جدول جو
جدول جو

معنی زیز - جستجوی لغت در جدول جو

زیز
ریزه های برف و برف ریزه ها باشد که از هوا بهنگام سرما بارد و آن را بعربی سقیطه گویند، (برهان) (آنندراج) (از جهانگیری) (فرهنگ رشیدی)، سقیطه و برف ریزه هایی که در هنگام سرمای سخت بارد، (ناظم الاطباء)، جانوری هم هست کوچکتر از ملخ و شبها بانگ طولانی کند و عربان صرار گویند، (برهان) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)، زنجره، چزد، جیغاله، جقاله، صرصر، ططیگس، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، صرصر است، (تحفۀ حکیم مؤمن) (اختیارات بدیعی)، و آن حیوانی است کوچک مانند ملخی ... و به شب آواز کند، (اختیارات بدیعی)، حیوانی است که در زیتون حادث شود و او را اهل شام زیز گویند، (ترجمه صیدنه)، زیزه، ج، زیزان، و به بربری أبزیز و به عربی بزیز، (از دزی ج 1 ص 2 و 618)، رجوع به زنجره شود، بصل الفار، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، پیاز، (ناظم الاطباء)، رجوع به پیاز و بصل الفار شود
لغت نامه دهخدا
زیز
حمداﷲ مستوفی در ذکر مواضع فارس آرد: چرام و باز رنگ دو ناحیت است میان زیز و سمیرم لرستان ... (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 118)
لغت نامه دهخدا
زیز
سیرسیرک از خانواده زنجره ها حشره ایست از راسته نیم بالان که سر بزرگ و چهار بال شفاف و نازک دارد و بر روی درختان به سر میبرد و از شیره آنها تغذیه مینماید. جنس نر این حیوان با اعضای مخصوص زیر شکم و کشیدن پاهایش بانها صدای سوت مخصوصی تولید میکند. ماده این حشرات درون پوست درخت تخم میگذارند سیر سیرک
فرهنگ لغت هوشیار
زیز
درد مداوم، مور مور شدن بدن در اثر درد، زوزه ی سگ در اثر درد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عزیز
تصویر عزیز
(پسرانه)
گرامی، محبوب، گرانمایه، محترم، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
شریف، گرامی، گران مایه، ارجمند، بزرگوار،
لقب هر یک از فرمانروایان مصر یا بزرگترین صاحب منصب دربار فرعون،
خویشاوند بسیار نزدیک، آنچه به سختی به دست می آید، کمیاب، نیرومند، قوی، در تصوف پیر،
از نام های خداوند
عزیز داشتن: گرامی داشتن، ارجمند داشتن
عزیز کردن: گرامی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(زا)
موضعی است به شام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ زا)
از ’زی ز’، زمین درشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زیزاء. (اقرب الموارد) ، پشتۀ خرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهر دو معنی رجوع به زیزاء شود
لغت نامه دهخدا
(زی زَ / زَ زَ)
از ’زی م’، حکایت آواز پریان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زی زَ)
نوعی از میوه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیزم
تصویر زیزم
آوای پری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازیز
تصویر ازیز
جوش آمدن دیگ وبلند شدن صدایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیز
تصویر حزیز
کوشا مرد، زمین پر سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
شریف و بزرگوار و با عزت، منیع، گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
((عَ))
گرامی، محبوب، ارجمند، بزرگوار، کمیاب، نادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازیز
تصویر ازیز
به جوش آمدن، غلغل، صدای جوشیدن دیگ، بانگ رعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
گرامی، نازنین، گرانمایه، مهربان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
Adored, Dear
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
adoré, cher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
पूजनीय , प्रिय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
sevilen, sevgili
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
敬愛された , 親愛な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
被爱戴的 , 亲爱的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
נערץ , יקר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
존경받는 , 친한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
dikagumi, sayang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
vereerd, dierbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
обожаемый , дорогой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
adorato, caro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
adorado, querido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
adorado, querido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
ukochany, drogi
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
улюблений , дорогий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
verehrt, lieb
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عزیز
تصویر عزیز
anayependwa, mpendwa
دیکشنری فارسی به سواحیلی