جدول جو
جدول جو

معنی ساتشی - جستجوی لغت در جدول جو

ساتشی
گورکن، رودک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساتی
تصویر ساتی
(دخترانه)
در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
فرهنگ نامهای ایرانی
آیینی در میان هندوها که طبق آن زنی که شوهرش می مرد باید خود را در آتشی که برای سوزاندن جسد آماده می شد، می انداخت تا با جسد او بسوزد و خاکستر شود
فرهنگ فارسی عمید
(اَتِ)
خارپشت کلان تیرانداز. سیخول. قنفذ. و امروز در نواحی طهران تشی گویند، راست و درست شدن، استیخ ایستادن، به نهایت درستی رسیدن
لغت نامه دهخدا
درنزد مصریان قدیم فرشته ای است موکل بر ارواح، در آثار باستانی مصر تصویر او در حالی که روح بصورت مرغی بر زانوی او نشسته دیده میشود، (قاموس الاعلام ترکی)
پسر لاودای از جنگاوران عصر غازان خان ایلخان ایران (694- 703) است، رجوع به تاریخ غازانی ص 98 و 99 شود
الهۀ هندی، دختر داکشا و همسر شیوا است، چون پدرش شوهر او را تحقیر کرد ساتی خود را در آتش انداخت
معروف به اریک آهنگ ساز معروف فرانسوی (1866- 1925 میلادی) است
لغت نامه دهخدا
نسبت است به ساش (= ساس = شاش = چاچ)، رجوع به ساش شود
لغت نامه دهخدا
مولانا حمیدالدین ساشی، از مشایخ عرفا بود، و ذکر او در انیس الطالبین بخاری آمده است: پاره ای بادام بگیر که به دریافت صحبت مولانا حمیدالدین ساشی میرویم. (انیس الطالبین نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه ص 187). در وقت ایشان (خواجه بهاءالدین مقدم علماء بخارا مولانا حسام الدین اصیلی و مولانا حمیدالدین ساشی بودند. (ایضاً همان صفحه)
لغت نامه دهخدا
گورکن
فرهنگ گویش مازندرانی
رودک، گورکن
فرهنگ گویش مازندرانی
ظرف مسین کوچکتر از آفتابه
فرهنگ گویش مازندرانی
موقع و وقت
فرهنگ گویش مازندرانی
توطئه آمیز، توطئه گر
دیکشنری اردو به فارسی
همکار، شریک
دیکشنری اردو به فارسی