تحفۀ پیشکش و آن مرکب است. (آنندراج). انعامی که در ازای خدمت میدهند. (ناظم الاطباء) : و ساوری و علوفه و ترغو ترتیب نکرده بودند. (تاریخ غازان ص 30). و درین چند سال... یام و ساوری و ترغو و علوفه و غیره بر هیچ ولایت حوالت نرفته بود. (تاریخ غازان ص 255). پرسیدند که با وجود مخالفت و محاربت سبب ارسال نزل و ساوری چیست. (حبیب السیر ج 1 ص 349) ، خدمت و بندگی، تحیت، باج و خراج. (ناظم الاطباء). رجوع به ساو شود
تحفۀ پیشکش و آن مرکب است. (آنندراج). انعامی که در ازای خدمت میدهند. (ناظم الاطباء) : و ساوری و علوفه و ترغو ترتیب نکرده بودند. (تاریخ غازان ص 30). و درین چند سال... یام و ساوری و ترغو و علوفه و غیره بر هیچ ولایت حوالت نرفته بود. (تاریخ غازان ص 255). پرسیدند که با وجود مخالفت و محاربت سبب ارسال نزل و ساوری چیست. (حبیب السیر ج 1 ص 349) ، خدمت و بندگی، تحیت، باج و خراج. (ناظم الاطباء). رجوع به ساو شود
طایفه ای از ایل بچاقچی، از طوایف کرمان و بلوچستان. مرکب از 40 خانوار است. سردسیر، اسطور. گرمسیر، مزرج. یکی از قراء سیرجان میباشد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 95)
طایفه ای از ایل بچاقچی، از طوایف کرمان و بلوچستان. مرکب از 40 خانوار است. سردسیر، اسطور. گرمسیر، مزرج. یکی از قراء سیرجان میباشد. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 95)
آنچه بدان برند از کارد و جز آن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کارد بزرگ گوشتبر، (شرفنامۀ منیری)، کارد بزرگ و خنجر، (غیاث از منتخب و کشف و لطائف) (آنندراج) : همی خواهم من ای دهقان که امروز بگیری خنجری مانند ساطور، (منسوب به منوچهری)، هرکه یک سطر مدح او بنوشت نکشد رنج نیزه و ساطور، قطران (دیوان چ نخجوانی ص 138)، از علم وخرد سپرکن و خود وز فضل و ادب دبوس و ساطور، ناصرخسرو، گل سختش به سختی سندان شخ تندش به تیزی ساطور، مسعودسعد، تارکم زیر زخم خایسک است جگرم پیش حدّ ساطور است، مسعودسعد، به دشت جانوری خار میخورد، غافل تو تیز میکنی از بهرقتل او ساطور، ظهیرفاریابی (از شرفنامۀ منیری)، ساطور کند را نبود حدّ ذوالفقار، سلمان ساوجی، ، آنچه بدان گوشت برند، (المنجد)، آلت قصابان، (شعوری ج 2 ورق 59)، کارد قصابی، (استینگاس)، ابزاری آهنین و قطاع بزرگتر از کارد، و یک دمۀ آن تیز و برنده، و یک دمۀ دیگرش کند، و دارای دستۀ چوبین که قصابان بدان استخوانهای گوشت را قطع کنند و بشکنند و بگده نیز گویند، (ناظم الاطباء) کارد خمیده و سنگین که قصاب بدان استخوان شکند، و گوشت جدا کند و باغبان و هیزم شکن بدان شاخه ها قطع کنند: ز ساطور غم استخوانم شکست به سلاخی غصه برمال دست (!)، محمد ظهوری (از شعوری)
آنچه بدان بُرند از کارد و جز آن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، کارد بزرگ گوشتبُر، (شرفنامۀ منیری)، کارد بزرگ و خنجر، (غیاث از منتخب و کشف و لطائف) (آنندراج) : همی خواهم من ای دهقان که امروز بگیری خنجری مانند ساطور، (منسوب به منوچهری)، هرکه یک سطر مدح او بنوشت نکشد رنج نیزه و ساطور، قطران (دیوان چ نخجوانی ص 138)، از علم وخرد سپرکن و خود وز فضل و ادب دبوس و ساطور، ناصرخسرو، گل سختش به سختی سندان شخ تندش به تیزی ساطور، مسعودسعد، تارکم زیر زخم خایسک است جگرم پیش حدّ ساطور است، مسعودسعد، به دشت جانوری خار میخورد، غافل تو تیز میکنی از بهرقتل او ساطور، ظهیرفاریابی (از شرفنامۀ منیری)، ساطور کُند را نبود حدّ ذوالفقار، سلمان ساوجی، ، آنچه بدان گوشت برند، (المنجد)، آلت قصابان، (شعوری ج 2 ورق 59)، کارد قصابی، (استینگاس)، ابزاری آهنین و قطاع بزرگتر از کارد، و یک دمۀ آن تیز و برنده، و یک دمۀ دیگرش کند، و دارای دستۀ چوبین که قصابان بدان استخوانهای گوشت را قطع کنند و بشکنند و بگده نیز گویند، (ناظم الاطباء) کارد خمیده و سنگین که قصاب بدان استخوان شکند، و گوشت جدا کند و باغبان و هیزم شکن بدان شاخه ها قطع کنند: ز ساطور غم استخوانم شکست به سلاخی غصه برمال دست (!)، محمد ظهوری (از شعوری)
نسبت است به سابور و آن شهری است از شهرهای فارس نزدیک بکازرون، (سمعانی)، همان مؤلف اضافه میکند که گمان میکنم همان جندیسابور باشد، (سمعانی)، میوه های منسوب به بلدۀ جندیسابور، (الذریعه ج 6)، ذراع سابوری، رجوع به سابوریه شود
نسبت است به سابور و آن شهری است از شهرهای فارس نزدیک بکازرون، (سمعانی)، همان مؤلف اضافه میکند که گمان میکنم همان جندیسابور باشد، (سمعانی)، میوه های منسوب به بلدۀ جندیسابور، (الذریعه ج 6)، ذراع سابوری، رجوع به سابوریه شود
دیدن ساطور در خواب، مردی بود که کارهای دشوار به سبب او از مردمان براید، خاصه که قوی و بزرگ باشد. جابر مغربی ساطور در خواب، مردی باشد شجاع و دلیر در میان کارهای آسان و دشوار. اگر بیند که ساطور داشت یاکسی بدو داد، دلیل که او را با مردی بدین صفت مصاحبت افتد و از او خیر و منفعت بیند. اگر ساطور او بشکست، دلیل بود که مردی بدین صفت که گفتیم از او جدا گردد. محمد بن سیرین
دیدن ساطور در خواب، مردی بود که کارهای دشوار به سبب او از مردمان براید، خاصه که قوی و بزرگ باشد. جابر مغربی ساطور در خواب، مردی باشد شجاع و دلیر در میان کارهای آسان و دشوار. اگر بیند که ساطور داشت یاکسی بدو داد، دلیل که او را با مردی بدین صفت مصاحبت افتد و از او خیر و منفعت بیند. اگر ساطور او بشکست، دلیل بود که مردی بدین صفت که گفتیم از او جدا گردد. محمد بن سیرین