جدول جو
جدول جو

معنی ساتللو - جستجوی لغت در جدول جو

ساتللو
(تِ)
دهی است از دهستان خسروشاه بخش اسکوی شهرستان تبریز، واقع در 15 هزارگزی شمال باختری اسکو در 6 هزارگزی راه شوسۀ تبریز باسکو. جلگه ای است و هوای معتدل دارد. از آب چاه مشروب میشود و محصول آن غلات است. 265 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساخلو
تصویر ساخلو
عده ای سرباز که در محلی برای نگهبانی گماشته شوند، پادگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالو
تصویر سالو
پارچۀ سفید و نازکی بوده که از آن دستار و جامۀ زنانه می دوخته اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساتل
تصویر ساتل
شاتل، روشنک، دانه ای به اندازۀ باقلا، به رنگ سرخ یا سیاه که مصرف دارویی داشته و در هند می روید
فرهنگ فارسی عمید
از جمله داروهای است که بیشینه یک خوراک آنها یک گرم بیشتر است. (کارآموزی داروسازی جنیدی ص 250). گردی است متبلور سفید رنگ با بویی معطر و مطبوع غیرمحلول در آب سردو گلیسرین و محلول در 10 قسمت الکل و 30% قسمت اتر و یا کلرفرم و بالاخره در اسانسها و اجسام چربی و وازلین بخوبی حل میشود. با کافور و نافتول مخلوط مایعی تشکیل میدهد. رجوع به درمان شناسی عطایی ص 264 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
داروئی است مانند کمای خشک شده، و آن را به شیرازی روشنک خوانند. و با شین نقطه دار (شاتل) هم آمده است. و معرب آن ساطل است. (برهان) (آنندراج). ساطل... با شین نقطه دار هم آمده است. (برهان) (آنندراج). شاتل... معرب آن شاطل است. (برهان) (آنندراج). شاطل، روشنک. گرم است، مسهل صفرا و اخلاط غلیظ. (منتهی الارب). رجوع به شاتل و ساطل شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
آنچه مانند اشک و مروارید قطره قطره چکان و روان باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). آنچه قطره قطره جریان یابد مانند اشک مروارید. (قطر المحیط). هر چیز که راهی میشود قطره قطره مثل اشک و مروارید رشته گسیخته. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده وبحفظ و نگاهبانی آن گماشته شده باشند. این کلمه ترکی است و فرهنگستان پادگان را بجای آن برگزیده است
لغت نامه دهخدا
(تُ)
شهری است از اروگوئه دارای 30000 تن جمعیت است. بندری است کنار شط اروگوئه. در آنجا گوشت فراوان است
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ)
کشتی مخصوص سواحل مشرق و آن خمیده و عقبش برآمده است
لغت نامه دهخدا
(لِ)
رودخانه ای در هند، و شرقی ترین و جنوبی ترین پنج رودخانه ای است که پنجاب را تشکیل میدهند. این رودخانه از تبت سرچشمه میگیرد و پس از عبور از هیمالیا با جریانی تند و سیل آساو سیراب ساختن دشت پنجاب و چندین ایالت دیگر و بعد از طی مسیری بطول 1500 هزار گز به پنجاب می پیوندد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان خیاو، واقع در 11 هزارگزی جنوب باختری خیاو، و 3 هزارگزی راه شوسۀ خیاو به اهر، کوهستانی است و هوای معتدلی دارد و از آب رودگرگر مشروب می شود، محصول آن غلات و حبوبات است، 70 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، راه آن ارابه رواست، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 14 هزارگزی شمال سنندج و 3 هزارگزی باختر شوسۀ سنندج به سقز. کوهستانی و سردسیر است و از آب چشمه مشروب میشود. محصول آن غلات و حبوبات و لبنیات است، 80 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سِ شِ)
در پی کردن کسی کس دیگر را: اتلیته ایّاه
لغت نامه دهخدا
جامۀ سفید و تنگ لایق دستار، (آنندراج)، پارچه ای که از آن دستارو لباس زنانه درست میشد، (فرهنگ نظام) :
ز عقدهای سپیچ بهاری و سالو
عمودها همه افراشتند در کر و فر،
نظام قاری،
کجا چو شمسی و سالوی و ساغری گردند
سر آید ارچه مه و مهر و آسمان آری،
نظام قاری،
سالو و ساغر اگر زانکه بعقدت نرسد
گله از گردش دور قمری نتوان کرد،
نظام قاری،
سالها باید که چون قاری کسی در البسه
گاه از سالو سخن گوید گهی از گلفتن،
نظام قاری
لغت نامه دهخدا
(سَتْ تا)
تیره ای از ایل نفراز ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
عنوانی که به آخرین جنگ معروف ناپلئون با پروس و انگلستان داده شده است. این جنگ در حدود قریه ای به همین نام واقع در بلژیک روی داد. سردار انگلیسی این جنگ ولینگتن و سردار پروسی بلوخر نام داشت. جنگ در روز 18 ژوئن 1815 میلادی صورت گرفت. دو روز قبل یعنی 16 ژوئن 1815 میلادی ناپلئون در جنگ معروف به لین یی که با پروسیها کرده پیروزی یافته و قرار بر این بود که ژنرال گروشی سردار او بموقع خود را به واترلو برساند. در روز 17 ژوئن، در طی یک بارندگی شدید کلیۀ راهها غیرقابل عبور شد و حرکت توپ خانه بناپارت را به تأخیر انداخت. ولینگتن که خود را بموقع بحدود تپۀ مون سن ژان نزدیک واترلو، رسانده بود موقع خود را مستحکم کرد. در حدود ساعت 11/5 روز 18 ژوئن جنگی که سرنوشت اروپا راتغییر داد شروع شد و حال آنکه بر طبق پیش بینی ناپلئون باید زودتر از این شروع شود. بواسطۀ این تأخیر بلوخر توانست خود را بموقع بکمک ولینگتن برساند. ظاهراً خندق جادۀ اوهاین و تأخیر ژنرال گروشی در رساندن امداد نیز به نابود شدن قسمتی از سپاه ناپلئون کمک کرده است. پس از این شکست ناپلئون بپاریس بازگشت و سرانجام ناچار تسلیم دشمنان گردید و به سنت هلن تبعید شده در آنجا درگذشت
نام شهری در یووا در ایالات متحدۀ امریکا که دارای چهل هزار تن جمعیت و حاکم نشین ناحیۀ مینوتری است
نام محلۀ قدیمی ’سیدنی’ شهر معروف استرالیا که در حدود 11200 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
دولیخان کرد شادللو، از سرکردگان اکراد در زمان امیر علم خان خزیمه از ملتزمان رکاب نادرشاه و سران خراسان که امیرعلم خان خواهر او را به زنی گرفته و چون مورد هجوم واقع شد به نزد او رفت. سرداران اکراد از حقیقت امر مطلع شدند و از دولیخان امیرعلم خان را خواستند و دولیخان چون تاب مقاومت ایلات را نداشت و نگاه داشتن امیر را در حوصلۀ خود ندید او رابسمت اسفراز که مردم آنجا با او موافقت داشتند فرستاد. (از مجمل التواریخ گلستانه ص 65 و 66 و 67). و رجوع به ص 302 و 352 حواشی و توضیحات همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
ماآنو (سافلول) پنجمین تن از سلسلۀ پادشاهان خسرون بود و این سلسله در قرن پیش از میلاد در ارمنستان حکومت میکرد و زیر دست اشکانیان بود. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2631 شود
لغت نامه دهخدا
سفال شکسته، تیله، (در لهجۀ قزوین)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
دهی است از دهستان سربند پائین بخش سربند شهرستان اراک، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری آستانه. کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه و قنات، و محصولات آن بنشن و پنبه است، 165 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی قالیچه بافی در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
دهی است جزء دهستان بدوستان بخش هریس شهرستان اهر، واقع در32 هزارگزی جنوب باختری هریس و 6500 گزی راه شوسۀ تبریز به اهر. جلگه ای و هوای آن معتدل و مایل به گرمی و مالاریائی است از آب تلخ رود و آب چشمه مشروب میشود. محصولات آن غلات و حبوبات و سر درختی است. 169 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند. از صنایع دستی فرش بافی در آن معمول است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تِ مِ)
ناصرالدین ساتلمش، برادر امیر نوروز، امیر دلاور غازان است که بسال 696 هجری قمری بفرمان آن ایلخان جزو عده ای دیگر از کسان امیر نوروز کشته شد. رجوع به تاریخ مغول عباس اقبال ص 261 و 264 و تاریخنامۀ هرات ص 421 شود. در تاریخ غازان ساتلمش کلجی یا کلحی، نائب و پیشکار امیر نوروز معرفی شده است. رجوع به تاریخ غازان ص 44 و 99 و 110 شود
امیر ساتلمش، از سرکردگان الوس جغتای است که بسال 667 هجری قمری از جانب شاهزاده براق مأمور جنگ با شمس الدین کرت و فتح هرات شد، رجوع به تاریخنامۀ هرات ص 311 شود
لغت نامه دهخدا
(تِ مِ)
ستلمش. از سرکردگان امیر قرایوسف ترکمان قره قویونلو است که بفرمان آن امیر و بهمراه چندتن دیگر بسال 813 هجری قمری سلطان احمد جلایر را در بغداد بخبه هلاک کرد. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 578 شود
لغت نامه دهخدا
(تِلِ رُ)
مرکز آروندیسمان وین واقع در ساحل رودخانه وین دارای 25600 نفر جمعیت. کارخانجات اسلحه سازی، کنسروسازی و تقطیر و الکل سازی آن معروف است
لغت نامه دهخدا
(لُ)
شهری است از مکزیک دارای 68800 تن جمعیت و مرکز امور تجارتی و صنعتی است
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساخلو
تصویر ساخلو
پادگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالو
تصویر سالو
جامه سفید و تنک که از آن دستار و لباس زنانه درست میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساتل
تصویر ساتل
چکه چکیده دارویی است مانند کمای خشک مستعمل در طب قدیم روشنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالو
تصویر سالو
جامه سفید و تنگ که از آن دستار و لباس زنانه درست می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساخلو
تصویر ساخلو
((لُ))
پادگان، گروهی سرباز که در یک مکان ساکن شوند و به محافظت آن بپردازند
فرهنگ فارسی معین
پادگان، سربازخانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد