جدول جو
جدول جو

معنی ساحلات - جستجوی لغت در جدول جو

ساحلات
(حِ)
ناحیه ای است در فارس. در تاریخ گزیده آمده: در زمان او (ابوبکر بن سعد بن زنگی) ملک فارس رونق تمام گرفت و بسیار عمارات و خیرات کرد چون رباط مظفری ابرقوه... و مظفری حارک (؟) بر راه ساحلات. (تاریخ گزیده چ عکسی لندن ص 508). رجوع به ساحلی و ساحلیات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالدات
تصویر سالدات
سرباز، به ویژه سرباز روسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
سابح، کشتی ها، ستارگان
فرهنگ فارسی عمید
میان سراها، جمع واژۀ ساحه، ساحت، رجوع به ساحت و ساحه شود
لغت نامه دهخدا
نهری است درجنوب غربی فرانسه با مجرائی بطول 75 هزارگز که به رود خانه گارن میپیوندد
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ ساحره. رجوع به ساحره شود
لغت نامه دهخدا
(حِ لی یا)
نامی است که سابقاًبسواحل خلیج فارس و بنادر جنوبی ایران بخصوص به حدود سیراف میدادند. در فارسنامۀ ابن البلخی آمده: و آثار او (قبادبن فیروز) این شهرهاست: ساحلیات که هم مضاف است به قبادخوره. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 84). هزو، و ساویه و دیگر نواحی اعمالی است ازساحلیات که با جزیره قیش رود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 141). هزو و ساویه دو دیه است و چند دیه دیگر که در آن حدود است ساحلیات اند و از توابع دولت خانه قیش است. (نزهه القلوب). رجوع به ساحلات و ساحلی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صاحیات
تصویر صاحیات
شراب خالص و پاکیزه، سخن خالص و بی آمیغ
فرهنگ لغت هوشیار
زنان درست کار، اعمال شایسته و صالح، باقیات صالحات، آثار نیک که از شخص مانده باشد پس از مردن وی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سیاله سیاله ها، موجوداتی که مانند حرکات و اصوات و زمانند که همواره جزیی از آن ها محفوف به دو عدم است و در سکون و آرامش نیستند. موجودات سیاله حوادث و زمانیانند که همواره مسبوق به دو عدمند: یکی عدم سابق و دیگر عدم لاحق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوالات
تصویر سوالات
جمع سوال، پرسش ها جمع سوال پرسشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلحفات
تصویر سلحفات
سنگ پشت لاکپشت، جمع سلاحف
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته پرند زر دوخت نوعی پارچه ابریشمی زر دوزی شده که آنرا در بغداد می بافتند و شهرت بسیار داشته، پارچه ای نفیس به رنگ سرخ یا کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحدات
تصویر سرحدات
از ساخته های فارسی گویان مرزها جمع (غلط) سرحد سرحدها ثغور: (عمده ترین ارکان دولت و قاطبه امرا درگاه معلی و سرحدات ولایات ممالک محروسه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاملات
تصویر تاملات
جمع تامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحلیات
تصویر سحلیات
در همرنگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکحلات
تصویر تکحلات
جمع تکحل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترحلات
تصویر ترحلات
جمع ترحل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سائره، گردندگان ستارگان گردنده جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سانحات
تصویر سانحات
جمع سانحه، رخدادها جمع سانحه اتفاقات سرگذشتها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامکات
تصویر سامکات
جمع سامکه، بلندها مونث سامک جمع سامکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایرات
تصویر سایرات
جمع سایره، سیارات ستارگان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحرات
تصویر ساحرات
مونث ساحر زن جادوگر جمع ساحرات سواحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساترات
تصویر ساترات
جمع ساتره، پوشانندگان مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجدات
تصویر ساجدات
جمع ساجده، نگونیگران مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
جمع سابح، جمع سابحه، کشتی ها ستارگان فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سابقه، فرشتگان، جان های پاک، خردها (در فرزان) جمع سابقه، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان و شیاطین در ساعت وحی، ارواح مومنان که به سهولت از بدن خارج میشوند، عقول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافرات
تصویر سافرات
جمع سافره، راهیان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساقطات
تصویر ساقطات
جمع ساقطه، شخشیدگان مونث ساقط جمع ساقطات سواقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
جمع رساله، پیام ها نامه ها جمع رسالت (رساله) پیامها جمع رساله
فرهنگ لغت هوشیار
پاک کردن کاسه به انگشت ته چیزی را بالا آوردن آب کاسه را بانگشت پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایقات
تصویر سایقات
مونث سایق سوق دهنده راننده محرک جمع سایقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحدات
تصویر سرحدات
مرزها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
ماتیکان ها
فرهنگ واژه فارسی سره