- ساطع
- تابان درخشان، بلند افراشته، پراکنده تابان درخشان، آشکار هویدا، افراشته افراخته بلند، پراکنده منتشر
معنی ساطع - جستجوی لغت در جدول جو
- ساطع
- برآینده، برافراشته، درخشنده، درخشان، تابان، دمنده، دمیده، پراکنده، آشکار
- ساطع
- تابان، برافراشته، آشکار، پراکنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منتشر، پراکنده، درخشنده، روشن
دراز گردن
بیگانه مرد، آواره
هفتم هفتم هفتمین: فلک سابع
خبیث، پلید
پارسی تازی گشته ساتل روشنک (گویش شیرازی) شاتل از گیاهان
گوشتفروش
بلند شونده و برآینده، برافراشته، برآمده
آهنگین گوی، راست سخن بی رودرواسی، نیکو روی نکو
شنونده، شنوا
میرنده، بیکار بیکاره
فرستون در چادر، گردن، داغ پهلو در اشتر
جمع ساطعه، بلند ها
شنونده، ویژگی آنکه صدایی یا سخنی را می شنود، گوش دهنده
تغییر ناپذیر، قطع کننده، برنده، تیز، بران، محکم، استوار
قصاب، آنکه گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
برنده، تیز، جدا کننده، بران، قطع کننده
هفتم، هفتمین
Assertive
assertivo
durchsetzungsfähig
stanowczy
настойчивый
наполегливий
asertivo
assertif
assertivo
assertief