جدول جو
جدول جو

معنی ساآله - جستجوی لغت در جدول جو

ساآله(لِ)
زاله. ساآله ساکسون رودخانه ای است در آلمان که از کوه فیختلگبرگ در باویر سرچشمه میگیرد و پس از سیراب کردن نواحی هوف سالفلد، رودواشتاد، اینا، نومبورگ، بطرف اونستروت میرود و پس از سیراب کردن مرسبورگ، الستربلانش، لیپزیک، هال، برنبورگ، کالب و پس از طی 400 هزارگز در ساحل چپ برود خانه الب میریزد
زاله. رودخانه ای است در آلمان که در کنار سالزبورگ هاوزن برود خانه سالتز میریزد و مجرای آن 100 هزارگز است
زاله. رودخانه ای است در آلمان، که ازباویر سرچشمه میگیرد و پس از طی 110 هزارگز به ماین میریزد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابله
تصویر سابله
راه سپرده، راه پاسپرده و مسلوک، رهگذرانی که از راهی می گذرند، رهگذران، مسافران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سافله
تصویر سافله
سافل، دبر، مقعد، قسمت پایین چیزی، قسمت پایین نهر، قسمت پایین نیزه
فرهنگ فارسی عمید
(مِ لَ / لِ)
دهی است از دهستان بیلوار بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. واقع در 21هزارگزی شمال خاوری دیز گران و 3هزارگزی باقله پایین. هوای آن سرد و دارای 370 تن سکنه است. آب آن جا از چشمه و زه آب رود خانه باقله تأمین میشود. محصول آن غلات، حبوب، توتون، میوه جات لبنیات. شغل اهالی زراعت و قالیچه، جاجیم بافی و راه آن مالرو است. تابستان از سنقر، گل سفید، خانقاه اتومبیل می توان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
سن. تعداد سال. سال حیوانات و انسان وقتی که دنبال تعداد سال آورده شود. (استینگاس). این کلمه بتنهایی بکارنمی رود و همواره باید به اعداد ترکیب شود چون: دوساله، سه ساله، همه ساله، چندساله، هرساله و جز اینها.
- همه ساله، تمام مدت سال. سالاسال. پیوسته:
نادیده هیچ مشک و همه ساله مشکبوی
ناکردو هیچ لعل همه ساله لعل فام.
کسایی.
همه ساله ایدر توانا نه ای
که امروز اینجا و فردا نه ای.
اسدی.
و همت وی همه ساله مصروف بودی بگشایش جهان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 72).
زر افشانت همه ساله چنین باد
چو تیغت حصن جانت آهنین باد.
نظامی.
- ده ساله، آنکه سالش بده رسیده باشد:
که ده ساله کودک چنین کارکرد
به افغان سیه رزم و پیکار کرد.
فردوسی.
پیری صد و پنجاه ساله در حالت نزع است. سعدی. (گلستان) ، در آخر برخی از کلمات گاهی معنی یک دهد: بیدبن ساله. (یادداشت مؤلف). و ظاهراً در گوساله با در نظر گرفتن ’ه’ آخر آن که گاه به معنی تصغیر آید بر خردی دلالت کند
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دریاچه ای است بزرگ از کشورهای متحدۀامریکا. در کنار آن سالت لاک سیتی بنا شده است و 400 هزار متر محیط آن است
لغت نامه دهخدا
(دُ لِ)
ژاک. کشیش و انسان دوست ایتالیائی متولد مدن (1758- 1838)
لغت نامه دهخدا
(فِلَ)
مؤنث سافل. رجوع به سافل شود، دبر مردم. (مهذب الاسماء). بن مردم. (منتهی الارب). المقعده و الدبر. (قطر المحیط). سوراخ. (دهار) ، سافله الرمح، زیر نیزه. (دهار). بن نیزه. (مهذب الاسماء). نیمۀ نیزه که متصل به آهن بن نیزه است. (منتهی الارب) (شرح قاموس) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(یِ لَ)
مؤنث سائل. رجوع به سائل و سائله شود
لغت نامه دهخدا
(نِ)
رودخانه ای است در سویس که فرانسویان آن را سارین و آلمانیها زانه نامند و آن از درّۀ منجمد سانتز در ناحیۀ برن سرچشمه میگیرد و از نواحی وود و فریبورگ میگذرد و در ساحل چپ رود خانه آر به آن میپیوندد. مجرای زانه 125 هزارگز طول دارد و در ناحیۀ فریبورگ پل معلق زیبائی بر روی آن بسته اند
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دهی است از بخش بستان شهرستان دشت میشان واقع در 8 هزارگزی جنوب خاوری بستان و 8 هزارگزی جنوب راه عمومی سوسنگرد به بستان، این ده در دشت قرار دارد و گرمسیر است. و از آب رود خانه کرخه مشروب میشود. و محصول آن غلات و برنج است. 500 تن سکنه دارد که از عشایر بنی طرف هستند و به زراعت و گله داری و صنایع دستی و حصیربافی اشتغال دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
لشکری را گویند که در پس سر قلب نگاهدارند. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) ، به زبان هندی برادرزن را گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سافله
تصویر سافله
دبر، معقد، قسمت پائین نیزه
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سائل سپید پیشانی، سپید بینی مونث سایل، سپیدی پیشانی و قصبه بینی که باعتدال باشد، یا نفس سایله. خون جهنده. یا صاحب نفس سایله. جانداری که چون سر او را ببرند خون از رگهای وی بجهد حشرات ماهیها
فرهنگ لغت هوشیار
با اعداد ترکیب شود و معنی دارنده تعداد سال دهد: دو ساله ده ساله یا همه ساله. هرسال پیوسته
فرهنگ لغت هوشیار
مونث سایل، سپیدی پیشانی و قصبه بینی که باعتدال باشد، یا نفس سایله. خون جهنده. یا صاحب نفس سایله. جانداری که چون سر او را ببرند خون از رگهای وی بجهد حشرات ماهیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابله
تصویر سابله
راه در نوردیده، رهگذر آینده رونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافله
تصویر سافله
((فِ لَ))
مقعد
فرهنگ فارسی معین