- سائر
- رونده، روان، جاری
معنی سائر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث سائر ستاره گردنده مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
در تازی نیامده دیگران
خراب، ویران
خشمناک
جادوگر، افسونگره
دریوزه گر
دیگر
زن زیارت کننده
ساکن، آرمیده بی باد
مسافر، به سفر رونده، سفر کننده، کاروانی
سرگشته سراسیمه بی باک، خیره، شوخ چشم
شمشیر، تیغ
پیاله، جام شرابخواری
بد انگیر بد خواه
گوشتفروش
فسوس کننده، مسخر کننده، مستهزی
افسونگر، سحر کننده، جادو کن
گرم کننده تنور
پوشنده، روپوش، عورت پوش
سر کننده رونده، جاری روان، همه جمیع، باقی چیزی باقی مردم دیگر: شاگردان حروفچین پنج نفر عمله طبع ده نفر سایر هفت نفر، جمع سایرین. توضیح بعضی پندارند که سایر (سائر) در عربی به معنی همه و جمیع است و بمعنی بقیه نیامده. این قول اشتباه است: (السائر الباقی)
بیدار مانده
افسانه گوینده، نقال
چرنده، چراننده، خود چرا خود چر چرنده جمع سوائم (سوایم)، توضیح چارپایانی که بچرا روند بر حسب عادت مانند: شتر اسب گوسفند
پرسنده، سئوال کننده، پرسان
راننده پس زننده سوق دهنده راننده ترغیب کننده محرک جمع سواق
شمشیردار شمشیر زن
گوارنده، خوش آینده، آسان بگلو شونده
میرنده، بیکار بیکاره
سیاست دان، سیاستمدار
مهتر قوم