جدول جو
جدول جو

معنی سارب - جستجوی لغت در جدول جو

سارب
(رِ)
روندۀ روبراه است در زمین. (شرح قاموس). بر یک جهت رونده. (منتهی الارب) (آنندراج) ، آنکه بروز رود. (مهذب الاسماء). سارب ٌ بالنهار. (قرآن 10/13) ، ظاهر و نمایان در مذهب و مسلک خود. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سارب
یکراه، یکرو
تصویری از سارب
تصویر سارب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سارو
تصویر سارو
(پسرانه)
ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سارا
تصویر سارا
(دخترانه)
صحرا، کوه و دشت، شاهزاده خانم، نام همسر ابراهیم (ع)، مادر اسحاق (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساره
تصویر ساره
(دخترانه)
سارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هارب
تصویر هارب
گریزنده، گریزان، گریخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قارب
تصویر قارب
قایق، کرجی، کشتی کوچک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شارب
تصویر شارب
سبیل، آشامنده، نوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساره
تصویر ساره
ساری، سار، شاره، شار،
دستار بزرگ و نازک که مردان هندی دور سر می بندند
تکۀ پارچۀ لطیف به عرض یک متر یا بیشتر و به طول شش یا هفت متر که زنان هندی یک سر آن را به کمر می بندند، قسمت پایین آن به شکل دامن از کمر به پایین را می پوشاند و قسمت دیگرش را دور سینه می پیچند و دنبالۀ آن را روی شانه یا روی سر خود می اندازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراب
تصویر سراب
تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه ای از هوای رقیق شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می شود، برای مثال دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ - ۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ رِ)
جمع واژۀ مسربه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). چراگاهها. رجوع به مسربه شود، در عبارت ذیل از ترجمه تاریخ یمینی (ص 256) می نماید که همانند جمع سرب به معنی سوراخها و خانه های کنده در زیرزمین و آبراهه به کار رفته است و البته معنی اخیر بیشتر محتمل است: راه لشکر باز دادند تا در قلعه افتادند و چون برگ خزان سرها از قلعه به زیر ریختند... بقایای سیف خود را در چاهها و مسارب زمین انداختند
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
تأنیث سارب. رجوع به سارب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سابر
تصویر سابر
شمشیر، تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارب
تصویر شارب
آشامنده، نوشنده، سبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارب
تصویر دارب
آله (عقاب)، خوگر ، باز آینده، تبیره زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خارب
تصویر خارب
دزد، شتر دزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حارب
تصویر حارب
جنگجوی جنگی جنگنده رزم کننده، جمع حاربین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائب
تصویر سائب
روان و جاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالب
تصویر سالب
تاراج دهنده و رباینده و غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحب
تصویر ساحب
کشتاما (تراکتور)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساغب
تصویر ساغب
گرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارا
تصویر سارا
بی غش
فرهنگ لغت هوشیار
روشن تابان پرنده ایست کوچک از تیره سبکبالان از گروه دندانی منقاران قدش کمی از گنجشک بزرگتر ولی از قمری کوچکتر است. رنگ پرهای بدنش برنزی مایل به زرد میباشد. پرنده ایست حشره خوار و اجتماعی و چون آفت ملخ است برای زراعت مفید میباشد. در حدود 6 گونه از آن شناخته شده و در ایران فراوانست. یا سار سیاه گونه ای سار که در نواحی گردن و سرو کناره بالها و در انتهای دم دارای پرهای تیره و بقیه پرهایش قرمز رنگ است و جثه اش هم از سار معمولی کمی بزررگتر است و در دفع ملخ بسیار مفید است. در نواحی آسیای صغیر و آسیای مرکزی و ایران میزید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارح
تصویر سارح
چوپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارد
تصویر سارد
سوراخ کننده، سخن نیکو و سریع گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارغ
تصویر سارغ
دستمال بزرگ که در آن چیزی ببندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارق
تصویر سارق
دزد، برگیرنده چیزی به نهادن و به حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساری
تصویر ساری
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقب
تصویر ساقب
نزدیک دور نزدیک، دور (اضداد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساکب
تصویر ساکب
ریزنده، آب ریزان، اشک ریزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسرب
تصویر اسرب
پارسی تازی شده اسرب سرب از توپال ها سرب رصاص اسود ارزیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارخ
تصویر سارخ
دستمال بزرگ که در آن چیزی ببندند بقچه، سفره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سارا
تصویر سارا
خلوص، خالصی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سارق
تصویر سارق
دزد، راهزن
فرهنگ واژه فارسی سره
شتربان، ساربان
فرهنگ گویش مازندرانی