جدول جو
جدول جو

معنی ساخارین - جستجوی لغت در جدول جو

ساخارین
ماده ای سفید رنگ و بسیار شیرین که به جای قند برای مبتلایان به دیابت به کار می رود، ساکارین
فرهنگ فارسی عمید
ساخارین
ساکارین، گرد بسیار سفیدی است که در آب به دشواری و در الکل بخوبی حل میشود، و مصرف طبی دارد
لغت نامه دهخدا
ساخارین
گرد بسیار سفیدی است که در آب به دشواری و در الکل بخوبی حل میشود و مصرف طبی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
ساخارین
گرد بسیار سفید و شیرینی است که در آب به دشواری و در الکل به خوبی حل گردد و مصرف طبی دارد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

فلزی سخت به رنگ خاکستری که در رآکتورهای اتمی به منظور جذب نوترون کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
ماده ای سفید و متبلور شیرین تر از شکر که مبتلایان به دیابت و کسانی که رژیم لاغری می گیرند به جای قند به کار می برند
فرهنگ فارسی عمید
اسم عمومی اجسام مرکبی که از اثر اسیدهای آلی بر اقسام قند فراهم شود، دارویی که قند اساس آن باشد
فرهنگ فارسی عمید
ساخارین، گرد سفید شیرینی که آن را از قطران زغال سنگ میگیرند و در آب بزحمت حل میشود ولی در الکل حل میشود و در طب بکار میرود، جوهر قند، جوهر شکر
لغت نامه دهخدا
جزیرۀ ساخالین و بزبان ژاپنی کارافتو جزیره ای است کوهستانی واقع در مشرق آسیا در اقیانوس کبیر نزدیک به خاک سیبری بین دریای ژاپن و دریای اختسک بمساحت 75360 هزارگز مربع و با 500000 تن سکنه، در این جزیره عده ای از نژاد بومی از سه قبیلۀ آینوس، و در وچوناس، و غیلئاکس، بسر میبرند و گروهی از روسها و ژاپنیها و چینی ها و کره ایها نیز بدانجا مهاجرت کرده اند، این جزیره اول بار بسال 1643 میلادی بوسیلۀ هلندیها کشف شد، بسال 1857 میلادی شمال آن بوسیلۀ روسها اشغال گردید، بسال 1905 میلادی بین روس و ژاپن تقسیم شد، قسمت شمالی آن به مساحت 37988 هزارگز مربع با11800 تن سکنه نصیب روسها گردید که الکساندر روفسک مرکز آن بود، و قسمت جنوبی که کارافتو نامیده میشد با36090 هزارگز مربع مساحت و با203750 تن سکنه به ژاپن تعلق یافت و مرکز آن تویوهارا بود، بعد از جنگ دوم جهانی تمام ساخالین جزو روسیه اعلام شده است، هوای ساخالین سرد ومشابه هوای سیبریه است، در شمال و مشرق آن درجۀ حرارت در زمستان تا 37 درجه زیر صفر پائین می آید و آب سواحل منجمد میگردد ولی درجۀ حرارت مغرب و جنوب آن بکمتر از 25 درجه زیر صفر نمیرسد، برف و یخ در این جزیره گاهی تا تابستان باقی است، این جزیره معادن نفت و زغال سنگ دارد، قسمتی از اراضی آن پوشیده از جنگل است، صید ماهی نیز از منابع ثروت آن بشمار میرود
لغت نامه دهخدا
گرد سفید شیرینی که آن را از قطران ذغال سنگ میگیرند و در آب بزحمت حل میشود ولی در الکل حل میشود و در طب بکار میرود، جوهر قند و شکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استارین
تصویر استارین
سپندر در ساختن سپندار شمع به کارمی رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساطورین
تصویر ساطورین
لاتینی تازی گشته جرموج (ثعلب) سگ انگور از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماخاریون
تصویر ماخاریون
یونانی تازی گشته ک تیغ کلاغ از گیاهان دارویی سیف الغراب گلایول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخاریدن
تصویر سرخاریدن
((سَ. دَ))
کنایه از تعلل ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
Structural
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
structurel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کاسه ی کوچک ماست خوری
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
संरचनात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
เชิงโครงสร้าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
wa kimuundo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
yapısal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
構造的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
מבני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
구조적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
struktural
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
strukturell
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
structureel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
estructural
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
strutturale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
estrutural
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
结构的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
strukturalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
структурний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
структурный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ساختاری
تصویر ساختاری
গঠনমূলক
دیکشنری فارسی به بنگالی