جدول جو
جدول جو

معنی سارپدن - جستجوی لغت در جدول جو

سارپدن
(پِ دُ)
در اساطیر یونان نام پادشاه افسانه ای لیکیه است و پسر زئوس واروپ. وی بر سر تاج و تخت اقریطش (کرت) با برادرش مینس جنگید و مغلوب شد و با هواداران خود در لیکیۀ اناطولی حکومت کوچکی بنیاد نهاد. همر شاعر بزرگ یونان او را فرزند زئوس و لائودامی معرفی میکند و در شمار شاهزادگانی می آورد که بیاری مردم تروا در جنگ با یونانیان شتافتند. مطابق روایت منظومۀ ایلیاد هومر ساریدن به پاترکل حمله کرد و بدست او کشته شد و آپولون مظهر روز پیکر بیجان او را به لیکیه حمل کرد
لغت نامه دهخدا
سارپدن
(پِ دُ)
دماغۀ سارپدن، در مغرب هلس پونت جای داشت و ناوگان خشاریاشا پادشاه هخامنشی در آغاز حمله بیونان آن را مقر خود قرارداد. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 729 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساریان
تصویر ساریان
(دخترانه)
نام روستایی در نزدیکی مشهد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاریدن
تصویر پاریدن
پریدن، پرواز کردن، بال و پر زدن پرندگان در هوا، جهیدن، جستن از جا به طور ناگهانی، بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین و آمونیاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراندن
تصویر سراندن
چیزی را روی زمین لغزاندن و به جلو حرکت دادن، سر دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
شخم زدن و شیار کردن زمین، هموار کردن زمین شخم زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساویدن
تصویر ساویدن
ساییدن، کوبیدن و نرم کردن، سودن، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساییدن
تصویر ساییدن
کوبیدن و نرم کردن، سودن، برای مثال فضل و هنر ضایع است تا ننمایند / عود بر آتش نهند و مشک بسایند (سعدی - ۱۲۰)، به هم مالیدن دو چیز، چیزی را ساو دادن و چرک یا زنگ آن را زدودن، سوهان زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساروان
تصویر ساروان
ساربان، نگهبان شتر، شتربان، اشتربان، شتردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاریدن
تصویر زاریدن
ناله و زاری کردن، زاری کردن، گریۀ زار کردن، برای مثال سعدی اگر خاک شود همچنان / نالۀ زاریدنش آید به گوش (سعدی۲ - ۴۷۴)، عیبش مکنید هوشمندان / گر سوخته خرمنی بزارد (سعدی۲ - ۶۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپریدن
تصویر سپریدن
تمام کردن، به انجام رساندن، پایمال کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاریدن
تصویر فاریدن
بلعیدن، فروبردن چیزی به گلو، بلع کردن، اوباریدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساربان
تصویر ساربان
نگهبان شتر، شتربان، اشتربان، شتردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کساردن
تصویر کساردن
خوردن، می خوردن، غم خوردن، گساردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گساردن
تصویر گساردن
خوردن، می خوردن، غم خوردن، کساردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابیدن
تصویر سابیدن
در خور سابیدن ساییدنی
فرهنگ لغت هوشیار
(سایید ساید خواهد سایید بسا (ی) ساینده ساییده سایش) سودن نرم کردن، بهم مالیدن، سوهان کردن، زدودن صیقل کردن، اره کردن، فرسودن، اندودن مالیدن، گداختن، لمس کردن، تلاقی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بساردن
تصویر بساردن
شخم زدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاریدن
تصویر پاریدن
پریدن، پرواز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارزدن
تصویر بارزدن
حمل کردن بار، چیدن بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاریدن
تصویر زاریدن
زاری کردن نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساروان
تصویر ساروان
بمعنی ساربان است که شتردار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارقین
تصویر سارقین
جمع سارق در حالت نصبی و جری دزدان
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی ماهی دریائی است از نوع (آلوز) شبیه به شاه ماهی ولی کوچکتر از آن بطول نزدیک به 52 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساربان
تصویر ساربان
محافظت کننده و نگاه دارنده شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاریدن
تصویر شاریدن
ریختن آب از بالا به پائین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارزدن
تصویر تارزدن
نواختن یکی از آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاریدن
تصویر خاریدن
خارش کردن پوست بدن
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه از کسی که تعب و محنت روزگار را ندیده و نچشیده باشد، محبوب، مستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپاردن
تصویر سپاردن
تسلیم کردن، واگذار کردن، به امانت دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازیدن
تصویر سازیدن
بنا کردن، پی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپریدن
تصویر سپریدن
تمام کردن بانجام رساندن، نوعی خیمه سه لا شامیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپریدن
تصویر سپریدن
اتمام کردن، اتمام، پایان، سرانجام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گساریدن
تصویر گساریدن
مصرف کردن
فرهنگ واژه فارسی سره