ثفل روغن زیتون، پس از آنکه آنرا در ظرف مسی آنقدر بجوشانند تا غلیظ شود و سپس بفشارند، مسکن درد مفاصل و نقرس و استسقا است ... (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 189)، به این معنی در تحفه زیناد آمده است، رجوع به زیناد شود
ثفل روغن زیتون، پس از آنکه آنرا در ظرف مسی آنقدر بجوشانند تا غلیظ شود و سپس بفشارند، مسکن درد مفاصل و نقرس و استسقا است ... (از تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 189)، به این معنی در تحفه زیناد آمده است، رجوع به زیناد شود
فدریگو معروف به باروچی نقاش بنام مذهبی ایتالیا، رجوع به باروچی شود، هر چیزی که پربار و سنگین باشد، (برهان)، سنگین و گران بار شده، (ناظم الاطباء)، وزین و سنگین، (دمزن)، رجوع به بار شود، سفیدک دندان، چرک دندان، زنگ دندان، رجوع به بار، شود، کعبتین قلب را نیز گویند، (برهان) (دمزن) پیر ژول سیاستمدار فرانسوی متولد بپاریس (1802-1870م،)، وزیر ناپلئون سوم
فدریگو معروف به باروچی نقاش بنام مذهبی ایتالیا، رجوع به باروچی شود، هر چیزی که پربار و سنگین باشد، (برهان)، سنگین و گران بار شده، (ناظم الاطباء)، وزین و سنگین، (دِمزن)، رجوع به بار شود، سفیدک دندان، چرک دندان، زنگ دندان، رجوع به بار، شود، کعبتین قلب را نیز گویند، (برهان) (دِمزن) پیر ژول سیاستمدار فرانسوی متولد بپاریس (1802-1870م،)، وزیر ناپلئون سوم
زیباروی. (از فهرست ولف). جمیل. نکوروی: سمن بوی وزیبارخ و ماهروی چو خورشید دیدار و چون مشک بوی. فردوسی. برخ شد کنون چون گل ارغوان سهی قد و زیبارخ و پهلوان. فردوسی. اگر زیبارخی رفت از کنارت ازو زیباتر اینک ده هزارت. نظامی. همچنان نامه کرد بر سقلاب خواست زیبارخی چو قطرۀ آب. نظامی. همه زیبارخ و موزون و دمساز همه دستان سرا و نکته پرداز. نظامی
زیباروی. (از فهرست ولف). جمیل. نکوروی: سمن بوی وزیبارخ و ماهروی چو خورشید دیدار و چون مشک بوی. فردوسی. برخ شد کنون چون گل ارغوان سهی قد و زیبارخ و پهلوان. فردوسی. اگر زیبارخی رفت از کنارت ازو زیباتر اینک ده هزارت. نظامی. همچنان نامه کرد بر سقلاب خواست زیبارخی چو قطرۀ آب. نظامی. همه زیبارخ و موزون و دمساز همه دستان سرا و نکته پرداز. نظامی
نیک منظر و خوبروی، (ناظم الاطباء)، دیبارخ، دیباچهره: همی بروی تو ماند بهار دیباروی همی سلامت روی تو و بقای بهار، فرخی، پرنیان خویی و دیباروی و از بخت منست مارت از دیبا و خار از پرنیان انگیخته، خاقانی، کردمش صید خویش موی بموی گه به دیبا و گه بدیبا روی، نظامی، ، از اسمای محبوب است، (آنندراج)
نیک منظر و خوبروی، (ناظم الاطباء)، دیبارخ، دیباچهره: همی بروی تو ماند بهار دیباروی همی سلامت روی تو و بقای بهار، فرخی، پرنیان خویی و دیباروی و از بخت منست مارت از دیبا و خار از پرنیان انگیخته، خاقانی، کردمش صید خویش موی بموی گه به دیبا و گه بدیبا روی، نظامی، ، از اسمای محبوب است، (آنندراج)
که دیبا پوشد، آنکه دیبا بر تن کند: سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای، فرخی، دشت دیباپوش گردد ز اعتدال روزگار ز آن همی بر عدل ایزد وعده دیبا کند، ناصرخسرو
که دیبا پوشد، آنکه دیبا بر تن کند: سرایهاش همه پر ز سرو دیباپوش وثاقهاش همه پر ز شیر دندان خای، فرخی، دشت دیباپوش گردد ز اعتدال روزگار ز آن همی بر عدل ایزد وعده دیبا کند، ناصرخسرو
زیباروی، خوشروی و خوب صورت، (ناظم الاطباء)، خوبروی، (آنندراج) : زیبارویی بدین نکویی و آنگاه بدین برهنه رویی، نظامی، مهر آن دختران زیباروی در دلش جای کرد موی بموی، نظامی، جوانی دید زیباروی بر در نمودار جهانداریش در سر، نظامی، از این سروبالایی کش خرامی زیباروی، (سندبادنامه ص 212)
زیباروی، خوشروی و خوب صورت، (ناظم الاطباء)، خوبروی، (آنندراج) : زیبارویی بدین نکویی و آنگاه بدین برهنه رویی، نظامی، مهر آن دختران زیباروی در دلش جای کرد موی بموی، نظامی، جوانی دید زیباروی بر در نمودار جهانداریش در سر، نظامی، از این سروبالایی کش خرامی زیباروی، (سندبادنامه ص 212)