جدول جو
جدول جو

معنی ساتره - جستجوی لغت در جدول جو

ساتره
(تِ رَ)
تأنیث ساتر. رجوع به ساتر شود
لغت نامه دهخدا
ساتره
مونث ساتر پوشاننده مونث ساتر پوشاننده پنهان کننده جمع ساترات
تصویری از ساتره
تصویر ساتره
فرهنگ لغت هوشیار
ساتره
روستایی در کوهستان غرب چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ستاره
تصویر ستاره
(دخترانه)
بخت، اقبال، کرات آسمانی که در شب می درخشند، هر یک از اجسام نورانی آسمآنکه شبها از زمین به صورت نقطه های نورانی دیده می شوند، نام مادر ابوعلی سینا دانشمند نامدار ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سایره
تصویر سایره
(دخترانه)
ستاره گردنده، سیاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
(دخترانه)
مؤنث ساهر، چشمه روان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامره
تصویر سامره
(دخترانه)
مؤنث سامر، نام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
(دخترانه)
سحرکننده، افسونگر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
ساحر، سحر کننده، جادوگر، افسونگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایره
تصویر سایره
ستارۀ گردنده، سیاره، برای مثال از اختران آسمان از ثابت و از سایره / عار آید آن استاره را کاو تافت بر کیوان تو (مولوی۲ - ۷۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استره
تصویر استره
تیغی که با آن موهای سر و صورت را می تراشند، تیغ سرتراشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
زمین و پهنۀ روز رستاخیز، ساهر، کنایه از زمین، روی زمین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، اختر، کوکب، نجم، نجمه، ستار، استاره، تارا، جرم، نیّر، کوکبه
سه تار
نوعی خیمه
ستارۀ دریایی: در علم زیست شناسی جانوری دریایی از تیرۀ خارپوستان با پنج بازو به شکل ستاره، دهانی که در بخش مرکزی جسم او قرار دارد، سطح بالای بدنش از خار های آهکی پوشیده شده و در بعضی از انواع آن تعداد بازوها بیشتر است، ستارۀ بحری
ستارۀ دنباله دار: در علم نجوم ستاره هایی که دنبالۀ ابرمانندی در عقب آن ها کشیده شده، گاه به مدت چند روز یا چند ماه از زمین دیده می شوند، ممکن است در مسیر خود متلاشی شوند و به شکل شهاب به زمین فرود بیایند. در منظومۀ شمسی ستارگان دنباله دار بی شمار وجود دارند که در مدارهایی بر گرد خورشید حرکت می کنند
ستارۀ سحابی: در علم نجوم عدۀ بی شمار از ستارگان که به شکل قطعه ابری در آسمان کشیده شده و در شب نور سفیدی از آن ها به چشم می رسد
ستارۀ سعد: در علم نجوم ستارۀ زهره و ستارۀ مشتری که نماد سعد بودن هستند
ستاره شمردن: کنایه از بیدار بودن شب تا صبح، شب زنده داری کردن
ستارۀ صبح: در علم نجوم ستارۀ سحر، ستاره سحری، ستارۀ زهره
ستارۀ قطبی: جدی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باتره
تصویر باتره
نوعی ساز از خانوادۀ سازهای کوبه ای و شبیه دف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامره
تصویر سامره
مونث سامر افسانه گویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سائره
تصویر سائره
مونث سائر ستاره گردنده مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ساهر چشمه روان، دشت بیمناک، دوزخ، زمین پاک، خرمن ماه مونث ساهر، زمین روی زمین، چشمه روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایره
تصویر سایره
مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
اختر، کوکب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
مونث ساحر جادوگر پاریک مونث ساحر زن جادوگر جمع ساحرات سواحر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساخره
تصویر ساخره
مونث ساخر: خریش مونث ساخر، کشتی باد موافق یافته جمع سواخر
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سافر راهی، فرستاده، گاواب (جل وزغ آبی) از گیاهان مونث سافر، صاحبان سفر: قوم سافره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استره
تصویر استره
آلتی که بدان موی سر و صورت تراشند تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
((س رِ))
اجرام نورانی در آسمان که نورشان به علت حرارت زیادشان می باشد، بسته به شدت حرارت رنگ ستاره ها فرق می کند، جرقه
ستاره سهیل بودن: کنایه از کم پیدا و دیریاب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساهره
تصویر ساهره
چشمه روان، دشت خوفناک، دوزخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساحره
تصویر ساحره
((حِ رِ یا رَ))
مؤنث ساحر. زن جادوگر، جمع ساحرات، سواحر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساخره
تصویر ساخره
((خِ رِ یا رَ))
مؤنث ساخر، کشتی باد موافق یافته، جمع سواخر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باتره
تصویر باتره
((تَ رَ))
دف، دایره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استره
تصویر استره
((اُ تُ رِ))
تیغ، ابزاری که با آن موی سر و صورت را تراشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
Star
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
звезда
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
Stern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
зірка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
gwiazda
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ستاره
تصویر ستاره
دیکشنری فارسی به چینی