جدول جو
جدول جو

معنی زیدری - جستجوی لغت در جدول جو

زیدری
(زَ دَ)
نورالدین محمد. صاحب نفثهالمصدور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : قدیمترین نمونۀ این شیوه یعنی نثر متکلفانه و مسجع ومصنوع مقامات حمیدی و نفثهالمصدور زیدری... می باشد. (سبک شناسی بهار ج 1 ص 287). رجوع به نسوی محمد بن احمد و خطوط خوش کتاب خانه شاهنشاهی و مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حیدری
تصویر حیدری
مقابل نعمتی، هر یک از پیروان قطب الدین حیدر، عارف ایرانی (۵۰۸ ی ۶۱۵ قمری)، مربوط به حیدر (لقب علی بن ابی طالب)، کنایه از شیعه مثلاً مذهب حیدری
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
اینجایی. (ناظم الاطباء) :
مرا گفت کاینجا غریبست جانت
بدو کن عنایت که تنت ایدریست.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 59).
جان من تا ز تست آنجایی
من کجا ایدری توانم شد.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 748).
، استخوان پرمغز گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، پیه ناک گردانیدن فربهی شتر را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
پایین بودن، خلاف برتری: شمس دلالت کند بر زیری آتش، (التفهیم)،
گر آیی بر این در، دلیری مکن
تمنای بالا و زیری مکن،
نظامی،
مبرا حکمش از زودی و دیری
منزه دانش از بالا و زیری،
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دَ)
از اینجا. مخفف ازیدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
چنین گفت کای کردگارا مرا
رهائی نخواهد بدن زیدرا.
فردوسی (یادداشت ایضاً).
بدینجات از بد نگهبان بود
چو زیدر شدی توشۀ جان بود.
اسدی (یادداشت ایضاً).
ببین و بدان کز کجا آمدی
کجا رفت باید چو زیدر شوی.
اسدی.
رجوع به ایدر شود
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
نام محلی است که نزدیکی سبزوار واقع بوده، تراکمه خرابی بسیار به آنجا رسانیده اند. نورالدین محمد منشی جلال الدین خوارزمشاه از آنجا برخاسته و رسالۀ نفثهالمصدور از اوست. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام طایفه ای در یمن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی است به یمامه. (منتهی الارب) (آنندراج). قریه ای به یمامه که باغها و نخلستان ها دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
انتسابی است به زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب. (از انساب سمعانی). رجوع به زیدیون و زیدیه و زید بن علی شود
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ را)
هموار: لسان بیدری، زبان هموار. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَدَ ری ی)
منسوب است به بیدره. (از معجم البلدان). منسوب است به بیدر که قریه ای است از قرای بخارا. (از انساب سمعانی) ، لقب ابوالحسن مقاتل بن سعد زاهد بیدری بخاری. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
حلقه ای که بگوش پسران میکردند تعویذ را. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند، واقع در 54 هزارگزی شمال باختری شوسف و 6 هزارگزی شمال باختری کلاته نو و دارای 56 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، لبنیات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
مولانا حیدری، از شاعران و از اهل تبریز است. مردی خوش صحبت بود بارها بهندوستان مسافرت کرد. صحبت وی از شعرش گرمتر بود. او راست:
همچو آتش نالۀ خونین دلان دردمند
بیشتر دارد اثر هرچند میگردد بلند.
درکشور هند شادی و غم معلوم
در عالم غم خاطر خرم معلوم...
رجوع به تذکرۀ مجمعالخواص ص 217 شود
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
مقابل نعمتی. منسوب به حیدر، پیرو قطب الدین حیدر یکی از عرفای نامی ایران متوفی به سال 618 هجری قمری
- جنگ حیدری و نعمتی، جنگی و بحث و جدلی میان پیروان این دو عارف. رجوع به فرهنگ فارسی معین شود. دو دستۀ حیدری و نعمتی در غالب شهرهای ایران بودند و در همه سال خاصه در عاشورا با یکدیگر بجنگهای سخت میپرداختند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به نعمتی شود.
- طایفۀ حیدری، مقابل طایفۀ نعمتی، پیروان شاه نعمت اﷲ
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
دهی است از دهستان انگالی بخش برازجان شهرستان بوشهر. در ساحل جنوبی رود حله. ناحیه ای است واقع در جلگه و گرمسیری. دارای 182تن سکنه است. محصولاتش غلات و صیفی جات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
منسوب به حیدر که نامی است علی بن ابیطالب (ع) را. رجوع به حیدر شود: الحمدﷲ که این مدعی خود نه عمری است و نه حیدری. (نقض الفضایح).
- مذهب حیدری، مذهب شیعه که منسوب است به علی بن ابیطالب (ع) :
حذر کن ز عام و ز گفتار خام
گرت میل زی مذهب حیدری است.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ملایعقوب است که در بخش مرکزی شهرستان سراب و هیجده هزارگزی خاور این شهرستان واقع است و 379 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیدی
تصویر زیدی
نام دهی است به یمامه، هر یک از زیدیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیدری
تصویر لیدری
قیادت رهبری پیشوایی: لیدری حزب... بالله بود. رهبری پیشوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیدری
تصویر حیدری
منسوب به حیدر (قطب الدین) پیرو طریقت حیدری مقابل نعمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدری
تصویر ایدری
اینجایی، این جهانیدنیوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایدری
تصویر ایدری
اینجایی، این جهانی، دنیوی
فرهنگ فارسی معین