حمدالله مستوفی در ذیل چند ولایت هند آرد: ’زیتون و سرندیب از اقلیم اول است’. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262) خلیجی به دریای اژه در قدیم خلیج مالیاک. (از لاروس)
حمدالله مستوفی در ذیل چند ولایت هند آرد: ’زیتون و سرندیب از اقلیم اول است’. (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ج 3 ص 262) خلیجی به دریای اژه در قدیم خلیج مالیاک. (از لاروس)
کشوری قدیم در ساحل غربی آسیای صغیر در ساحل دریا، مابین خلیج های کنونی ازمیر و مندلیا مجاور ’سارد’. یونانیان مهاجر ساکن این ناحیه بودند. شهرهای عمده آن ملیطه، سامس، افسس، کلوفون و کیو است. ایونیان مستعمرات متعددی در دریای اژه و بحر اسود بوجود آوردند. ایونیه در قرن ششم قبل از میلاد بزرگترین مرکز انتشار تمدن یونانیان گردید. نام ’یونان’ که ایرانیان بکشور ’هلاس’ دادند ازنام همین سرزمین مأخوذ است. (فرهنگ فارسی معین)
کشوری قدیم در ساحل غربی آسیای صغیر در ساحل دریا، مابین خلیج های کنونی ازمیر و مندلیا مجاور ’سارد’. یونانیان مهاجر ساکن این ناحیه بودند. شهرهای عمده آن ملیطه، سامس، افسس، کلوفون و کیو است. ایونیان مستعمرات متعددی در دریای اژه و بحر اسود بوجود آوردند. ایونیه در قرن ششم قبل از میلاد بزرگترین مرکز انتشار تمدن یونانیان گردید. نام ’یونان’ که ایرانیان بکشور ’هلاس’ دادند ازنام همین سرزمین مأخوذ است. (فرهنگ فارسی معین)
گروهی از خوارج عجارده اند که یاران و پیروان میمون بن عمران میباشند. قائل به قدر هستند یعنی افعال بندگان را به قدرت آنان اسناد دهند و میگویند استطاعت مقدم بر فعل است و خداوند خیرخواهد نه شر و معصیت نخواهد چنانچه معتزله گویند. و کودکان کفار در بهشت جای دارند و نکاح نوادۀ پسری و دختری را جایز شمرندو همچنین نکاح برادرزاده و خواهرزاده را. و سورۀ یوسف (ع) را منکرند و آن را افسانه ای بیش نپندارند و گویند قرآن باید از افسانۀ فسق عاری باشد. (از شرح مواقف در آخر الموقف السادس) (از تعریفات جرجانی) یکی از فرق اسمعیلیه که پیروان عبدالله بن میمون قداح میباشند و این فرقه را نباید با فرقۀ میمونیۀ عجارده که از خوارجند اشتباه کرد. (خاندان نوبختی ص 265)
گروهی از خوارج عجارده اند که یاران و پیروان میمون بن عمران میباشند. قائل به قدر هستند یعنی افعال بندگان را به قدرت آنان اسناد دهند و میگویند استطاعت مقدم بر فعل است و خداوند خیرخواهد نه شر و معصیت نخواهد چنانچه معتزله گویند. و کودکان کفار در بهشت جای دارند و نکاح نوادۀ پسری و دختری را جایز شمرندو همچنین نکاح برادرزاده و خواهرزاده را. و سورۀ یوسف (ع) را منکرند و آن را افسانه ای بیش نپندارند و گویند قرآن باید از افسانۀ فسق عاری باشد. (از شرح مواقف در آخر الموقف السادس) (از تعریفات جرجانی) یکی از فرق اسمعیلیه که پیروان عبدالله بن میمون قداح میباشند و این فرقه را نباید با فرقۀ میمونیۀ عجارده که از خوارجند اشتباه کرد. (خاندان نوبختی ص 265)
آنچه به رنگ زیتون باشد. (از اقرب الموارد). منسوب به زیتون. به شکل و رنگ زیتون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قسمی مروارید شبیه به زیتون در شکل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و ربما شبه (اللؤلؤ) بالزیتونه، فقیل زیتونی. (الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی، یادداشت ایضاً)، آلوده به زیت. (ناظم الاطباء)
آنچه به رنگ زیتون باشد. (از اقرب الموارد). منسوب به زیتون. به شکل و رنگ زیتون. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، قسمی مروارید شبیه به زیتون در شکل. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و ربما شبه (اللؤلؤ) بالزیتونه، فقیل زیتونی. (الجماهر فی معرفه الجواهر بیرونی، یادداشت ایضاً)، آلوده به زیت. (ناظم الاطباء)
رنگی است سرخ به زردی مایل. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسوب به زیتون. به رنگ زیتون. به رنگ میوۀ رسیدۀ زیتون و سرخی است کدر که به سیاهی زند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : جان فشانند بر آن خال و بر آن حلقۀ زلف عاشقان کآن رخ زیتونی زیبا بینند. خاقانی. ، رنگ سبز تیره. (ناظم الاطباء) ، زیتون فروش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
رنگی است سرخ به زردی مایل. (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسوب به زیتون. به رنگ زیتون. به رنگ میوۀ رسیدۀ زیتون و سرخی است کدر که به سیاهی زند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : جان فشانند بر آن خال و بر آن حلقۀ زلف عاشقان کآن رخ زیتونی زیبا بینند. خاقانی. ، رنگ سبز تیره. (ناظم الاطباء) ، زیتون فروش. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
عید زیتونه، مرحوم دهخدا این کلمه را معادل ’یکشنبۀ رامو’ دانسته و دیگر توضیحی درین باره نداده است. یکشنبۀ رامو، یکشنبۀ آخر ’کارم’ است و کارم ایام پرهیز کاتولیک ها از روز چهارشنبۀ پیش از عید احیای مسیح است تا روز پاک. (از لاروس). دزی در ذیل قوامیس عرب ’عیدالزیتون’ را ’پاک فلوری’ معنی کرده و این کلمه معادل است با ’یکشنبۀ رامو’. رجوع به دزی ج 1 ص 617 شود یک زیتون. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). واحد زیتون یعنی یک دانه زیتون و درخت زیتون. (ناظم الاطباء). رجوع به زیتون شود
عید زیتونه، مرحوم دهخدا این کلمه را معادل ’یکشنبۀ رامو’ دانسته و دیگر توضیحی درین باره نداده است. یکشنبۀ رامو، یکشنبۀ آخر ’کارِم’ است و کارِم ایام پرهیز کاتولیک ها از روز چهارشنبۀ پیش از عید احیای مسیح است تا روز پاک. (از لاروس). دزی در ذیل قوامیس عرب ’عیدالزیتون’ را ’پاک فلوری’ معنی کرده و این کلمه معادل است با ’یکشنبۀ رامو’. رجوع به دزی ج 1 ص 617 شود یک زیتون. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). واحد زیتون یعنی یک دانه زیتون و درخت زیتون. (ناظم الاطباء). رجوع به زیتون شود
موضعی است بخراسان. (از فرهنگ شاهنامۀ ولف، با قید تردید). نام محلی است در خراسان. (یادداشت موجود در لغت نامه) : به التونیه او کنون رزمجوی سوی جنگ دشمن نهاده ست روی. فردوسی، نیکو برداشته ناشدن زبان جهت گرانی. (منتهی الارب) : و بسیار باشد که مردم الثغ را بیماری گرم افتد زفان گشاده گردد
موضعی است بخراسان. (از فرهنگ شاهنامۀ ولف، با قید تردید). نام محلی است در خراسان. (یادداشت موجود در لغت نامه) : به التونیه او کنون رزمجوی سوی جنگ دشمن نهاده ست روی. فردوسی، نیکو برداشته ناشدن زبان جهت گرانی. (منتهی الارب) : و بسیار باشد که مردم الثغ را بیماری گرم افتد زفان گشاده گردد
درخت زیت. (منتهی الارب). نام درختی که روغن وی معمول اطباست. (بهار عجم) (آنندراج). زیتون بن. درختی همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوۀ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان است. (ناظم الاطباء). درختی است جلیل القدرو بسیارسود و پربقا و هزار سال دوام کند و میوۀ آن هم زیتون نام دارد. واحد آن زیتونه. (از اقرب الموارد). بری و بستانی می باشد و بستانی را درخت بزرگتر وبرگش آبدارتر و سبزتر از بری و بعد از چهار سال بارمیدهد و تا هزار سال می باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). این درخت در نواحی منجیل و رودبار و بیشه های آن نقاط و در کرانه های شمالی دریای خزر و اطراف گرگان و بهشهر و سعدآباد و آهنگرمحله و برفتان و علی آباد کتول و رامیان و شاه پسند و سعیدآباد و آق امام و وطن و مینودشت بسیار است و در اطراف بم و در فارس میان فیروزآباد و میمند نیز دیده شده است و به عقیدۀ ’گااوبا’ موطن اصلی زیتون ایران مرکزی و بلوچستان است و از اینجا به سوریه و ایتالیا گذشته است برخلاف بعض دیگر گیاه شناسان که اصل زیتون راایتالیا گمان برده اند. این درخت را در گرگان چوب سید نامند و از آن عصا سازند و به ترکستان روس که گویابه این چوب تفأل می کنند صادر کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). درختی است که سردستۀ تیره زیتونیان است. ارتفاعش معمولاً بین 7 تا 8 متر و حداکثر تا 15متر می رسد. محیط تنه اش از 3 تا 4 متر بالغ می شود. تنه اش ناصاف و دارای شکافهای مشخص است ولی در گیاهان جوان، صاف و رنگی مایل به سبز دارد. چوبش سخت و بامقاومت و زردرنگ و دارای خطوط قهوه ای مشخص می باشد. برگهایش دائمی و متقابل و بیضوی و دراز و نوک تیز و چرمی شکل است و در سطح تحتانی پهنک سفید ولی در سطح فوقانی سبزرنگ است. گلهایش در اردیبهشت ظاهر میشود و آنهاسفیدرنگ و مجتمع، بصورت خوشه در کنار برگها جای دارند. (فرهنگ فارسی معین). انواع تیره زیتونیان دارای تخمدان آزاد دوخانه و شمارۀ پرچمهای آن با شمارۀ گلبرگها متفاوت است. میوۀ آنها دارای یک هسته یا بشکل دانۀ بالدار است، برگهای آنها متقابل و ساده. نوع های آن، زیتون با گلهای سفید چهارقسمتی و میوۀ آن چهارقسمتی و میوۀ آلویی با هستۀ سخت که برون بر آن مواد روغنی بسیار دارد. (گیاه شناسی گل گلاب). درخت پیوسته سبز ناحیۀ مدیترانه که از دوران قبل از تاریخ برای استفاده از میوۀ آن در نقاط معتدل کاشته شده...ساقه و برگ زیتون از مدتی پیش از دورۀ مسیح نشانۀصلح بوده است. (دایره المعارف فارسی) : نخرج منه حباً متراکباً... و جنات من اعناب و الزیتون و الرمان... (قرآن 99/6). و هو الذی انشاء جنات... و الزیتون و الرمان... (قرآن 141/6). ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل... (قرآن 11/16). و التین و الزیتون. (قرآن 1/95). اگر گل کارد اوصدبرگ ابا زیتون ز بخت او بر آن زیتون و آن گلبن به حاصل خنجک و خار است. خسروی. ز زیتون و انگور و هر میوه دار که در مهرگان شاخ بودی ببار. فردوسی. دیو و فرشته به خاک و آب درون شد دیو مغیلان شد و فرشته زیتون. ناصرخسرو. دریا نه آب گر به مثل آب است چون بر لبش نه تین و نه زیتون است. ناصرخسرو. درخت زیتون، از هر شش درخت خراج یک درم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93) ، میوۀ زیتون بن که از آن روغن می گیرند موسوم به زیت. (ناظم الاطباء). میوۀ درخت زیتون. (از اقرب الموارد). ج، زواتین. (دزی ج 1 ص 617). رسیدۀ او گرم به اعتدال و باقبض و نارس او سرد و به غایت خشک و سیاه او گرم و خشک و سریعالاستحاله به سودا و صفرا و مرخی معده و مغثی و بهترین او سبز رسیده است که در آب نمک پرورده باشند و با طعام خورده شود نه قبل و نه بعد آن. در این وقت مقوی معده و مشهی و حابس طبع و مورث بیخوابی و لاغری و مصلحش مغز گردکان و بادام و سرکه و... و صمغ او در صورت شبیه به سقمونیا و مایل به سرخی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) : تا به رنگ و بوی چون سوسن نباشد شنبلید تا به طعم و فعل چون زیتون نباشد زنجبیل. فرخی. عدس و باقلی و سیر و پنیر و زیتون در پیش نان چراک است و مقیل و مومبار. بسحاق اطعمه. رجوع به جنگل شناسی ج 1 ص 229 و اختیارات بدیعی و تذکرۀ داود ضریر انطاکی و ترجمه صیدنه و جغرافیای اقتصادی کیهان ص 108 شود. - روغن زیتون، روغنی است که از میوۀ درخت زیتون استخراج کنند. زیت. (فرهنگ فارسی معین). روغن زیتون بری قائم مقام روغن گل سرخ... و جمعی مطلق روغن زیتون را در افعال مذکور نافع می دانند و مخصوص نوعی دون نوعی ندانسته و هرچند کهنه تر شود قویتر شود. و آنچه از هفت سال بگذرد بهتر از روغن بلسان دانسته اند و بعضی قائلند که تا چهار هزار سال می ماند... و چون روغن زیتون را با مثل او آب بجوشانند تا آب بسوزد و تجدید آب بدستور اول نمایند تا شصت بار و بعد از آن آب سوخته شود چندان بجوشانند که به نصف رسد بمراتب شتی بهتر از روغن بلسان و در او اسرار عجیبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ، دانۀ مورد. (دزی ج 1 ص 617) ، عبارتست از نفسی مستعد برای اشتغال یافتن به نور قدس از ناحیۀ قوت فکر. (از تعریفات جرجانی) (از دستورالعلماء). رجوع به زیت شود
درخت زیت. (منتهی الارب). نام درختی که روغن وی معمول اطباست. (بهار عجم) (آنندراج). زیتون بن. درختی همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوۀ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان است. (ناظم الاطباء). درختی است جلیل القدرو بسیارسود و پربقا و هزار سال دوام کند و میوۀ آن هم زیتون نام دارد. واحد آن زیتونه. (از اقرب الموارد). بری و بستانی می باشد و بستانی را درخت بزرگتر وبرگش آبدارتر و سبزتر از بری و بعد از چهار سال بارمیدهد و تا هزار سال می باشد. (تحفۀ حکیم مؤمن). این درخت در نواحی منجیل و رودبار و بیشه های آن نقاط و در کرانه های شمالی دریای خزر و اطراف گرگان و بهشهر و سعدآباد و آهنگرمحله و برفتان و علی آباد کتول و رامیان و شاه پسند و سعیدآباد و آق امام و وطن و مینودشت بسیار است و در اطراف بم و در فارس میان فیروزآباد و میمند نیز دیده شده است و به عقیدۀ ’گااوبا’ موطن اصلی زیتون ایران مرکزی و بلوچستان است و از اینجا به سوریه و ایتالیا گذشته است برخلاف بعض دیگر گیاه شناسان که اصل زیتون راایتالیا گمان برده اند. این درخت را در گرگان چوب سید نامند و از آن عصا سازند و به ترکستان روس که گویابه این چوب تفأل می کنند صادر کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). درختی است که سردستۀ تیره زیتونیان است. ارتفاعش معمولاً بین 7 تا 8 متر و حداکثر تا 15متر می رسد. محیط تنه اش از 3 تا 4 متر بالغ می شود. تنه اش ناصاف و دارای شکافهای مشخص است ولی در گیاهان جوان، صاف و رنگی مایل به سبز دارد. چوبش سخت و بامقاومت و زردرنگ و دارای خطوط قهوه ای مشخص می باشد. برگهایش دائمی و متقابل و بیضوی و دراز و نوک تیز و چرمی شکل است و در سطح تحتانی پهنک سفید ولی در سطح فوقانی سبزرنگ است. گلهایش در اردیبهشت ظاهر میشود و آنهاسفیدرنگ و مجتمع، بصورت خوشه در کنار برگها جای دارند. (فرهنگ فارسی معین). انواع تیره زیتونیان دارای تخمدان آزاد دوخانه و شمارۀ پرچمهای آن با شمارۀ گلبرگها متفاوت است. میوۀ آنها دارای یک هسته یا بشکل دانۀ بالدار است، برگهای آنها متقابل و ساده. نوع های آن، زیتون با گلهای سفید چهارقسمتی و میوۀ آن چهارقسمتی و میوۀ آلویی با هستۀ سخت که برون بر آن مواد روغنی بسیار دارد. (گیاه شناسی گل گلاب). درخت پیوسته سبز ناحیۀ مدیترانه که از دوران قبل از تاریخ برای استفاده از میوۀ آن در نقاط معتدل کاشته شده...ساقه و برگ زیتون از مدتی پیش از دورۀ مسیح نشانۀصلح بوده است. (دایره المعارف فارسی) : نخرج منه حباً متراکباً... و جنات من اعناب و الزیتون و الرمان... (قرآن 99/6). و هو الذی اَنْشَاءَ جنات... و الزیتون و الرمان... (قرآن 141/6). ینبت لکم به الزرع و الزیتون و النخیل... (قرآن 11/16). و التین و الزیتون. (قرآن 1/95). اگر گل کارد اوصدبرگ ابا زیتون ز بخت او بر آن زیتون و آن گلبن به حاصل خنجک و خار است. خسروی. ز زیتون و انگور و هر میوه دار که در مهرگان شاخ بودی ببار. فردوسی. دیو و فرشته به خاک و آب درون شد دیو مغیلان شد و فرشته زیتون. ناصرخسرو. دریا نه آب گر به مثل آب است چون بر لبش نه تین و نه زیتون است. ناصرخسرو. درخت زیتون، از هر شش درخت خراج یک درم. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93) ، میوۀ زیتون بن که از آن روغن می گیرند موسوم به زیت. (ناظم الاطباء). میوۀ درخت زیتون. (از اقرب الموارد). ج، زواتین. (دزی ج 1 ص 617). رسیدۀ او گرم به اعتدال و باقبض و نارس او سرد و به غایت خشک و سیاه او گرم و خشک و سریعالاستحاله به سودا و صفرا و مرخی معده و مغثی و بهترین او سبز رسیده است که در آب نمک پرورده باشند و با طعام خورده شود نه قبل و نه بعد آن. در این وقت مقوی معده و مشهی و حابس طبع و مورث بیخوابی و لاغری و مصلحش مغز گردکان و بادام و سرکه و... و صمغ او در صورت شبیه به سقمونیا و مایل به سرخی است. (تحفۀ حکیم مؤمن) : تا به رنگ و بوی چون سوسن نباشد شنبلید تا به طعم و فعل چون زیتون نباشد زنجبیل. فرخی. عدس و باقلی و سیر و پنیر و زیتون در پیش نان چراک است و مقیل و مومبار. بسحاق اطعمه. رجوع به جنگل شناسی ج 1 ص 229 و اختیارات بدیعی و تذکرۀ داود ضریر انطاکی و ترجمه صیدنه و جغرافیای اقتصادی کیهان ص 108 شود. - روغن زیتون، روغنی است که از میوۀ درخت زیتون استخراج کنند. زیت. (فرهنگ فارسی معین). روغن زیتون بری قائم مقام روغن گل سرخ... و جمعی مطلق روغن زیتون را در افعال مذکور نافع می دانند و مخصوص نوعی دون نوعی ندانسته و هرچند کهنه تر شود قویتر شود. و آنچه از هفت سال بگذرد بهتر از روغن بلسان دانسته اند و بعضی قائلند که تا چهار هزار سال می ماند... و چون روغن زیتون را با مثل او آب بجوشانند تا آب بسوزد و تجدید آب بدستور اول نمایند تا شصت بار و بعد از آن آب سوخته شود چندان بجوشانند که به نصف رسد بمراتب شتی بهتر از روغن بلسان و در او اسرار عجیبه است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ، دانۀ مورد. (دزی ج 1 ص 617) ، عبارتست از نفسی مستعد برای اشتغال یافتن به نور قدس از ناحیۀ قوت فکر. (از تعریفات جرجانی) (از دستورالعلماء). رجوع به زیت شود
درختی است با تنه ناصاف و دارای شکاف های مشخص، ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد. میوه این درخت سبز و گوشت دار شبیه به آلوچه است که روغن فراوان دارد و ملین است زیتون پرورده: میوه زیتون که هسته آن را درآورده و داخل آنرا با گردو رب انار و سبزیجات معطر پر می کنند
درختی است با تنه ناصاف و دارای شکاف های مشخص، ولی در گیاهان جوان صاف و رنگی مایل به سبز دارد. میوه این درخت سبز و گوشت دار شبیه به آلوچه است که روغن فراوان دارد و ملین است زیتون پرورده: میوه زیتون که هسته آن را درآورده و داخل آنرا با گردو رب انار و سبزیجات معطر پر می کنند