت.، کچل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی