- ساره (دخترانه)
- سارا
معنی ساره - جستجوی لغت در جدول جو
- ساره
- ساری، سار، شاره، شار،
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
- ساره
- پرده، رشوه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پروندش بردگی گرفتاری این واژه در تازی تنها برابراست با: راندن فرستادن
ایوان
بی باکی دلیری شوخی گستاخی
کرویای دشتی دست از دروغزن بکش و نان مخور - با کرویا و زیره و آویشنش (ناصر خسرو)
گمراهی ویزار ویزایش زیانمندی، گمراهی
ایوان، صفه
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
حامی، پناه، منطقه تاریک پشت هر جسم، تاریکی ای که به سبب جلوگیری از تابش مستقیم نور در جایی ایجاد می شود، تصویری از کسی یا چیزیکه هنگام واقع شدن او یا آن در برابر نور ایجاد می شود،
موضوع، مورد
دزد، راهزن
فاکتور، بنا
خلوص، خالصی
ابتدایی
قاعده و قانون
غرش شیر، بیشه، بوستان، گله انبوه: اشتر و گوسپند گروه شتران، بیشه انبوه، چینه دان مرغ خرمگس
عضو استوانه شکل گیاه و درخت که بخلاف ریشه در هوا بسمت بالا نمو میکند و حامل شاخه ها و برگها و گلها میباشد
نادان، تشنه سخت تشنه
مونث سافر راهی، فرستاده، گاواب (جل وزغ آبی) از گیاهان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
ابری که به شب آید
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
مونث سارق دزد زن، زنجیر بند مونث سارق زن دزد