جدول جو
جدول جو

معنی زیحنه - جستجوی لغت در جدول جو

زیحنه
(حَنْ نَ)
مرد درنگ کار و سست در حاجت که طلب کرده شود بسوی آن. (منتهی الارب). مرد درنگ کار و سست در اجرای حاجتی که از وی طلب کنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زینه
تصویر زینه
پله، پلکان، درجه
فرهنگ فارسی عمید
(زِ مَ نَ)
زمحن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به زمحن شود
لغت نامه دهخدا
(زَ حَ لَ)
نوعی از رفتار و تکبر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نوعی از رفتار تکبرآمیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ)
خم وادی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمه قاموس) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از محیط المحیط) (از تاج العروس). خم وادی و پیچ آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ)
نام پسر عبدالله قاتل ضحاک بن قیس در جنگ مرج راهط است و با میم (زحمه) نیز نقل شده است. (از منتهی الارب). پسر عبدالله قاتل ضحاک بن قیس است روز مرج. (ترجمه قاموس). حافظ این نام را بامیم ’زحمه’ ضبط کرد و صواب نیز همانست. صاحب قاموس زحنه و زحمه هر دو را آورده است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(زُ حَ نَ)
مؤنث زحن. زن کوتاه بالا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ترجمه قاموس) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از محیط المحیط). زن کوتاه و فربه شکم. (از تاج العروس) ، کاروان با بار و توابع خود. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کاروانست با بارها وگرانیها و پیروها. (ترجمه قاموس) (از متن اللغه) (از لسان العرب) (از محیط المحیط) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نردبان. (غیاث) (آنندراج). پله و پایه و پلکان و نردبان. (ناظم الاطباء). مشهدی، پله. پلکان. (فرهنگ فارسی معین). پله. پایه. درجه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران این کلمه را معادل درجه گرفته است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ایران ص 65 شود.
- رازینه، راه پلکان. (ناظم الاطباء).
- زینه پایه، نردبان. (ناظم الاطباء). رجوع به هدینه شود.
، در غزلهای سلیمان 2:14 محل سراشیب چنانکه در حزقیال 38:2 مذکور است محتمل است که محل سراشیب طبیعی باشد که از آن بالا روند. در دوم پادشاهان 9:13 گوید که سروران اسرائیل رخت خود را گرفته به زیر ییهو بر روی زینه نهادند و ییهو را به پادشاهی خطاب نمودند و شاید که زینه محلی بود که پله ها به توسط بام مسطحی به صحن خانه منتهی می شد و این محل واضح بود از برای تدهین و مسح نبوتی ییهو (دوم پادشاهان 6:1- 12). (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
آرایش و آنچه بدان آرایند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آرایش. (ترجمان القرآن) (دهار).
- امراض الزینه، نزد پزشکان بیماریهای پوست و ناخن و موی مانند کلف و نمش و مانند اینها است. (از اقرب الموارد). بیماری های موی و پوست و ناخن و اورام و بزرگی در آنجا که خردی مطلوب است و خردی در آنجا که بزرگی مطبوع است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
، ثیاب: خذوا زینتکم عند کل مسجد، ای ثیابکم لمواراه عورتکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- یوم الزینه، روز عید یا روز شکستن نهر مصر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روز عید. (از اقرب الموارد) : قال موعدکم یوم الزینه و ان یحشر الناس ضحی. (قرآن 59/20). و منه قول الحریری: ’ازمعت الشخوص من برقعید. و قد شمت برق عید. فکرهت الرحله عن تلک المدینه او اشهد بها یوم الزینه’. (اقرب الموارد).
، گیاه. و منه فی صلوهالاستسقاء: انزل علینا فی ارضنا زینتها، ای نباتها. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
زینه. آرایش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تا به قیامت براین نهاد و نسق باد
روز برافزون به فر و رونق و زینه
فرخ و فرخنده و مبارک چونانک
آمدن مصطفی بر اهل مدینه.
سوزنی.
رجوع به زینت و زینه شود
لغت نامه دهخدا
(یُ حَنْ نَ)
ابن رؤبه، نام پادشاه ایله، و رسول صلوات الله علیه با او بر اهل جرباء و اذرج مصالحه فرمود. (از تاج العروس) (یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زحنه
تصویر زحنه
گرمای سخت، کاروان با بار و بنه، کند کاری خم رودخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینه
تصویر زینه
پله و پایه و پلکان و نردبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زینه
تصویر زینه
((نِ))
پله، پلکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زینه
تصویر زینه
درجه
فرهنگ واژه فارسی سره
مرتعی در روستای لاشک نوشهر و کوهستان عباس آباد، از مراتع لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی