فرقۀ سارقیه، از فرقه های مسلمان اند و گویند اگر کسی ده درم بدزدد، یا بطریق ظلم و تعدی بستاند چون که یک درم از آن صدقه کند کفارت همه شود. من جاء بالحسنه فله عشر امثالها. (رسالۀ هفتاد و سه ملت چ محمد جواد مشکور ص 18)
فرقۀ سارقیه، از فرقه های مسلمان اند و گویند اگر کسی ده درم بدزدد، یا بطریق ظلم و تعدی بستاند چون که یک درم از آن صدقه کند کفارت همه شود. من جاء بالحسنه فله عشر امثالها. (رسالۀ هفتاد و سه ملت چ محمد جواد مشکور ص 18)
نام موضعی است به راه کعبهاﷲ. (شرفنامۀ منیری) : ز آب و خاک سارقیه تا صفینه پیش چشم بس دواءالمسک و تریاقی که اخوان دیده اند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 98)
نام موضعی است به راه کعبهاﷲ. (شرفنامۀ منیری) : ز آب و خاک سارقیه تا صفینه پیش چشم بس دواءالمسک و تریاقی که اخوان دیده اند. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 98)
ابن فرخان بزرگ از فرمانروایان آل دابویه در طبرستان که مدت هشت سال از 88 تا 96 هجری قمری در دورۀ کودکی برادرزادۀخود خورشید بن داذمهر نایب السلطنه و فرمانروای طبرستان بود، و نام ساری از نام او گرفته شده است. (از ترجمه مازندران رابینو ص 78و 180) و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 403 شود
ابن فرخان بزرگ از فرمانروایان آل دابویه در طبرستان که مدت هشت سال از 88 تا 96 هجری قمری در دورۀ کودکی برادرزادۀخود خورشید بن داذمهر نایب السلطنه و فرمانروای طبرستان بود، و نام ساری از نام او گرفته شده است. (از ترجمه مازندران رابینو ص 78و 180) و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 403 شود
نام جائی در کهندز جی به اصفهان است و جغرافی نویسان عرب از آن جمله ابن رسته معرب آن را ساروق ضبط کرده اند: سارویه و اکنون اصفهانیان آن را هفت هلکه گویند که بناء آن در میان شهرستان اصفهان مانده است. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 29). و سارویه به در اصفهان که اثر آن اندر شهرستان پیداست از بناهای طهمورث است، و از بعد هزار سال سارویه را پیرامون، دیوارکشیدند، چنانک هست. (مجمل التواریخ و القصص ص 39). در کتاب ترجمه محاسن اصفهان درباره سارویه حکایت به این مضمون نقل شده که: در وقت طوفان آتش در ایام فرس حکمای وقت جائی را در زمین مدینۀ جی برگزیدند وقهندزی برطریقۀ هرمان بنیاد نهادند و آن را مستقر و مستودع کتب ساختند و پیش از زمان ما بسالی چند یک جانب آن خزانه خرابی یافت و پر از کتب اوایل متقدمان مکتوب بر پوست توز به زبان و لغت پارسی بود. رجوع به محاسن اصفهان چ عباس اقبال ص 16 و رجوع به سارو و ساروق شود نام قدیم شهر همدان که در مجمل التواریخ و القصص و معجم البلدان سارو ضبط شده و ابن فقیه معرب آن را ساروق ذکر کرده است. رجوع به سارو و ساروق شود
نام جائی در کهندز جی به اصفهان است و جغرافی نویسان عرب از آن جمله ابن رسته معرب آن را ساروق ضبط کرده اند: سارویه و اکنون اصفهانیان آن را هفت هلکه گویند که بناء آن در میان شهرستان اصفهان مانده است. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 29). و سارویه به در اصفهان که اثر آن اندر شهرستان پیداست از بناهای طهمورث است، و از بعد هزار سال سارویه را پیرامون، دیوارکشیدند، چنانک هست. (مجمل التواریخ و القصص ص 39). در کتاب ترجمه محاسن اصفهان درباره سارویه حکایت به این مضمون نقل شده که: در وقت طوفان آتش در ایام فرس حکمای وقت جائی را در زمین مدینۀ جی برگزیدند وقهندزی برطریقۀ هرمان بنیاد نهادند و آن را مستقر و مستودع کتب ساختند و پیش از زمان ما بسالی چند یک جانب آن خزانه خرابی یافت و پر از کتب اوایل متقدمان مکتوب بر پوست توز به زبان و لغت پارسی بود. رجوع به محاسن اصفهان چ عباس اقبال ص 16 و رجوع به سارو و ساروق شود نام قدیم شهر همدان که در مجمل التواریخ و القصص و معجم البلدان سارو ضبط شده و ابن فقیه معرب آن را ساروق ذکر کرده است. رجوع به سارو و ساروق شود
یکی از شهرهای قدیم لیدیه بود، و یکی از کلیساهای هفتگانه آسیا در آنجا بود، اسم قدیمش سرت قلسی و به مسافت 30 میل به جنوب شرقی تیاتیرا و 50 میل به شمال شرقی سمیرنا و 2 میل به جنوب نهر هرمس مانده واقع بود، (قاموس کتاب مقدس)، رجوع به سارد شود
یکی از شهرهای قدیم لیدیه بود، و یکی از کلیساهای هفتگانه آسیا در آنجا بود، اسم قدیمش سرت قلسی و به مسافت 30 میل به جنوب شرقی تیاتیرا و 50 میل به شمال شرقی سمیرنا و 2 میل به جنوب نهر هرمس مانده واقع بود، (قاموس کتاب مقدس)، رجوع به سارد شود
نوعی ماهی دریائی است از نوع ’آلوز’ شبیه به شاه ماهی ولی کوچک تر از آن بطول نزدیک به 25 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است، ساردین گذشته از آنکه بصورت تازه مصرف میشود کنسرو آن آغشته به روغن در قوطیهای سربستۀ آهن سفید نگهداری میشود، کنسرو ساردین از اقلام مهم تجارتی است، در برهان قاطع بصورت سردین آمده است، رجوع به سردین شود
نوعی ماهی دریائی است از نوع ’آلوز’ شبیه به شاه ماهی ولی کوچک تر از آن بطول نزدیک به 25 صدم گز، موسم صید آن از خرداد تا آبان است، ساردین گذشته از آنکه بصورت تازه مصرف میشود کنسرو آن آغشته به روغن در قوطیهای سربستۀ آهن سفید نگهداری میشود، کنسرو ساردین از اقلام مهم تجارتی است، در برهان قاطع بصورت سردین آمده است، رجوع به سردین شود
وند. (فهرست مخزن الادویه). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع به کرچک هندی شود. به یونانی تخمی است که آن را به عربی، حب الخطائی و حب السلاطین خوانند و بشیرازی باتو گویند. (برهان)
وند. (فهرست مخزن الادویه). دانه ای است شبیه به بیدانجیر که کرچک هندی و باتو و بتازی حَب السلاطین نیز گویند. (فرهنگ ناظم الاطباء). رجوع به کرچک هندی شود. به یونانی تخمی است که آن را به عربی، حَب الخطائی و حَب السلاطین خوانند و بشیرازی باتو گویند. (برهان)
مردی از قبیلۀ اویغور و جد امیر سونج آقا پسر سانشی بخشی از امیران اولجایتو است. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی حاشیۀ ص 53 شود از قبیلۀ نایمان، و قتلغشاه خاتون هشتمین زن اولجایتو از فرزندان او بوده است. رجوع به ذیل جامع التواریخ چ بیانی حاشیۀ ص 72 شود
مردی از قبیلۀ اویغور و جد امیر سونج آقا پسر سانشی بخشی از امیران اولجایتو است. رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی چ بیانی حاشیۀ ص 53 شود از قبیلۀ نایمان، و قتلغشاه خاتون هشتمین زن اولجایتو از فرزندان او بوده است. رجوع به ذیل جامع التواریخ چ بیانی حاشیۀ ص 72 شود
کارآزموده و تجربه کرده. (ناظم الاطباء). مجرب. آزموده. گرم و سرد روزگار چشیده. کارافتاده: چنین گفت با نامور بخردان جهاندیده و کاردیده ردان. فردوسی. کسی در جهان این شگفتی ندید نه از کاردیده بزرگان شنید. فردوسی. فرستاد شاپور کارآگهان سوی طیسفون کاردیده مهان. فردوسی. بدانید کان کاردیده پدر چو مستوثق است از شما سر بسر. (یوسف و زلیخا). کجا او پیر بود و کاردیده بد و نیک جهان بسیار دیده. فخرالدین اسعد گرگانی (ویس و رامین). زنی بود حسن مهران را سخت خردمند و کاردیده. (تاریخ بیهقی). تا سیم و زر به آتش زر امتحان کنند مردان کاردیده چه مصلح چه رند و شنگ. سوزنی. ایشان را مهتری بود کاردیده و بجهان گردیده و سرد و گرم چشیده. (سندبادنامه ص 81). جوابش داد مرد کاردیده که هستم نیک و بد بسیار دیده. نظامی. که جادوئیست اینجا کاردیده ز کوهستان بابل نورسیده. نظامی. به کارهای گران مرد کاردیده فرست که شیر شرزه درآرد بزیر خم کمند. سعدی. این بگفت و بر سپاه دشمن زد و چند تن از مردان کاردیده بینداخت. (گلستان). با عقل کاردیده بخلوت شکایتی میکردم از نکایت گردون پرفسوس. ابن یمین. بروی یار نظر کن زدیده منت دار که کاردیده نظر از سر بصارت کرد. حافظ. ، کارزاردیده. (ناظم الاطباء). جنگ دیده. حادثه دیده: بیاریم گردان هزاران هزار همه کاردیده همه نامدار. دقیقی. گزیده ز نام آوران شش هزار همه کاردیده گه کارزار. فردوسی. سگ کاردیده بگیرد پلنگ ز روبه رمد شیر نادیده جنگ. فردوسی. بدو گفت کای کاردیده پدر ز ترکان بمردی برآورده سر. فردوسی. گزیده همه کاردیده گوان سر هر هزاری یکی پهلوان. فردوسی. ز آنچ او بنوک خامه کند صد یکی کنند مردان کاردیده بشمشیر هندوی. فرخی. - نا کاردیده، مقابل کاردیده. نامجرب. بی تجربه: چو بشنید نا کاردیده جوان دلش گشت پر درد و تیره روان. فردوسی. نخواهی که ضایع کنی روزگار به نا کاردیده مفرمای کار. سعدی
کارآزموده و تجربه کرده. (ناظم الاطباء). مجرب. آزموده. گرم و سرد روزگار چشیده. کارافتاده: چنین گفت با نامور بخردان جهاندیده و کاردیده ردان. فردوسی. کسی در جهان این شگفتی ندید نه از کاردیده بزرگان شنید. فردوسی. فرستاد شاپور کارآگهان سوی طیسفون کاردیده مهان. فردوسی. بدانید کان کاردیده پدر چو مستوثق است از شما سر بسر. (یوسف و زلیخا). کجا او پیر بود و کاردیده بد و نیک جهان بسیار دیده. فخرالدین اسعد گرگانی (ویس و رامین). زنی بود حسن مهران را سخت خردمند و کاردیده. (تاریخ بیهقی). تا سیم و زر به آتش زر امتحان کنند مردان کاردیده چه مصلح چه رند و شنگ. سوزنی. ایشان را مهتری بود کاردیده و بجهان گردیده و سرد و گرم چشیده. (سندبادنامه ص 81). جوابش داد مرد کاردیده که هستم نیک و بد بسیار دیده. نظامی. که جادوئیست اینجا کاردیده ز کوهستان بابل نورسیده. نظامی. به کارهای گران مرد کاردیده فرست که شیر شرزه درآرد بزیر خم کمند. سعدی. این بگفت و بر سپاه دشمن زد و چند تن از مردان کاردیده بینداخت. (گلستان). با عقل کاردیده بخلوت شکایتی میکردم از نکایت گردون پرفسوس. ابن یمین. بروی یار نظر کن زدیده منت دار که کاردیده نظر از سر بصارت کرد. حافظ. ، کارزاردیده. (ناظم الاطباء). جنگ دیده. حادثه دیده: بیاریم گردان هزاران هزار همه کاردیده همه نامدار. دقیقی. گزیده ز نام آوران شش هزار همه کاردیده گه کارزار. فردوسی. سگ کاردیده بگیرد پلنگ ز روبه رمد شیر نادیده جنگ. فردوسی. بدو گفت کای کاردیده پدر ز ترکان بمردی برآورده سر. فردوسی. گزیده همه کاردیده گوان سر هر هزاری یکی پهلوان. فردوسی. ز آنچ او بنوک خامه کند صد یکی کنند مردان کاردیده بشمشیر هندوی. فرخی. - نا کاردیده، مقابل کاردیده. نامجرب. بی تجربه: چو بشنید نا کاردیده جوان دلش گشت پر درد و تیره روان. فردوسی. نخواهی که ضایع کنی روزگار به نا کاردیده مفرمای کار. سعدی
که مار را دیده و از آن ترسیده است. که از مار ترسد: ترسم ز رسن که ماردیده ام چه مارکه اژدها گزیده ام. نظامی. - امثال: ماردیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
که مار را دیده و از آن ترسیده است. که از مار ترسد: ترسم ز رسن که ماردیده ام چه مارکه اژدها گزیده ام. نظامی. - امثال: ماردیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد
حب السلاطین را گویند که مرادف با حب الخطایی است و آن دانه کرچک هندی است. بر گرفته از یونانی باتو (گویش شیرازی) به تازی (حب السلاطین) از گیاهان کرچک هندی
حب السلاطین را گویند که مرادف با حب الخطایی است و آن دانه کرچک هندی است. بر گرفته از یونانی باتو (گویش شیرازی) به تازی (حب السلاطین) از گیاهان کرچک هندی
برزیلی گربک از جانوران پستانداریست از راسته کیسه داران که به جثه یک گربه است و گوشتخوار است و بومی آمریکای جنوبی است و شبها برای شکار از لانه اش خارج میشود و دارای دندانهای نیش برنده است. بچه های این حیوان هنگام احساس خطر بر پشت مادر سوار میشوند و دم خود را به دم او میپیچانند ساریگ
برزیلی گربک از جانوران پستانداریست از راسته کیسه داران که به جثه یک گربه است و گوشتخوار است و بومی آمریکای جنوبی است و شبها برای شکار از لانه اش خارج میشود و دارای دندانهای نیش برنده است. بچه های این حیوان هنگام احساس خطر بر پشت مادر سوار میشوند و دم خود را به دم او میپیچانند ساریگ
ساریگ (از برزیلی)، پستانداری از راسته کیسه داران به جثه یک گربه که گوشتخوار و بومی آمریکای جنوبی است، شب ها برای شکار از لانه اش خارج می شود و دارای دندان های نیش برنده است
ساریگ (از برزیلی)، پستانداری از راسته کیسه داران به جثه یک گربه که گوشتخوار و بومی آمریکای جنوبی است، شب ها برای شکار از لانه اش خارج می شود و دارای دندان های نیش برنده است