جدول جو
جدول جو

معنی سازیل - جستجوی لغت در جدول جو

سازیل
گیاهی سوزنی برگ که در حواشی مرداب ها و یا حدفاصل شن زار ساحلی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سازین
تصویر سازین
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی زنجان
فرهنگ نامهای ایرانی
بازیل اول امپراتور بیزانس متوفی در 886 میلادی وی از 867 تا 886 میلادی حکومت کرده است، آنجایی که باج میستانند، (ناظم الاطباء)، باژستان:
به آب اندر افکند خسرو سپاه
چو کشتی همی راند بر باژگاه،
فردوسی،
گرفتند پیکار با باژخواه
که کشتی کدامست بر باژگاه،
فردوسی،
چو آمد بنزدیکی باژگاه
هم آنگه بیامد ز توران سپاه،
فردوسی،
، جایگاهی که در آن مغان هنگام شستن بدن و چیزی خوردن بعد از زمزمه خاموشی گزینند:
یکی ژند است آر با برسمت
بزمزم یکی پاسخی پرسمت
بیاورد هرچش بفرمود شاه
بیاراسته برسم و باژگاه،
فردوسی (ص 2046 چ بروخیم)،
ببرسم شتابید و آمد براه
بجایی که بود اندرو باژگاه،
فردوسی،
و رجوع به باج و باژ شود
بازیل مقدس معروف به کبیر، از آباء بزرگ کلیسا در قرن چهارم میلادی، (329- 379 میلادی) است، در شهر قیصریه در کاپادوکیه تولد یافت و در استانبول و آتن به تحصیل، و سپس به تعلیم پرداخت، تألیفات و مکاتیبی از او باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قیدار شهرستان زنجان، واقع در 20هزارگزی جنوب قیدار، سر راه زنجان و همدان، کوهستانی، و سردسیر، و آب آن از چشمه است، و غلات و انگور و قلمستان دارد، و 172 تن ساکنان آن به زراعت اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی گلیم و جاجیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، و در صورت تعمیر پل سازین اتومبیل بدان توان برد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستانهای کوچک بخش خاش شهرستان زاهدان است، در شمال غربی خاش واقع و محدود است از طرف شمال به دهستان حومه زاهدان و از مشرق به دهستان کوشه و از جنوب به دهستان اسگل آباد و از باختر به دهستان نصرت آباد، منطقه ای است جلگه دارای تپه های خاکی، هوایش معتدل گرم است، آب مشروب دهستان از قنوات و چشمه تأمین می شود، محصول عمده اش غلات و لبنیات و پنبه است و اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند، این دهستان از 15 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 2500 نفر است، اهالی آنجا فارسی را به لهجۀ بلوچی تکلم می کنند، جادۀ شوسۀ خاش به زاهدان از مرکز این دهستان می گذرد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ص 407)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
آنکه میان هر دو ران وی دوری بود. (منتهی الارب). آنکه رانهایش از یکدیگر دور بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
خواهنده. (مهذب الاسماء) ، پرسنده. ج، سایلون. (مهذب الاسماء) :
کدام سایل ازین موهبت شود محروم
که همچو بحر محیط است بر جهان سایل.
سعدی.
، روان شونده. جاری، گدا. دریوزه گر. برای تمام معانی رجوع به سائل شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
شاعری است. در زمان شاه سلیمان از مشهد مقدس به اصفهان آمده در تکیۀ حیدری خانه چهارباغ بسر می برد:
گرفتمش سر راهی رسید و هیچ نگفت
عنان کشید و شکایت شنید و هیچ نگفت
بر طبیب حدیثی ز درد دل گفتم
گرفت نبضم و آهی کشید و هیچ نگفت.
(آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 88).
سام میرزای صفوی در تحفۀ سامی وفات او را بسال 940 ه. ق. نوشته است. (حاشیۀ آتشکدۀ آذر چ شهیدی)
لغت نامه دهخدا
جزو دوم کلمات، مرکب از ’ساز’ (نعت فاعلی مرخم) و ’ی’ (حاصل مصدر) است، این کلمه اکثر به اسم ذات پیوندد و حاصل مصدر سازد بمعنی سازندگی، بناکردن یا بعمل آوردن و استحصال و درست کردن چیزی، و عمل و حرفه و شغل سازندۀ آن، چون گری و کاری: آباژورسازی، آبجوسازی، آب نبات سازی، اتومبیل سازی، ادوکلن سازی، باطریسازی، بتون سازی، بخاری سازی، بریکت سازی، بستنی سازی، بلورسازی، بیسکویت سازی، پستائی سازی (رویۀ کفش سازی)، تارسازی، تخته سه لائی سازی، تفنگ سازی، جاده سازی، جعبه سازی، چاقوسازی، چای سازی، چراغ سازی، چرمسازی، چیت سازی، چینی سازی، حلبی سازی، حلواسازی، خاتم سازی، خانه سازی، خیابان سازی، داروسازی، دراژه سازی، دوچرخه سازی، دندانسازی، رادیوسازی، راه سازی، رنگ سازی، روده سازی، روسازی، روکش سازی، ریسمان سازی، زیرسازی، ساعت سازی، سماورسازی، سمپاش سازی، سنگرسازی، سیمان سازی، شراب سازی، شهرسازی، شیرینی سازی، شیشه سازی، صابون سازی، صاغری سازی، صندلی سازی، صندوق سازی، عینک سازی، فلزسازی، قاب سازی، قالب سازی، قفل سازی، قلعه سازی، قندسازی، قنداق سازی، کاشی سازی، کاغذسازی، کالباس سازی، کالسکه سازی، کبریت سازی، کره سازی، کشتی سازی، کلاه سازی، کلیدسازی، کلیشه سازی، کمپوت سازی، کنسروسازی، گچسازی، گراورسازی، لاستیک سازی، لوله سازی، لیمونادسازی، لیوان سازی، ماشین سازی، ماکارونی سازی، ماهوت سازی، مبل سازی، مجسمه سازی، مسلسل سازی، مقواسازی، مهرسازی، واشرسازی، واکس سازی، ورشوسازی، یخ سازی، یخچال سازی، یراق سازی، و غیره، ترکیبات فوق بمعنی مکان و دکان و سرای و کار خانه ساختن کالا نیز آید، کردن (در ترکیب با اسماء معنی) : آرام سازی، پرخاش سازی، جادوسازی، جلوه سازی، جنگ سازی، چاره سازی، حیله سازی، خشم سازی، رزم سازی، زرق سازی، صلح سازی، ظلم سازی، فسون سازی، فتنه سازی، کینه سازی، کیمیاسازی، مهرسازی، نخجیرسازی، نیرنگ سازی، برپا کردن، منعقد کردن، رونق دادن و آراستن: انجمن سازی، بزم سازی، حزب سازی، خودسازی، ظاهرسازی، عیش سازی، پرداختن، تنظیم، تلفیق: آهنگ سازی، تصنیف سازی، ترانه سازی، غزل سازی، طلسم سازی، صورت سازی، جعل: پرونده سازی، سندسازی، نواختن و خواندن، چنگ سازی، عودسازی، غناسازی، نغمه سازی، نواسازی، سازگاری، سازواری، هماهنگی: دمسازی، زمانه سازی، طبعسازی، فراهم کردن: آردسازی، آهن سازی، آینه سازی، آماده کردن، بسامان کردن: زمینه سازی، سبب سازی، عذرسازی، وسیله سازی، رجوع به ساز شود
لغت نامه دهخدا
در جزو اخیر بعض کلمات مرکب آید بمعنی سازندگی بنا کردن عمل آوردن و آن عمل و شغل سازنده آنرا رساند: آباژور سازی آبجو سازی بخاری سازی چرمسازی: صابون سازی کاشی سازی مجسمه سازی یراق سازی، گاه محل و مکان و دکان و کارخانه ای را که در آن چیزی سازند رساند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایل
تصویر سایل
خواهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایل
تصویر سایل
((یِ))
سؤال کننده، گدا
فرهنگ فارسی معین
فقیر، گدا، متکدی، ونگ، دریوزه، مفلس
متضاد: بی نیاز، غنی، پرسشگر، پرسنده
متضاد: جواب گو، مجیب، پاسخ ده، جاری، روان، سیلان کننده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بوته ای با برگ های سوزنی
فرهنگ گویش مازندرانی
بوته ای که دارای برگ های سوزنی و نرم است و در کنار دریا روید
فرهنگ گویش مازندرانی
از رستنی های وحشی که از آن در بافت نوعی حصیر استفاده می کنند
فرهنگ گویش مازندرانی