جدول جو
جدول جو

معنی ساعده - جستجوی لغت در جدول جو

ساعده
(دخترانه)
مؤنث ساعد، کمک کننده، مددکار
تصویری از ساعده
تصویر ساعده
فرهنگ نامهای ایرانی
ساعده
مونث ساعد و: شیربیشه، بازو در دانش انگارش که شماره ها یا نشانه ها میان دو بازو گذاشته می شود، چرخه دار: چوب نگاهدارنده چرخ و چرخه (قرقره) شیر بیشه، بازوی چرخ چاه، مجرای آب به سوی نهر یا دریا جمع سواعد
فرهنگ لغت هوشیار
ساعده
((عِ دَ یا دِ))
شیر بیشه، بازوی چرخ چاه، مجرای آب به سوی نهر یا دریا، سواعد
تصویری از ساعده
تصویر ساعده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مساعده و مساعدت در فارسی: فریاتش فریات یارمندی یاری، پیش پرداخت زبانزد اواری، همراهی، مبلغی پیشکی پرداختن پیش پرداخت، پولی که پیشکی پردازند پیش پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مساعده
تصویر مساعده
((مُ عِ دَ یا دِ))
یاری، پیش پرداخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساعده
تصویر مساعده
پیش پرداخت، پولی که بابت دستمزد کارگر یا حقوق کارمند یا بهای کالا پیشکی داده شود، مساعده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساجده
تصویر ساجده
(دخترانه)
مؤنث ساجد، سجده کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
هنجار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از راعده
تصویر راعده
تندر بی باران، پر گوی بی مایه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ساجد نگونیگر زن، چشم سست، کویک پربار کویک (نخل) مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعاده
تصویر سعاده
ارمگان نیک اختری روزبهی شتای اوروازش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاعده
تصویر صاعده
مونث صاعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
اصل، بنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
((عِ دَ یا دِ))
مؤنث قاعد، پایه، اساس، جمع قواعد، زنی که دیگر حیض نشود و بچه نزاید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاعده
تصویر قاعده
روش، شیوه، قانون
در علم زیست شناسی ویژگی زنی که در دوران قاعدگی است
بنیان، اساس، پایه، اصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
(پسرانه)
بخشی از دست بین مچ و آرنج، کمک کننده، مددکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
ارش، پیشدست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساده
تصویر ساده
ابتدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساده
تصویر ساده
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
فرهنگ لغت هوشیار
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
بازوی مردم، مابین کف دست و آرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعده
تصویر سعده
رمده شیرواش از گیاهان (گویش گیلکی) واحد سعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
دست انسان از مچ تا آرنج، ساق دست، در موسیقی دستۀ برخی سازها مانند عود، طنبور، سه تار و امثال آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده
تصویر ساده
بی پیرایه، بی نقش و نگار، بی آلایش، بی زینت وزیور، هموار، یکسان، آسان، خالص، بی غش، بی آمیغ، پسری که هنوز موی در چهره اش پیدا نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
((عِ))
از آرنج تا مچ دست، یاری دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
ساییده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
ایستاده، مخفف ستاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
((دَ یا دِ))
جمع سائد (ساید)، مهتران، فرزندان رسول اکرم و ائمه اطهار، جمع سادات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
((دَ یا دِ))
بی نقش و نگار، پاک، خالص، ساده لوح، ابله، نادان، بسیط، بدون ترکیب، آسان، عادی، معمولی، پسری که هنوز ریش درنیاورده، بدون زینت و زیور، صاف و هموار، لغزان، لغزنده، بی چین و گره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساده
تصویر ساده
Plain, Simple
دیکشنری فارسی به انگلیسی