برادر امیر اصلانخان قرقلوی افشار و عمه زادۀ نادرشاه بود: امیر اصلان خان در حوالی مراغه از ابراهیم خان (شاه شکست خورد و به کوهستان قراجه داغ پناه برد و بوسیلۀ کاظم خان قراجه داغی دستگیر و تسلیم ابراهیم خان شد. و با ساروخان به قتل رسید. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 29 شود
برادر امیر اصلانخان قرقلوی افشار و عمه زادۀ نادرشاه بود: امیر اصلان خان در حوالی مراغه از ابراهیم خان (شاه شکست خورد و به کوهستان قراجه داغ پناه برد و بوسیلۀ کاظم خان قراجه داغی دستگیر و تسلیم ابراهیم خان شد. و با ساروخان به قتل رسید. رجوع به مجمل التواریخ گلستانه ص 29 شود
دکۀ دوافروشی. دواخانه. داروکده. جایی که در آن دارو میفروشند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح قدما، مطب: به داروخانه پانصد مرد بودند که در هر روز نبضم مینمودند. عطار
دکۀ دوافروشی. دواخانه. داروکده. جایی که در آن دارو میفروشند. (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح قدما، مطب: به داروخانه پانصد مرد بودند که در هر روز نبضم مینمودند. عطار
یکی از پادشاهان ترک: تاپوخان تومن یا بومین خاقان که به اسم ’ایلی خان’ نیز معروف است در سال 552 میلادی مرد و پس از او متوالیاًسه پسرش بپادشاهی رسیدند: نخست ’خولو’ و سپس ’سکین’که اسم ’موهان خان’ باو دادند و از آن پس ’تاپوخان’ بپادشاهی رسید، (احوال و اشعار رودکی نفیسی ص 181)
یکی از پادشاهان ترک: تاپوخان تومن یا بومین خاقان که به اسم ’ایلی خان’ نیز معروف است در سال 552 میلادی مرد و پس از او متوالیاًسه پسرش بپادشاهی رسیدند: نخست ’خولو’ و سپس ’سکین’که اسم ’موهان خان’ باو دادند و از آن پس ’تاپوخان’ بپادشاهی رسید، (احوال و اشعار رودکی نفیسی ص 181)
سردار ملی (وفات در 1332هجری قمری) ، پسر حاجی سن قراچه داغی. یکی از دو مدافع مشهور تبریز در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه قاجار است. در مدت یازده ماه تمام از روز بیست و سوم جمادی الاولای 1326 الی 8 ربیع الثانی 1327 چون وی رئیس مجاهدان تبریز و ارامنه و قفقازیها بود و مقاومت شدید اهالی تبریز در مقابل سی وپنج الی چهل هزار قشون دولتی منحصراً در تحت راهنمایی و سرکردگی وی صورت میگرفت شهرت او از داخل بخارج ایران سرایت کرد و در غالب جراید اروپا و امریکا هر روز نام ’ستارخان’ در صفحۀ اول روزنامه ها چاپ میشد. اعمال حیرت آور ستارخان روی ایران را در اوایل قرن چهاردهم هجری در تمام خارجه سفید گردانید و میتوان اورا بارزترین نمونۀ شجاعت و دلاوری و مردی و مردانگی و وطن پرستی نژاد ایرانی محسوب داشت. مقاومت سخت این شخص که از طبقۀ سوم مردم بیرون آمده بود در مدت یازده ماه تمام در مقابل چهل هزار نفر قشون بیرحم خونخوار دولتی تولید حسن احترام و اعجاب و تحسینی برای اوو برای عموم ایرانیان در تمام دنیا نموده که نظیرش را در تاریخ ایران در دو سه قرن اخیر سراغ نداریم. در اواخر چون کار اهل تبریز بواسطۀ محاصره و نرسیدن آذوقه سخت شده بود پس از مذاکرۀ قنسولهای روس و انگلیس و تصویب خود دولتین قرار شد که عده ای از قشون روس به تبریزآمده راه جلفا را باز کنند لهذا در روز یکشنبه هشتم ربیع الثانی 1327 هجری قمری / 29 آوریل 1909 میلادی عده ای از قشون روس تحت سرکردگی ژنرال از نارسگی به تبریز وارد شدند و راه جلفا را باز کردند و محاصرۀ تبریز پایان یافت و راه ورود آذوقه برای مردم شهر باز شد و قشون غارتگر دولتی از اطراف تبریز متفرق شدند و بدین طریق نقشی که مرحوم ستارخان و مرحوم باقرخان در دفاع تبریز و دفاع مشروطه بازی کردند به انتها رسید. ولی در عین حال چون بواسطۀ حضور قشون روس در تبریز موقعیت خطرناکی برای ایشان ایجاد شده بود، مرحوم ستارخان و باقرخان و جمعی دیگر از رؤسای آزادیخواهان در اواخر جمادی الاّخر سنۀ 1327 هجری قمری / اواخر ماه مۀ 1909 میلادی بقنسولگری عثمانی در تبریز پناهنده شدند. در روز 8 ربیع الاول 1327 هجری قمری / 20 مارس 1910 میلادی ستارخان و باقرخان در تحت فشار روسها تبریز را ترک گفتند و به تهران آمدند، و در سی ام رجب همان سال یعنی 1328 هجری قمری / 7 ماه اوت سنۀ 1910 میلادی در پارک اتابک در تهران که منزلگاه ستارخان و باقرخان و مجاهدین ایشان بود جنگ سختی مابین قشون دولتی که میخواستند مجاهدین را خلع سلاح نمایند و مابین مجاهدین که این تقاضا را نمی پذیرفتند روی داد، و وساطت وزیر مختار آلمان بارون کوات و سفیر کبیرعثمانی برای ترک مخاصمه مفید نیفتاد و سرانجام قشون دولتی غالب آمد و قریب سی تن از مجاهدان را کشتند وسیصد نفر اسیر شدند. و پس از ختم غائلۀ دولت در حق ستارخان و باقرخان شهریۀ مناسب شأن و مقام ایشان برقرار گردانید. چهار سال بعد از این واقعه ستارخان در اثر عواقب این جراحت از قراری که برادر آن مرحوم تقریر می کرده دار فانی را بدرود گفت. وفات آن مرحوم در روز بیست و هشتم ذی الحجۀ سنۀ 1332 هجری قمری / 16نوامبر 1914 میلادی یعنی در اوایل جنگ جهانگیر اول روی داد، در تهران و در جوار بقعۀ حضرت عبدالعظیم در شش کیلومتری جنوب تهران مدفون شد و سن او در وقت وفات در حدود پنجاه سال یا شاید قدری هم زیادتر بوده است. (از وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال 5 شمارۀ 1 و 2)
سردار ملی (وفات در 1332هجری قمری) ، پسر حاجی سن قراچه داغی. یکی از دو مدافع مشهور تبریز در مقابل قشون عظیم محمدعلی شاه قاجار است. در مدت یازده ماه تمام از روز بیست و سوم جمادی الاولای 1326 الی 8 ربیع الثانی 1327 چون وی رئیس مجاهدان تبریز و ارامنه و قفقازیها بود و مقاومت شدید اهالی تبریز در مقابل سی وپنج الی چهل هزار قشون دولتی منحصراً در تحت راهنمایی و سرکردگی وی صورت میگرفت شهرت او از داخل بخارج ایران سرایت کرد و در غالب جراید اروپا و امریکا هر روز نام ’ستارخان’ در صفحۀ اول روزنامه ها چاپ میشد. اعمال حیرت آور ستارخان روی ایران را در اوایل قرن چهاردهم هجری در تمام خارجه سفید گردانید و میتوان اورا بارزترین نمونۀ شجاعت و دلاوری و مردی و مردانگی و وطن پرستی نژاد ایرانی محسوب داشت. مقاومت سخت این شخص که از طبقۀ سوم مردم بیرون آمده بود در مدت یازده ماه تمام در مقابل چهل هزار نفر قشون بیرحم خونخوار دولتی تولید حسن احترام و اعجاب و تحسینی برای اوو برای عموم ایرانیان در تمام دنیا نموده که نظیرش را در تاریخ ایران در دو سه قرن اخیر سراغ نداریم. در اواخر چون کار اهل تبریز بواسطۀ محاصره و نرسیدن آذوقه سخت شده بود پس از مذاکرۀ قنسولهای روس و انگلیس و تصویب خود دولتین قرار شد که عده ای از قشون روس به تبریزآمده راه جلفا را باز کنند لهذا در روز یکشنبه هشتم ربیع الثانی 1327 هجری قمری / 29 آوریل 1909 میلادی عده ای از قشون روس تحت سرکردگی ژنرال از نارسگی به تبریز وارد شدند و راه جلفا را باز کردند و محاصرۀ تبریز پایان یافت و راه ورود آذوقه برای مردم شهر باز شد و قشون غارتگر دولتی از اطراف تبریز متفرق شدند و بدین طریق نقشی که مرحوم ستارخان و مرحوم باقرخان در دفاع تبریز و دفاع مشروطه بازی کردند به انتها رسید. ولی در عین حال چون بواسطۀ حضور قشون روس در تبریز موقعیت خطرناکی برای ایشان ایجاد شده بود، مرحوم ستارخان و باقرخان و جمعی دیگر از رؤسای آزادیخواهان در اواخر جمادی الاَّخر سنۀ 1327 هجری قمری / اواخر ماه مۀ 1909 میلادی بقنسولگری عثمانی در تبریز پناهنده شدند. در روز 8 ربیع الاول 1327 هجری قمری / 20 مارس 1910 میلادی ستارخان و باقرخان در تحت فشار روسها تبریز را ترک گفتند و به تهران آمدند، و در سی ام رجب همان سال یعنی 1328 هجری قمری / 7 ماه اوت سنۀ 1910 میلادی در پارک اتابک در تهران که منزلگاه ستارخان و باقرخان و مجاهدین ایشان بود جنگ سختی مابین قشون دولتی که میخواستند مجاهدین را خلع سلاح نمایند و مابین مجاهدین که این تقاضا را نمی پذیرفتند روی داد، و وساطت وزیر مختار آلمان بارون کوات و سفیر کبیرعثمانی برای ترک مخاصمه مفید نیفتاد و سرانجام قشون دولتی غالب آمد و قریب سی تن از مجاهدان را کشتند وسیصد نفر اسیر شدند. و پس از ختم غائلۀ دولت در حق ستارخان و باقرخان شهریۀ مناسب شأن و مقام ایشان برقرار گردانید. چهار سال بعد از این واقعه ستارخان در اثر عواقب این جراحت از قراری که برادر آن مرحوم تقریر می کرده دار فانی را بدرود گفت. وفات آن مرحوم در روز بیست و هشتم ذی الحجۀ سنۀ 1332 هجری قمری / 16نوامبر 1914 میلادی یعنی در اوایل جنگ جهانگیر اول روی داد، در تهران و در جوار بقعۀ حضرت عبدالعظیم در شش کیلومتری جنوب تهران مدفون شد و سن او در وقت وفات در حدود پنجاه سال یا شاید قدری هم زیادتر بوده است. (از وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی، مجلۀ یادگار سال 5 شمارۀ 1 و 2)
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 15/5 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500 گزی خاور راه شوسۀ ارومیه به مهاباد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل سالم، و آب آن از بار اندوز چای، و محصول آن غلات، انگور، توتون، چغندر و حبوبات است، 284 تن سکنه دارد که به زراعت و صنایع دستی اشتغال دارند، از صنایع دستی جوراب بافی در آن معمول است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیه واقع در 15/5 هزارگزی جنوب خاوری ارومیه و 500 گزی خاور راه شوسۀ ارومیه به مهاباد، زمین آن جلگه ای و هوای آن معتدل سالم، و آب آن از بار اندوز چای، و محصول آن غلات، انگور، توتون، چغندر و حبوبات است، 284 تن سکنه دارد که به زراعت و صنایع دستی اشتغال دارند، از صنایع دستی جوراب بافی در آن معمول است، راه شوسه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 18هزارگزی شمال خاور نیکشهر و 5هزارگزی شمال شوسه نیکشهر واقع و محلی است، کوهستانی گرمسیر مالاریائی، سکنه آن 500 تن است، آب آن از رودخانه و محصول آنجا برنج، خرما و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار که در 18هزارگزی شمال خاور نیکشهر و 5هزارگزی شمال شوسه نیکشهر واقع و محلی است، کوهستانی گرمسیر مالاریائی، سکنه آن 500 تن است، آب آن از رودخانه و محصول آنجا برنج، خرما و شغل اهالی زراعت است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، واقع در 64 هزارگزی شمال ضیأآباد. کوهستانی، سردسیر، آب آن از چشمه سار، و محصول آن غلات، عدس، لوبیا، یونجه و لبنیات است، 231 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی بافتن جاجیم و جوال در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، واقع در 64 هزارگزی شمال ضیأآباد. کوهستانی، سردسیر، آب آن از چشمه سار، و محصول آن غلات، عدس، لوبیا، یونجه و لبنیات است، 231 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند. از صنایع دستی محلی بافتن جاجیم و جوال در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقعدر 24 هزارگزی شمال باختری اسفراین، و 4 هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین. دامنه، هوای آن معتدل، آب آن از رودخانه و قنات، و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، زیره، تریاک و میوه است، 545 تن سکنه دارد که به زراعت و مالداری مشغولند. دبستان دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقعدر 24 هزارگزی شمال باختری اسفراین، و 4 هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین. دامنه، هوای آن معتدل، آب آن از رودخانه و قنات، و محصول آن غلات، بنشن، پنبه، زیره، تریاک و میوه است، 545 تن سکنه دارد که به زراعت و مالداری مشغولند. دبستان دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
خوانندۀ سحر. بانگ کننده به وقت سحر. مجازاً، مؤذن. - مرغ سحرخوان، بلبل. هزار. - ، خروس: تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم. سعدی. رجوع به ترکیبات مرغ شود
خوانندۀ سحر. بانگ کننده به وقت سحر. مجازاً، مؤذن. - مرغ سحرخوان، بلبل. هزار. - ، خروس: تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح همه شب منتظر مرغ سحرخوان بودم. سعدی. رجوع به ترکیبات مرغ شود
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه که در 17هزارگزی شمال باختری سلوانا و 4 هزارگزی راه ارابه رو نبی به ارومیه واقع است، محلی کوهستانی و هوای آن سرد و سالم است، آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولات آن غلات و توتون است، 90 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری و از صنایع دستی به جاجیم بافی میپردازند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مرگور بخش سلوانای شهرستان ارومیه که در 17هزارگزی شمال باختری سلوانا و 4 هزارگزی راه ارابه رو نبی به ارومیه واقع است، محلی کوهستانی و هوای آن سرد و سالم است، آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولات آن غلات و توتون است، 90 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری و از صنایع دستی به جاجیم بافی میپردازند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان لارشا بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در 80 هزارگزی جنوب بمپور و کنار راه مالرو چانف به کشیک واقع و محلی است کوهستانی، گرمسیر مالاریائی، سکنۀ آن 200 تن آب آنجا از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، خرما، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی از دهستان لارشا بخش بمپور شهرستان ایرانشهر که در 80 هزارگزی جنوب بمپور و کنار راه مالرو چانف به کشیک واقع و محلی است کوهستانی، گرمسیر مالاریائی، سکنۀ آن 200 تن آب آنجا از رودخانه و محصول آن غلات، برنج، خرما، لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی جنوب پاوه، و 7 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، و 2 هزارگزی قلعه به جوانرود، انتهای راه فرعی سنجابی جوانرود، کوهستانی و سردسیر است، و 47 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج، واقع در 48 هزارگزی جنوب پاوه، و 7 هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه، و 2 هزارگزی قلعه به جوانرود، انتهای راه فرعی سنجابی جوانرود، کوهستانی و سردسیر است، و 47 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
یکی از سنجاقهای پنجگانه ای است که تشکیل ولایت آیدین دهد و قسمت شمال شرقی آن ولایت است و از شمال و مشرق به ولایت خداوندگار و از جنوب به سنجاق دنیزلی، آیدین وازمیر و از سمت مغرب به سنجاق ازمیر محاط است و ساحل ندارد، بین 38 درجه و 2 دقیقه و 39 درجه و 2 دقیقۀ عرض شمالی و 24 درجه و 48 دقیقه و 26 درجه و 55 دقیقۀ طول شرقی امتداد یافته و مساحت سطح آن به 11815هزار گز مربّع بالغ است، و از این مقدار 6011 گز کوهستان غیرمزروع، و 3815 هزار گز مزروع و 1284 هزار گز چمنزار و 703 هزار گز جنگل است، اراضی آن مسطح نیست و کوه موسوم به ’بوزطاغ’ در حدود جنوبی دو کوه ’اوزون یابله’ و ’دمیرچی طاغی’ در حدود شمالی آن دیده میشود، دامنه های جبال شمالی آن بسمت جنوب امتداد دارد، نهر کدیز از خارج مرز سنجاق یعنی از سنجاق کوتاهیه از ولایت خداوندگار وارد این سنجاق میشود و آن را ازطرف مشرق بسوی مغرب میشکافد و همه آبها که از آن کوهها جاری است بدان متصل میشود، بدین طریق که از سمت راست نهرهای کونان و از سمت چپ رود آلاشهر بدان متصل میشود، وادیهای این انهار جلگه و ماهورهای پرطراوت و سبز و خرم دارد و شمارۀ نفوس آن به 345749 تن بالغ است، که 29146 تن آن مسلمان و ترک و 47533 تن رومی و 3882 تن ارمنی و 1839 نفر کلیمی و 935 اجنبی است، خاک این سرزمین حاصل خیز و محصولات آن گندم، جو، ذرت، ارزن، پنبه، کتان، تنباکو، افیون، انگور، خربزه است و میوه های گوناگون در آنجا فراوان به عمل می آید، خربزه های آن درخور توصیف است و دیر ماند، کوههای آن مخصوصاً جبال قسمت جنوبی از جنگل پوشیده است، حمام های طبی معدنی فراوان دارد که بیماران برای معالجه بدانجا روند، از بعض آثار و ویرانه های باستانی این ناحیه چنان معلوم میشود که این آبها از ازمنۀ بسیار قدیم مورد استفاده بوده، در این قطعه حیوانات اهلی فراوان است، مردم این سنجاق با زن و بچه به کارهای کشت و زرع مشغولند و استعداد صنعتی آنان هم نیک است، بهترین قالیچه های آناطولی در کوروز، قوله و دمیرچی بافته میشود و هرساله از آن بسیار عائد کشور میگردد، علاوه بر این منسوجات نخی یعنی الجه، کرباس، میشن و تیماج از محصولات این سنجاق است و چند دستگاه کارخانه مخصوص جدا کردن پنبه دانه، تهیۀ روغن زیتون نیز در آن موجود است، تنها راه تجارتی این منطقه اسکلۀ ازمیر میباشد، این سنجاق 11 قضا و 12 ناحیه و 966 قریه دارد، سنجاق صاروخان عبارت است از قسم اعظم شمالی خطۀ قدیم لیدیه و شهر قدیمی سارد که اکنون خرابه های آن در بین این قصبه و صالحلی هست، ساکنین آن سرزمین در قدیم الایام قومی از اقوام پلاسج بوده اند که از خطۀ قدیمۀ تراکیه یعنی از جهات ادرنه بدینجا مهاجرت کرده و رئیسی مئون نام داشته اند و لذا ایشان را مئونیان نامند و بنابر اساطیر یونان پس از انقضای فرمانروائی چند پادشاه از نسل مئون سلطنت و فرمانفرمائی به نسل قهرمان معروف یونان هرکول منتقل گردید، و چون نوبت سلطنت در سارد به قره سوس منسوب به همین نژاد رسید کوروش پادشاه ایران وی را مغلوب ولیدیه را به ممالک ایران ضمیمه کرد، سپس اسکندر بزرگ همین سرزمین را با دیگر ممالک ایران به تسخیر خود درآورد و پس از وی به دست سلوکیها افتاد و وقتی که آنطی خوس سوم از این طایفه در محاربۀ رومیان در مغنیسا مغلوب شد و صاروخان از چنگ سلوکیها بدر رفت آن را به دولت کوچک برغمه که متفق دولت روم بود دادند، طولی نکشید که تمامی دولت برغمه جزء دولت روم شد و این قطعه در موقع انقسام دولت روم بالطبع بایستی داخل قسمت امپراطوری شرق باشد، بسال 700 هجری قمری علاءالدین ثالث از سلاطین سلجوقی این منطقه را فتح کرد و ادارۀ آن را به صاروخان که یکی از امرای بزرگ سلجوقی بود واگذاشت و سپس این منطقه بنام وی مشهور شد، صاروخان در زمان سلطان اورخان و خداوندگار غازی به دولت عثمانی ملحق گشت و نام آن را تغییر ندادند، امیر تیمور پس از وقایع آنقره آن را ویران کرد، مدتی هم جنید ازمیری در صاروخان و جهات آیدین حکمرانی داشت، سپس صاروخان به ممالک عثمانی ملحق گشت و گاهی مانند ایالت و زمانی مانند سنجاق اداره میشد، (قاموس الاعلام ترکی)
یکی از سنجاقهای پنجگانه ای است که تشکیل ولایت آیدین دهد و قسمت شمال شرقی آن ولایت است و از شمال و مشرق به ولایت خداوندگار و از جنوب به سنجاق دنیزلی، آیدین وازمیر و از سمت مغرب به سنجاق ازمیر محاط است و ساحل ندارد، بین 38 درجه و 2 دقیقه و 39 درجه و 2 دقیقۀ عرض شمالی و 24 درجه و 48 دقیقه و 26 درجه و 55 دقیقۀ طول شرقی امتداد یافته و مساحت سطح آن به 11815هزار گز مربّع بالغ است، و از این مقدار 6011 گز کوهستان غیرمزروع، و 3815 هزار گز مزروع و 1284 هزار گز چمنزار و 703 هزار گز جنگل است، اراضی آن مسطح نیست و کوه موسوم به ’بوزطاغ’ در حدود جنوبی دو کوه ’اوزون یابله’ و ’دمیرچی طاغی’ در حدود شمالی آن دیده میشود، دامنه های جبال شمالی آن بسمت جنوب امتداد دارد، نهر کدیز از خارج مرز سنجاق یعنی از سنجاق کوتاهیه از ولایت خداوندگار وارد این سنجاق میشود و آن را ازطرف مشرق بسوی مغرب میشکافد و همه آبها که از آن کوهها جاری است بدان متصل میشود، بدین طریق که از سمت راست نهرهای کونان و از سمت چپ رود آلاشهر بدان متصل میشود، وادیهای این انهار جلگه و ماهورهای پرطراوت و سبز و خرم دارد و شمارۀ نفوس آن به 345749 تن بالغ است، که 29146 تن آن مسلمان و ترک و 47533 تن رومی و 3882 تن ارمنی و 1839 نفر کلیمی و 935 اجنبی است، خاک این سرزمین حاصل خیز و محصولات آن گندم، جو، ذرت، ارزن، پنبه، کتان، تنباکو، افیون، انگور، خربزه است و میوه های گوناگون در آنجا فراوان به عمل می آید، خربزه های آن درخور توصیف است و دیر ماند، کوههای آن مخصوصاً جبال قسمت جنوبی از جنگل پوشیده است، حمام های طبی معدنی فراوان دارد که بیماران برای معالجه بدانجا روند، از بعض آثار و ویرانه های باستانی این ناحیه چنان معلوم میشود که این آبها از ازمنۀ بسیار قدیم مورد استفاده بوده، در این قطعه حیوانات اهلی فراوان است، مردم این سنجاق با زن و بچه به کارهای کشت و زرع مشغولند و استعداد صنعتی آنان هم نیک است، بهترین قالیچه های آناطولی در کوروز، قوله و دمیرچی بافته میشود و هرساله از آن بسیار عائد کشور میگردد، علاوه بر این منسوجات نخی یعنی الجه، کرباس، میشن و تیماج از محصولات این سنجاق است و چند دستگاه کارخانه مخصوص جدا کردن پنبه دانه، تهیۀ روغن زیتون نیز در آن موجود است، تنها راه تجارتی این منطقه اسکلۀ ازمیر میباشد، این سنجاق 11 قضا و 12 ناحیه و 966 قریه دارد، سنجاق صاروخان عبارت است از قسم اعظم شمالی خطۀ قدیم لیدیه و شهر قدیمی سارد که اکنون خرابه های آن در بین این قصبه و صالحلی هست، ساکنین آن سرزمین در قدیم الایام قومی از اقوام پلاسج بوده اند که از خطۀ قدیمۀ تراکیه یعنی از جهات ادرنه بدینجا مهاجرت کرده و رئیسی مئون نام داشته اند و لذا ایشان را مئونیان نامند و بنابر اساطیر یونان پس از انقضای فرمانروائی چند پادشاه از نسل مئون سلطنت و فرمانفرمائی به نسل قهرمان معروف یونان هرکول منتقل گردید، و چون نوبت سلطنت در سارد به قره سوس منسوب به همین نژاد رسید کوروش پادشاه ایران وی را مغلوب ولیدیه را به ممالک ایران ضمیمه کرد، سپس اسکندر بزرگ همین سرزمین را با دیگر ممالک ایران به تسخیر خود درآورد و پس از وی به دست سلوکیها افتاد و وقتی که آنطی خوس سوم از این طایفه در محاربۀ رومیان در مغنیسا مغلوب شد و صاروخان از چنگ سلوکیها بدر رفت آن را به دولت کوچک برغمه که متفق دولت روم بود دادند، طولی نکشید که تمامی دولت برغمه جزء دولت روم شد و این قطعه در موقع انقسام دولت روم بالطبع بایستی داخل قسمت امپراطوری شرق باشد، بسال 700 هجری قمری علاءالدین ثالث از سلاطین سلجوقی این منطقه را فتح کرد و ادارۀ آن را به صاروخان که یکی از امرای بزرگ سلجوقی بود واگذاشت و سپس این منطقه بنام وی مشهور شد، صاروخان در زمان سلطان اورخان و خداوندگار غازی به دولت عثمانی ملحق گشت و نام آن را تغییر ندادند، امیر تیمور پس از وقایع آنقره آن را ویران کرد، مدتی هم جنید ازمیری در صاروخان و جهات آیدین حکمرانی داشت، سپس صاروخان به ممالک عثمانی ملحق گشت و گاهی مانند ایالت و زمانی مانند سنجاق اداره میشد، (قاموس الاعلام ترکی)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 9500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 12500 گزی خاور راه شوسۀ مهاباد به سردشت، کوهستانی، هوای آن معتدل مالاریائی، آب آن از چشمه، و محصول آن غلات و توتون است، 83 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی محلی جاجیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ناحیتی است (به خراسان از گوزکانان) اندر کوهها، و مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزدپیشه و ستیزه کار و بیوفا و خونخواره واندر میان ایشان عصبیتی است دائم، (حدود العالم)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 9500 گزی جنوب خاوری مهاباد و 12500 گزی خاور راه شوسۀ مهاباد به سردشت، کوهستانی، هوای آن معتدل مالاریائی، آب آن از چشمه، و محصول آن غلات و توتون است، 83 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری مشغولند، از صنایع دستی محلی جاجیم بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ناحیتی است (به خراسان از گوزکانان) اندر کوهها، و مردمانی اند شوخ روی و جنگی و دزدپیشه و ستیزه کار و بیوفا و خونخواره واندر میان ایشان عصبیتی است دائم، (حدود العالم)
بمعنی ساربان است که شتردار باشد. (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) (آنندراج). ساربان است که نگه دارنده و محافظت کننده شتر باشد. چه در فارسی ’با’ را به ’واو’ تبدیل میکنند. (برهان). شتربان. اشتربان. اشتروان. شتروان. شتردار. جمال. حفیظ. حداء. خائل: بفرمود تا ساروان دو هزار بیاورد اشتر بر شهریار. فردوسی. شتربود بردشت ده کاروان بهر کاروان بریکی ساروان. فردوسی. بدستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت صد کاروان. فردوسی. زده خیمه گردش بسی ساروان گله ساخته ز اشتران کاروان. اسدی (گرشاسبنامه). رجوع به ساربان شود
بمعنی ساربان است که شتردار باشد. (شرفنامۀ منیری) (انجمن آرا) (آنندراج). ساربان است که نگه دارنده و محافظت کننده شتر باشد. چه در فارسی ’با’ را به ’واو’ تبدیل میکنند. (برهان). شتربان. اشتربان. اشتروان. شتروان. شتردار. جمال. حفیظ. حداء. خائل: بفرمود تا ساروان دو هزار بیاورد اشتر برِ شهریار. فردوسی. شتربود بردشت ده کاروان بهر کاروان بریکی ساروان. فردوسی. بدستور فرمود تا ساروان هیون آرد از دشت صد کاروان. فردوسی. زده خیمه گردش بسی ساروان گله ساخته ز اشتران کاروان. اسدی (گرشاسبنامه). رجوع به ساربان شود
ابن اتسزخان از ملوک تاتار. رجوع به حبط ج 2 ص 2 شود، {{اسم خاص}} نام یکی از امشاسپندان در آئین ایرانیان باستان که در جهان مینوی نمایندۀ پاکی و تقدس و قانون ایزدی اهورمزداست و در جهان خاکی نگهبانی آتش با اوست و نیز نگهبانی دومین ماه هر سال و سومین روز هر ماه بدو سپرده است. بقول بندهشن (فصل 27) گل مرزنگوش به او اختصاص دارد. ایزد آذر و ایزد سروش و ایزد بهرام از یاران اردی بهشت شمرده شده اند و ایندرا که بقول بندهش و دینکرت، دیو فریفتار و گمراه کننده است، دشمن بزرگ و رقیب او است. در گاتها اردیبهشت در میان امشاسپندان رتبۀ اول را دارا است ولی در دیگر بخشهای اوستا رتبۀ او پس از بهمن است. مؤلف برهان آرد: نام فرشته ای است که محافظت کوهها کند و تدبیر امور و مصالح ماه اردیبهشت تعلق بدو دارد... در این روز نیک است بمعبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و بجنگ و کارزار شدن - انتهی. و در شمس اللغات آمده است: فرشته ای که تدبیر کوهها و روز اردی بهشت بدومتعلق است و او رب ّالنهار (ظ: النار) است. و رجوع بجهانگیری شود. بیرونی در آثارالباقیه (ص 219) آرد: ((اردیبهشت هو ملک النار و النور و هما یناسبانه و قد وکله اﷲ بذلک و بازاله العلل و الامراض بالأدویه والاغذیه و باظهار الصدق من الکذب و المحق من المبطل بالایمان التی ذکروا انّها بینه فی الابستا.)) : همه ساله اردی بهشت هژیر نگهبان تو بر هش و رای و ویر. فردوسی. همه ساله اردی بهشت هژیر نگهبان تو باد و بهرام و تیر. فردوسی. چو سوزد تنش را به اردی بهشت روانش بیابد خوشی در بهشت. زرتشت بهرام. ، {{اسم}} اسم ماهی است در تاریخ یزدجردی. (کشاف اصطلاحات الفنون). ماه دویم از سال شمسی. (جهانگیری) (برهان). و آن میانۀ فروردین ماه و خردادماه است. ماه دوم بهار.مدّت بودن آفتاب در برج ثور. (برهان). مدت ماندن آفتاب در برج ثور. (شمس اللغات). ثور: آفتاب اندرین ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانۀ بهار بود. (نوروزنامه). و آن مطابق است با ثور عربی و نیسان سریانی و افلیریوس (اوریل) اروپائی و جیهۀ هندی و دارای سی ویک روز است: بدو گفت پیران که خرّم بهشت کسی کو ببیند در اردیبهشت. فردوسی. ز اردی بهشت روزی ده رفته روز شنبد قصه فکند زنا باده بدست موبد. اشنانی جویباری. تا چو برآید نبات و تیره شود ابر در مه اردیبهشت و درمه بهمن. فرخی. در آن بزم آراسته چون بهشت گل افشان تر از ماه اردی بهشت. نظامی. اوّل اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده بر منابر قضبان بر گل سرخ از نم اوفتاده لاّلی همچو عرق بر عذار شاهد غضبان. سعدی. هزار سال جلالی بقای عمر تو باد شهور آن همه اردیبهشت و فروردین. سعدی. چمن حکایت اردیبهشت میگوید نه عارف است که نسیه خرید و نقد بهشت. حافظ. ، روز سیم از هر ماه شمسی. (برهان) (غیاث). سوم روز ماه. (مؤید الفضلاء بنقل از زفان گویا) .بیرونی در فهرست روزهای ایرانی روز سوم را اردی بهشت و در سغدی ارداخوشت و در خوارزمی اردوشت یاد کرده است. زرتشتیان ایران نیز آنرا اردیبهشت گویند: اردیبهشت روز است ای ماه دلستان امروز چون بهشت برین است بوستان. مسعودسعد. محسن فیض در رسالۀ نوروز و سی روز ماه پارسیان بنقل روایت معلی بن خنیس از امام جعفر صادق (ع) آرد: ((سیوم (روز) اردیبهشت، و این فرشته ای است موکل بر بیماری و شفاء. فارسیان میگویند روزی سنگین است و ما میگوئیم روزی است بد که نحوست آن مستمر است. پرهیز کنید در آن روز از جمیع حاجتها و کارها و داخل مجلس سلطان مشوید و خرید و فروخت و تزویج مکنید و حاجت مخواهید و کسی را تکلیف قضای حاجت خود مکنید و در آن روز خود را حفظ کنید و از اعمال سلطان پرهیز نمائید و تصدق کنید بقدر امکان. بدرستی که هرکس در این روز بیمار شود بیم هلاک هست. این روزیست که بیرون کرد خدای تعالی آدم و حوا را از بهشت و لباس بهشت از ایشان کنده شد. هرکس در این روز سفر کند قطاع الطریق به او برمیخورد البته))، آتش. نار. (جهانگیری) (برهان) (شعوری) : بسوزد تنش را به اردی بهشت روانش نیابدخوشی در بهشت. زرتشت بهرام. مؤلف شمس اللغات پس از نقل بیت فوق گوید: اما به معنی فرشتۀ موکل نار نیز به اندک تکلف راست می آید - انتهی. چنانکه گفته شد در جهان خاکی نگهبانی آتش به اردیبهشت سپرده است. رجوع بمجلۀ مهر سال هفتم شمارۀ 3 ((نامهای دوازده ماه)) بقلم پورداود و روزشماری در ایران باستان تألیف دکتر معین (انتشارات انجمن ایرانشناسی شمارۀ 4) و ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2683 و 2684 و خرده اوستا تألیف پورداود ص 209 شود
ابن اتسزخان از ملوک تاتار. رجوع به حبط ج 2 ص 2 شود، {{اِسمِ خاص}} نام یکی از امشاسپندان در آئین ایرانیان باستان که در جهان مینوی نمایندۀ پاکی و تقدس و قانون ایزدی اهورمزداست و در جهان خاکی نگهبانی آتش با اوست و نیز نگهبانی دومین ماه هر سال و سومین روز هر ماه بدو سپرده است. بقول بندهشن (فصل 27) گل مرزنگوش به او اختصاص دارد. ایزد آذر و ایزد سروش و ایزد بهرام از یاران اردی بهشت شمرده شده اند و ایندرا که بقول بندهش و دینکرت، دیو فریفتار و گمراه کننده است، دشمن بزرگ و رقیب او است. در گاتها اردیبهشت در میان امشاسپندان رتبۀ اول را دارا است ولی در دیگر بخشهای اوستا رتبۀ او پس از بهمن است. مؤلف برهان آرد: نام فرشته ای است که محافظت کوهها کند و تدبیر امور و مصالح ماه اردیبهشت تعلق بدو دارد... در این روز نیک است بمعبد و آتشکده رفتن و از پادشاهان حاجت خود خواستن و بجنگ و کارزار شدن - انتهی. و در شمس اللغات آمده است: فرشته ای که تدبیر کوهها و روز اردی بهشت بدومتعلق است و او رب ّالنهار (ظ: النار) است. و رجوع بجهانگیری شود. بیرونی در آثارالباقیه (ص 219) آرد: ((اردیبهشت هو ملک النار و النور و هما یناسبانه و قد وکله اﷲ بذلک و بازاله العلل و الامراض بالأدویه والاغذیه و باظهار الصدق من الکذب و المحق من المبطل بالایمان التی ذکروا انّها بینه فی الابستا.)) : همه ساله اردی بهشت هژیر نگهبان تو بر هُش و رای و ویر. فردوسی. همه ساله اردی بهشت هژیر نگهبان تو باد و بهرام و تیر. فردوسی. چو سوزد تنش را به اردی بهشت روانش بیابد خوشی در بهشت. زرتشت بهرام. ، {{اِسم}} اسم ماهی است در تاریخ یزدجردی. (کشاف اصطلاحات الفنون). ماه دویم از سال شمسی. (جهانگیری) (برهان). و آن میانۀ فروردین ماه و خردادماه است. ماه دوم بهار.مدّت بودن آفتاب در برج ثور. (برهان). مدت ماندن آفتاب در برج ثور. (شمس اللغات). ثور: آفتاب اندرین ماه بر دور راست در برج ثور باشد و میانۀ بهار بود. (نوروزنامه). و آن مطابق است با ثور عربی و نیسان سریانی و افلیریوس (اوریل) اروپائی و جیهۀ هندی و دارای سی ویک روز است: بدو گفت پیران که خرّم بهشت کسی کو ببیند در اردیبهشت. فردوسی. ز اردی بهشت روزی ده رفته روز شنبد قصه فکند زنا باده بدست موبد. اُشنانی جویباری. تا چو برآید نبات و تیره شود ابر در مه اردیبهشت و درمه بهمن. فرخی. در آن بزم آراسته چون بهشت گل افشان تر از ماه اردی بهشت. نظامی. اوّل اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده بر منابر قضبان بر گل سرخ از نم اوفتاده لاَّلی همچو عرق بر عذار شاهد غضبان. سعدی. هزار سال جلالی بقای عمر تو باد شهور آن همه اردیبهشت و فروردین. سعدی. چمن حکایت اردیبهشت میگوید نه عارف است که نسیه خرید و نقد بهشت. حافظ. ، روز سیم از هر ماه شمسی. (برهان) (غیاث). سوم روز ماه. (مؤید الفضلاء بنقل از زفان گویا) .بیرونی در فهرست روزهای ایرانی روز سوم را اردی بهشت و در سغدی ارداخوشت و در خوارزمی اردوشت یاد کرده است. زرتشتیان ایران نیز آنرا اردیبهشت گویند: اردیبهشت روز است ای ماه دلستان امروز چون بهشت برین است بوستان. مسعودسعد. محسن فیض در رسالۀ نوروز و سی روز ماه پارسیان بنقل روایت معلی بن خنیس از امام جعفر صادق (ع) آرد: ((سیوم (روز) اردیبهشت، و این فرشته ای است موکل بر بیماری و شفاء. فارسیان میگویند روزی سنگین است و ما میگوئیم روزی است بد که نحوست آن مستمر است. پرهیز کنید در آن روز از جمیع حاجتها و کارها و داخل مجلس سلطان مشوید و خرید و فروخت و تزویج مکنید و حاجت مخواهید و کسی را تکلیف قضای حاجت خود مکنید و در آن روز خود را حفظ کنید و از اعمال سلطان پرهیز نمائید و تصدق کنید بقدر امکان. بدرستی که هرکس در این روز بیمار شود بیم هلاک هست. این روزیست که بیرون کرد خدای تعالی آدم و حوا را از بهشت و لباس بهشت از ایشان کنده شد. هرکس در این روز سفر کند قطاع الطریق به او برمیخورد البته))، آتش. نار. (جهانگیری) (برهان) (شعوری) : بسوزد تنش را به اردی بهشت روانش نیابدخوشی در بهشت. زرتشت بهرام. مؤلف شمس اللغات پس از نقل بیت فوق گوید: اما به معنی فرشتۀ موکل نار نیز به اندک تکلف راست می آید - انتهی. چنانکه گفته شد در جهان خاکی نگهبانی آتش به اردیبهشت سپرده است. رجوع بمجلۀ مهر سال هفتم شمارۀ 3 ((نامهای دوازده ماه)) بقلم پورداود و روزشماری در ایران باستان تألیف دکتر معین (انتشارات انجمن ایرانشناسی شمارۀ 4) و ایران باستان تألیف پیرنیا ص 2683 و 2684 و خرده اوستا تألیف پورداود ص 209 شود