جدول جو
جدول جو

معنی ساطع - جستجوی لغت در جدول جو

ساطع
برآینده، برافراشته، درخشنده، درخشان، تابان، دمنده، دمیده، پراکنده، آشکار
تصویری از ساطع
تصویر ساطع
فرهنگ فارسی عمید
ساطع
(طِ)
بلندشونده و برآینده. (از منتهی الارب) بلند شده چون بوی مشک. (المنجد) ، بلند. (غیاث از منتخب) (آنندراج). افراخته شده و برداشته شده. (استینگاس) (ناظم الاطباء). برافراشته چون گردن. (المنجد) ، برآمده. دمیده، چون: آفتاب ساطع. صبح ساطع، پراکنده و منتشر. (ناظم الاطباء). منتشر شده (غبار یا نور). (المنجد). شایع، درخشنده. (منتهی الارب). منور و تابان، هویدا. (استینگاس) (ناظم الاطباء). آشکار. واضح. بارز. بدیهی: این دو فتح عظیم و دو کار جسیم برهانی ساطعو حجتی قاطع بود بر علو جاه سلطان. (ترجمه تاریخ یمینی). بر عرق طاهر و محتد زاهر وی فضایل ذات او دلیلی قاطع و برهانی ساطع بود. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
ساطع
تابان درخشان، بلند افراشته، پراکنده تابان درخشان، آشکار هویدا، افراشته افراخته بلند، پراکنده منتشر
فرهنگ لغت هوشیار
ساطع
تابان، برافراشته، آشکار، پراکنده
تصویری از ساطع
تصویر ساطع
فرهنگ فارسی معین
ساطع
براق، پرتوافکن، تابان، درخشان، درخشنده
متضاد: تار، کدر، آشکار، نمایان، هویدا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساطعه
تصویر ساطعه
(دخترانه)
مؤنث ساطع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سابع
تصویر سابع
هفتم، هفتمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساطر
تصویر ساطر
قصاب، آنکه گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
تغییر ناپذیر، قطع کننده، برنده، تیز، بران، محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامع
تصویر سامع
شنونده، ویژگی آنکه صدایی یا سخنی را می شنود، گوش دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(طِ عَ)
تأنیث ساطع. بلند. برآمده، منتشر. پراکنده، درخشنده. روشن، هویدا. آشکار. واضح: براهین ساطعه،دلیل های روشن و آشکار و بیّن. (ناظم الاطباء) : خواست که مجلس اعلای پادشاهی را خدمتی سازد بر قانون حکمت، آراسته به حجج قاطعه و براهین ساطعه. (چهارمقاله چ معین چ دانشگاه ص 5). رجوع به ساطع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساجع
تصویر ساجع
آهنگین گوی، راست سخن بی رودرواسی، نیکو روی نکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
برنده، تیز، جدا کننده، بران، قطع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواطع
تصویر سواطع
جمع ساطعه، بلند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطاع
تصویر سطاع
فرستون در چادر، گردن، داغ پهلو در اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامع
تصویر سامع
شنونده، شنوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائع
تصویر سائع
میرنده، بیکار بیکاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطح
تصویر ساطح
بلند شونده و برآینده، برافراشته، برآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطر
تصویر ساطر
گوشتفروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطل
تصویر ساطل
پارسی تازی گشته ساتل روشنک (گویش شیرازی) شاتل از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطن
تصویر ساطن
خبیث، پلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابع
تصویر سابع
هفتم هفتم هفتمین: فلک سابع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکع
تصویر ساکع
بیگانه مرد، آواره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسطع
تصویر اسطع
دراز گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطعه
تصویر ساطعه
منتشر، پراکنده، درخشنده، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
((طِ))
برنده، قطع کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامع
تصویر سامع
((مِ))
شنونده، جمع سمّاع، سمعه و سامعون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابع
تصویر سابع
((بِ))
هفتم، هفتمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
Assertive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
assertivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
durchsetzungsfähig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
stanowczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
настойчивый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
наполегливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قاطع
تصویر قاطع
asertivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی