جدول جو
جدول جو

معنی زینبی - جستجوی لغت در جدول جو

زینبی
(زَ نَ)
منسوب است به زینب دختر سلیمان بن علی... (از انساب سمعانی). رجوع به زینب بنت سلیمان و زینبیون شود
لغت نامه دهخدا
زینبی
(زَ نَ)
مرحوم دهخدا در چند یادداشت نام او را بنقل رادویانی در ترجمان البلاغه ’عبدالجبار’ آورده و چندین بیت شعر او را از همین کتاب در آن یادداشتها نقل نموده اند. و در یکی از یادداشتها آرند: ’شاعریست معاصر محمود غزنوی و ظاهراً از شعرای دربار اوست ولی از او دیوانی در دست نیست و نام او درفرهنگها گاهی بصورت ’زبیبی’ و گاه ’زینتی’ و گاه ’زینبی’ می آید و ظاهراً زینبی باید درست باشد’. آنگاه در یادداشتی دیگر آرند: ’زینبی علوی شاعر. رجوع به تاریخ بیهقی ص 125 س 14 چ ادیب طاب ثراه شود’. این قسمت از تاریخ بیهقی چ ادیب که مورد توجه مرحوم دهخدا است در تاریخ بیهقی چ فیاض برابر با ص 131 می باشد که چنین است: ’و آنچه شعرا را بخشید خود اندازه نبود چنانکه در یک شب علوی زینبی را که شاعر بود یک پیل وار درم بخشید...’. در حاشیۀ همین صفحه از تاریخ بیهقی چ فیاض آمده: ’کذا در... احتمال قوی می رود که زینتی باشد، همان که در لباب الالباب ج 2 ص نام برده شده است’. عوفی در لباب الالباب نام او را ’زینتی علوی محمودی’ ضبط کرده و افزاید: زینتی زینت زمان و نادرۀ گیهان از خاندان سیادت و از دودمان سعادت بود و در مدح سلطان یمین الدوله این قصیدۀ غرا چون مخدورۀ عذرا در جلوۀ جمال آورده است:
ای خداوند روزگارپناه
مطربان را بخوان و باده بخواه
تا بدان لعل می فروشوئیم
کامها را ز گرد خشکی راه...
آنگاه افزاید: و هم در حق او گفته است:
ایا شهریاری که گرد سپاهت
همی چشم دین را کند توتیائی
بود داد تو مر جهان را همیشه
چو اندام آزرده را مومیائی
ز خون عدو گرد فتنه نشانی
به تیغت همی زنگ بدعت زدائی
مگر نذر داری که هر مه که نو شد
شهی را ببندی و شهری گشائی...
با توجه به اینکه سه بیت از این قطعه شعر ’زینتی’ لباب الالباب عوفی، درترجمان البلاغۀ رادویانی چ استانبول در ص 35 و 41 بنام زینبی آمده و زینبی تاریخ بیهقی معاصر سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی بوده و زینتی عوفی هم در زمان سلطان یمین الدوله یعنی محمود غزنوی می زیسته و او را مدح گفته میتوان یقین داشت که این سه یعنی زینبی عبدالجبار رادویانی در ترجمان البلاغه و زینتی لباب الالباب عوفی و زینبی تاریخ بیهقی یک نفر است و نام او زینبی یا به احتمال زینتی بوده است، چنانکه مرحوم دهخدا در یادداشت دیگری آرد: این کلمه را که بعضی زینبی و بعضی زبیبی نوشته اند، ظاهراً زینتی صحیح است، چه عوفی که عادت دارد از اسم و نسبت و لقب و کنیت در ستایش و مدح صاحبان ترجمه جناس گونه ای میسازد (مثلاً در ترجمه ابوالحسن شهید: شهید، شاعر شهدسخن... و در ترجمه خسروی: خسرو ممالک سخن... و در ترجمه فردوسی: فردوسی که فردوس فصاحت را رضوان... و در ترجمه کسائی: کسائی شاعری بود که کساء زهد در بر داشت... و عسجدی که عسجدی کان بلاغت بود) ، درباره این شاعر میگوید: ’زینتی زینت زمان...’، مگر اینکه عوفی نیز کلمه راغلط خوانده باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
مرحوم اقبال آرد: تخلص این گویندۀ استاد (علوی زینتی) را که از اقران عنصری و فرخی و عسجدی و بهرامی و از شعرای دربار سلطان محمود غزنوی (387- 421 هجری قمری) و پسرش سلطان مسعود (421- 431) بوده تمام تذکره نویسان لابد به تقلید عوفی زینتی ضبط کرده اند، در صورتی که در نسخۀ اصلی حدائق السحر که مبنای طبع متن کتاب حاضر است و 668 هجری قمری تاریخ دارد صریحاً زینبی (منسوب به زینب) دارد و در تاریخ بیهقی و درقدیمترین نسخۀ خطی چهارمقالۀ عروضی... نیز چنین است و به عقیدۀ نگارندۀ این سطور و به شهادت نسخه های قدیمی ’زینبی’ صحیح تر است... شاید بتوان احتمال داد که این زینبی علوی محمودی منسوب به همان خاندان بزرگ زینبی بوده است که در بغداد اقامت داشته است... (حواشی و توضیحات حدائق السحر وطواط چ اقبال صص 101-102). آقای دکتر صفا آرد: عبدالجبار زینبی علوی محمودی از شاعران استاد عهد سلطان محمود و سلطان مسعود است. نام او را عوفی زینتی علوی محمودی ضبط کرده است واز اینجهت بعضی نام او را بجای زینبی ’زینتی’ میخوانند. ابوالفضل بیهقی نام او را در شمار شاعران بزرگ عهد آورده است که مورد لطف و عنایت مسعود بود... (تاریخ ادبیات ج 1 ص 465) :
هرگز از محمود غازی این عطا کی یافتند
زینبی و عسجدی و فرخی و عنصری.
معزی (دیوان چ اقبال ص 797).
رجوع به چهارمقالۀ نظامی عروضی و حدائق السحر چ اقبال صص 101- 103 و ترجمان البلاغۀ رادویانی چ استانبول ص 8، 20، 23، 26، 29، 30، 35، 40، 41 و 89 و لباب الالباب عوفی چ برون ص 39 و 40 و تاریخ ادبیات صفا ج 1 صص 465- 467 و تاریخ بیهقی چ فیاض ص 131، 274 و 280 و تاریخ بیهقی چ ادیب ص 125 و 281 شود
محمد بن محمد الزینبی البغدادی. او از احمد بن عثمان بن احمد المستوفی و از وی ابوحفص عمر بن احمد بن احمد النسفی روایت کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ’ذخکث’ شود
حسین بن محمد بن علی بن الحسن الزینبی، مکنی به ابی طالب. وی در بغداد نقیب النقباء و مردی فقیه و موجه و شریف بود و در اواخر عمر از نقابت دست کشید و در سال 512 هجری قمری در بغداد درگذشت.
علی بن طرادبن محمد، مکنی به ابی القاسم. رجوع به علی زینبی در همین لغت نامه و تجارب السلف و دستورالوزراء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زینب
تصویر زینب
(دخترانه)
نام دختر علی (ع) و خواهر حسین (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زینب
تصویر زینب
درختی خوش منظر و خوش بو، جبان، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
(بی ی)
زیباوی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
حسن بن الهیثم بن علی التمیمی الزیبی، مکنی به ابوعلی. وی از حسن بن الفرج الغزی در غزه استماع نمود و ابوبکر احمد بن محمد عبدوس النسوی از او روایت کرد. (از معجم البلدان). رجوع به زیب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
منسوب است به زیب که قریه ای است در ساحل بحرالروم بر کنار عکا. (از انساب سمعانی). منسوب است به زیب، روستائی نزدیک عکا. (از معجم البلدان). رجوع به زیب شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان مرکزی بخش خوسف است که در شهرستان بیرجند واقع است و 173 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
زیندار، که زین بر او نهند سواری را، ستوری که سزاوار زین است و این جز ستور باری است که بر آن پالان یا جز آن نهند بار بردن را:
گذشتنی که نیالوده بود زآب در او
ستور زینی زین و ستور باری بار،
فرخی،
هزار استر زینی تیزگام
سراسر به زرین و سیمین ستام،
اسدی،
رجوع به زین و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
محمدحسین. از اهل مشهد و شخصی آرمیده و هموار است و در فن بنائی و معماری نادر زمان خود میباشد. چون خیلی درویش نهاد است اشعارش نیز درویشانه می باشد. تاریخ را بسیار خوب می گوید و این رباعیها از اوست:
ای دوست شکست توبه های من مست
زآن روست که صورت قبول تو نبست
از راه کرم قبول کن توبه من
کآن توبه که شد قبول دیگر نشکست.
###
دم پیش کسی ز غم نمی باید زد
داد از ستم الم نمی باید زد
این درد به هیچکس نمی باید گفت
می باید مرد و دم نمی باید زد...
(مجمع الخواص صص 299- 300)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ)
بنت الامام علی بن ابی طالب بن عبدالمطلب، سبط رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم. ابن اثیر گوید: او در حیات حضرت رسول اکرم متولد شد و با پسرعمش، عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. حضرت زینب با برادرش حضرت حسین در وقعۀ کربلا حضور داشت. او را با دیگر اسیران به کوفه و سپس به شام نزد یزید بن معاویه بردند. زنی پردل و خطیبی فصیح بود و او را اخبار است و کلام او با یزید مشهور و دلیل قوت قلب و کیاست اوست. (ازالاصابه). نام دختر حضرت فاطمه رضی الله عنها که خواهر حضرت امام حسین رضی الله عنه بودند. (غیاث). نام دختر شیر خدا علی مرتضی علیه السلام که در حبالۀ حضرت جعفر طیار بود. (آنندراج). نام دختر علی بن ابیطالب علیه السلام از فاطمه علیها السلام. (ناظم الاطباء). نام دختر امیرالمؤمنین علیه السلام از فاطمه سلام الله علیها. و او زوجه عبدالله بن جعفر الطیار بود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 436 و 584 و ج 2 ص 50 و 56 و تاریخ گزیده چ برون ج 1 ص 139 و 199 و زینب الکبری و اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 108 و ذیل آن و ’زینب خون’ در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
بد دل، درختی است خوشبوی و خوش منظر زینت پدر، نام دختر حضرت علی (ع) قهرمان کربلای حسینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
الزّينة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
Decorative, Ornamental, Ornamentally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
décoratif, ornemental, de manière ornementale
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
декоративный , декоративно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
dekorativ, ornamental
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
декоративний , декоративно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
dekoracyjny, ozdobny, ozdobnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
装饰性的 , 装饰的 , 装饰性地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
decorativo, ornamental, ornamentalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
decorativo, ornamentale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
زینتی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
decoratief, ornamentaal, ornamenteel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
سجاوٹی , زینتی , زینتی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
সজ্জাসংক্রান্ত , অলংকারিক , অলংকারভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
ตกแต่ง , ตกแต่ง , ในลักษณะตกแต่ง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
mapambo, kwa njia ya mapambo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
dekoratif, süslü, süsleyici bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
decorativo, ornamental, ornamentalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
דקורטיבי , קישוטי , באופן קישוטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
장식적인 , 장식의 , 장식적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
dekoratif, ornamental, secara ornamental
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
सजावटी , आभूषणात्मक , अलंकरण रूप में
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زینتی
تصویر زینتی
装飾的な , 装飾的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی