- ساعده (دخترانه)
- مؤنث ساعد، کمک کننده، مددکار
معنی ساعده - جستجوی لغت در جدول جو
- ساعده
- مونث ساعد و: شیربیشه، بازو در دانش انگارش که شماره ها یا نشانه ها میان دو بازو گذاشته می شود، چرخه دار: چوب نگاهدارنده چرخ و چرخه (قرقره) شیر بیشه، بازوی چرخ چاه، مجرای آب به سوی نهر یا دریا جمع سواعد
- ساعده ((عِ دَ یا دِ))
- شیر بیشه، بازوی چرخ چاه، مجرای آب به سوی نهر یا دریا، سواعد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مساعده و مساعدت در فارسی: فریاتش فریات یارمندی یاری، پیش پرداخت زبانزد اواری، همراهی، مبلغی پیشکی پرداختن پیش پرداخت، پولی که پیشکی پردازند پیش پرداخت
پیش پرداخت، پولی که بابت دستمزد کارگر یا حقوق کارمند یا بهای کالا پیشکی داده شود، مساعده
هنجار
تندر بی باران، پر گوی بی مایه
مونث ساجد نگونیگر زن، چشم سست، کویک پربار کویک (نخل) مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
ارمگان نیک اختری روزبهی شتای اوروازش
مونث صاعد
اصل، بنیاد
روش، شیوه، قانون
در علم زیست شناسی ویژگی زنی که در دوران قاعدگی است
بنیان، اساس، پایه، اصل
در علم زیست شناسی ویژگی زنی که در دوران قاعدگی است
بنیان، اساس، پایه، اصل
ارش، پیشدست
ابتدایی
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
بازوی مردم، مابین کف دست و آرنج
رمده شیرواش از گیاهان (گویش گیلکی) واحد سعد
دست انسان از مچ تا آرنج، ساق دست، در موسیقی دستۀ برخی سازها مانند عود، طنبور، سه تار و امثال آن
بی پیرایه، بی نقش و نگار، بی آلایش، بی زینت وزیور، هموار، یکسان، آسان، خالص، بی غش، بی آمیغ، پسری که هنوز موی در چهره اش پیدا نشده
ساییده شده
ایستاده، مخفف ستاده
((دَ یا دِ))
فرهنگ فارسی معین
بی نقش و نگار، پاک، خالص، ساده لوح، ابله، نادان، بسیط، بدون ترکیب، آسان، عادی، معمولی، پسری که هنوز ریش درنیاورده، بدون زینت و زیور، صاف و هموار، لغزان، لغزنده، بی چین و گره
Plain, Simple
простой
einfach
простий
prosty