جدول جو
جدول جو

معنی ساعا - جستجوی لغت در جدول جو

ساعا
شهری است به دیار ربیعه، (نخبه الدهر دمشقی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایا
تصویر سایا
(دخترانه)
نعمت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساوا
تصویر ساوا
(دخترانه و پسرانه)
طلا و نقره سوهان کشیده شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سانا
تصویر سانا
(پسرانه)
سهل، آسان، راحت، گویش محلی صنعا پایتخت یمن که قهوه آن معروف است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
(پسرانه)
بخشی از دست بین مچ و آرنج، کمک کننده، مددکار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساشا
تصویر ساشا
(دخترانه و پسرانه)
مدافع و محافظ مردان، این نام در زبانهای روسی و فرانسه و انگلیسی نیز بکاربرده می شود
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارا
تصویر سارا
(دخترانه)
صحرا، کوه و دشت، شاهزاده خانم، نام همسر ابراهیم (ع)، مادر اسحاق (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایا
تصویر سایا
ساینده، آنکه چیزی را بساید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساعات
تصویر ساعات
ساعت ها، مقیاس زمان ها، کنایه از وقت ها، هنگام ها، کنایه از زمانهای اندک، جمع واژۀ ساعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساعت
تصویر ساعت
مقیاس زمان، یک جزء از ۲۴ جزء یک شبانه روز که عبارت از ۶۰ دقیقه و هر دقیقه ۶۰ ثانیه است،
دستگاهی که به وسیلۀ آن وقت را می شناسند و اوقات شب و روز را به دست می آورند،
کنایه از وقت، هنگام، کنایه از زمان اندک
ساعت آبی: وسیله ای برای اندازه گیری زمان در گذشته که در آن از جریان یکنواخت آب استفاده می شد و اسباب آن ظرفی بود با سوراخ کوچک که آب قطره قطره از آن می چکیده و با مدرج ساختن ظرف، گذشت زمان را اندازه می گرفتند و نوعی از آن ظرفی سوراخ دار بوده که آن را پنگان یا فنجان گفته اند
ساعت آفتابی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت شمسی، ساعت ظلی
ساعت شمسی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت ظلی، ساعت آفتابی
ساعت ظلی: اسبابی که به کمک سایه گذشت وقت را نشان بدهد و شاخص یا میله ای است که عمودی بر سطح افقی نصب می شود و با اندازه گیری طول سایۀ آن حساب وقت را نگه می دارند، ساعت شمسی، ساعت آفتابی
ساعت دیواری: ساعتی که به دیوار نصب کنند
ساعت رملی: ساعت شنی، ساعت ماسه ای، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد
ساعت شنی: ساعت ماسه ای، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد
ساعت ماسه ای: ساعت شنی، اسبابی مرکب از دو حباب شیشه ای چسبیده به هم که میان آن سوراخ باریکی برای رد شدن شن وجود داشته و در شیشۀ بالایی شن نرم می ریختند و شن ها به تدریج از سوراخ میانی به ظرف پایینی می ریخت و قسمت بالایی خالی می شد بعد ظرف را وارونه می کردند و همان عمل تکرار می شد
ساعت شماطه دار: ساعت صدادار، ساعتی که آن را کوک کنند و در سر ساعت معین زنگ بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساعی
تصویر ساعی
سعی کننده، کوشنده، کوشا، عامل وصول باج و خراج، والی، عامل، برید، قاصد، سخن چین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سارا
تصویر سارا
زبده، خالص، بی غش مثلاً زر سارا، عنبر سارا، مشک سارا، برای مثال چه حاصل زان که دانی کیمیا را / مس خود را نکرده زرّ سارا (جامی۵ - ۲۰۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
دست انسان از مچ تا آرنج، ساق دست، در موسیقی دستۀ برخی سازها مانند عود، طنبور، سه تار و امثال آن
فرهنگ فارسی عمید
یا اسئیر، شهری است عربی پایتخت یمن دارای 25000 تن سکنه است، از محصولات صادراتی آن قهوه است، رجوع به سانه و صنعاء شود
لغت نامه دهخدا
یکی از دهات کوهسار استرآباد، رجوع به ترجمه مازندران و استرآباد رابینو ص 172 و بخش انگلیسی آن ص 129 شود
لغت نامه دهخدا
زر و سیم براده شده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خطوط ساعات در اصطرلاب خطوطی است دور از یکدیگر در زیر مقنطرات: و خطهای ساعات معوجه آن اند که زیر افق میان مدار سرطان و مدار جدی کشیده است، و بمیان هر دو خطی عددشان نبشته است، از یکی تا دوازده، (التفهیم ص 295)، و رجوع بشکل صفحۀ 295 در همان کتاب شود
جمع واژۀ ساعه، پاره هائی از روز و شب، (منتهی الارب)، دمها، نفسها و لحظات، اوقات، تقسیمات مخصوص روز و شب، هر ساعتی برابر 60 دقیقه است، آلات وقت شمار، رجوع به ساعت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساعی
تصویر ساعی
کوشنده، کوشا، جدی، کاری
فرهنگ لغت هوشیار
هفتمین هفتمین بار (واژه های فارسی) هفتم هفتمین بار ماده (موضوع) هفتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسعا
تصویر اسعا
به سخن چینی واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ساعت، زمان ها با سرها تسوها، گاهنماها جمع ساعت. یا خطوط ساعت در اصطرلاب خطوطی است دور از یکریگر در زیر مقنطرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارا
تصویر سارا
بی غش
فرهنگ لغت هوشیار
تسو یک بیست و چهارم شبانروز، پارسی تازی گشته سایه در گذشته گذشت زمان را با سایه تیغه ای که در زمین فرو می کردند اندازه می گرفتند، درنگ جام (محمد مقدم در جستار مهر و ناهد) گاهنما، زمان با سر (س ور خاموش) پاس هاسر هاسره (سددر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفعا
تصویر سفعا
سیاه که به سرخی زند، میش سپید با گونه های سیاه، کبوتر زرفیندار
فرهنگ لغت هوشیار
پاره ای از روز و شب، مدتی نامعلوم، دستگاهی که بوسیله آن وقت را می شناسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
بازوی مردم، مابین کف دست و آرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعر
تصویر ساعر
بد انگیر بد خواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعل
تصویر ساعل
سرفه کننده، حلق، دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعی
تصویر ساعی
کوشا، سعی کننده، شتابنده، سخن چین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
((عِ))
از آرنج تا مچ دست، یاری دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساعت
تصویر ساعت
((عَ))
واحدی برای زمان برابر با یک بیست و چهارم شبانه روز، هنگام، زمان، زمان اندک، رستاخیز، روز قیامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سارا
تصویر سارا
خالص، بی غل و غش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساعت
تصویر ساعت
تسو، تسوک، گاهسنج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساعد
تصویر ساعد
ارش، پیشدست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سارا
تصویر سارا
خلوص، خالصی
فرهنگ واژه فارسی سره