جدول جو
جدول جو

معنی زیب - جستجوی لغت در جدول جو

زیب
زینت، زیور، آرایش
تصویری از زیب
تصویر زیب
فرهنگ فارسی عمید
زیب
زیبایی و خوبی بود، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 27)، زینت و نیکویی و آرایش باشد، (برهان)، خوبی و زینت و آرایش و آنرا زیبا و زیبان نیز گفته اند، (انجمن آرا) (آنندراج)، آرایش، (فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری)، نیکویی و زینت، (اوبهی)، نیکویی، (شرفنامۀ منیری)، زینت و نیکویی و آرایش و زیبایی و حسن و جمال، (ناظم الاطباء)، زینت و آرایش و زیور، (فرهنگ فارسی معین)، زینت، جمال، حلیه، نیکویی و ملاحت و خوبی، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
خود ترا جوید همه خوبی و زیب
همچنان چون نوجبه جوید نشیب،
رودکی (یادداشت ایضاً)،
دیدی تو ریژ کام بدواندرون بسی
با کودکان مطرب بودی به عز و زیب،
رودکی (یادداشت ایضاً)،
گل صدبرگ و مشک و عنبر و سیب
یاسمین سپید و موردبه زیب
این همه یکسره تمام شده ست
نزد تو ای بت ملوک فریب،
رودکی (یادداشت ایضاً)،
ندارد بر آن زلف، مشک بوی
ندارد بر آن روی، لاله زیب،
عماره (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 27)،
ز لاله شکیب و ز نرگس فریب
ز سنبل نهیب و ز گلنار زیب،
فردوسی،
به آرایش چهره و زر و زیب
نباید که گیرندت اندر فریب،
فردوسی،
که مردی است بر سان سرو سهی
همش زیب و هم فر شاهنشهی،
فردوسی،
یکی بنده بودش چو سرو سهی
ابا خوبی و زیب و با فرهی،
فردوسی،
هر زمانی بر اوزیادت باد
فر این کاخ و زیب این ایوان،
فرخی،
کمرش دیدی شاهانه کمر بسته همی
دیده ای هیچ شهی بسته بدین زیب کمر،
فرخی،
تخت شاهی را شاه آمده زیبندۀ تخت
مملکت را ملکی آید زیب افسر،
فرخی،
امیر زیبی و شائی به تخت ملک و به تاج
همی بباش مر این هر دو را تو زیب و تو شای،
فرخی،
ز ایر گیرد کون تو فر و زیب همی
چو بوستان که فروزان شود به سرو و به ناژ،
لبیبی،
نهان گر کند شاه نام و گهر
نماند نهان زیب شاهی و فر،
اسدی،
چنان شد بر اورنگ خوبی و زیب
که شد هر کس از دیدنش ناشکیب،
اسدی،
در آن دامن کوه اندر وریب
یکی دشت دیدند با فر و زیب،
اسدی،
زیور و زیب زنان است حریر و زر و سیم
مرد را نیست جز از علم و خردزیور و زیب،
ناصرخسرو،
چهره و جامۀ نکو، زیب و جمال مرد نیست
ننگ باید مرد را ننگ از جمال و زیب زن،
ناصرخسرو،
نه اندر صورت خوب است زیب مرد و نیکویی
ولیکن در خوی خوب است خوبی مرد و در دانش،
ناصرخسرو،
ای یافته به تیغ و بیان تو
زیب و جمال معرکه و منبر،
ناصرخسرو،
سرو و چنار یازان در هر چمن ولیک
با حسن و زیب قد تو سرو و چنار نیست،
مسعودسعد،
تا دهد نور، چرخ را خورشید
تا دهد زیب باغ را سوسن،
مسعودسعد،
ای جهان از جاه تو همچون جنان از فر و زیب
فر پیغمبر تویی وز تو جهان را فر سزد،
سوزنی،
ز هرچه زیب جهانست و هرکه ز اهل جهان
مرا چو صفر تهی دار و چون الف تنها،
خاقانی،
آنهمه رنگهای دیده فریب
دور گشت از بساط زینت وزیب،
نظامی،
برآراست از زینت وزر و زیب
چو باغ ارم مجلسی دلفریب،
نظامی (از آنندراج)،
زیب زمانه باد ز تاج و سریر تو
تا هست زیب بستان از سرو و بید و نوج،
مجد همگر،
این عید متفق نشود خلق را نشاط
از بسکه بر رسیدنت آئین کنند و زیب،
سعدی (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا)،
به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی
متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت،
سعدی (یادداشت ایضاً)،
کزین مه پارۀ عابدفریبی
ملایک صورتی طاووس زیبی،
سعدی،
شکست شاخ شجر زیب تختۀ بزاز
ببرد باد سحر آب کلبۀ عطار،
سلمان (از آنندراج)،
کلاه سروریت کج مباد بر سر حسن
که زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سری،
حافظ،
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است،
حافظ،
شاخ کهن علت بستان بود
نخل جوان زیب گلستان بود،
پیر بدداق،
گلشن آرایی که زیب باغ و بستان داده است
تاک را آبی ز چشم می پرستان داده است،
رضی (از آنندراج)،
- زیب بر، برنده و زائل کننده زیبایی و خوبی،
- زیب و تر، آراسته وتازه، (ناظم الاطباء)،
- زیب و زینت، زیبایی و لطافت، (ناظم الاطباء)، آرایش، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
بباغی کزو ملک را زیب و زینت
بباغی کزو بلخ را عز و مفخر،
فرخی،
تن زیر زیب و زینت، جان بی جمال و رونق
با صورت رجالی در سیرت نسائی،
ناصرخسرو،
چه گوئی جهان اینهمه زیب و زینت
کنون بر همان خاک و کهسار دارد،
ناصرخسرو،
- زیب و زیور، آرایش و زینت،
- زیب وصول بخشیدن (دادن)، رسیدن نامه، مراسله، و برای احترام مخاطب نویسند، (از فرهنگ فارسی معین)،
- زیب و فر، آرایش و شکوه، فر و زیب:
به چشمش همان خاک و هم سیم و زر
بزرگی بدو یافته زیب و فر،
فردوسی،
چو بنشست بر تختگاه پدر
جهان را همی داشت با زیب و فر،
فردوسی،
برش سرخ یاقوت و زر آمده ست
همه برگ از زیب و فر آمده ست،
فردوسی،
گفتم که بر چه آمد روح الامین درو
گفتا بر آن دلی که در او بودزیب و فر،
ناصرخسرو،
این خاک خشک زشت، بدو گیرد
چندین هزار زینت و زیب و فر،
ناصرخسرو،
دست و پایم خوش ببستست این جهان پای بند
زیب و فرم پاک برده ست این جهان زیب بر،
ناصرخسرو،
خدایگانا آنی که ملک و عدل و سخا
ز رای و طبع و کفت زین و زیب و فر دارد،
ناصرخسرو،
سال کو خرمن جوانی دید
سوخت هر خوشه ای که زیب و فر است،
خاقانی،
از رای شاه گیرد نور و ضو آفتاب
وز روی تو پذیرد زیب و فر آینه،
خاقانی،
پس قیامت روز عرض اکبر است
عرض اوخواهد که با زیب و فر است،
مولوی،
،
لطیف و جمیل، (ناظم الاطباء)، رجوع به زیبا شود
لغت نامه دهخدا
زیب
در لغت فرس اسدی چ اقبال این کلمه بدین صورت معنی شده: خسرو نوشادست در روم نوشیروان شاهش کرد، فردوسی گوید:
شد از زیب خسرو چو خرم بهار (کذا)
بهشتی پر از رنگ و روی بهار (کذا)،
(لغت فرس ص 33)،
این معنی نه تنها در لغت فرس اسدی چ پاول هرن وچ دبیرسیاقی نیامده است بلکه تردیدی نیست که ’زیب خسرو’ یک کلمه و آن شهری است که بدستور انوشیروان ساخته شده و در اینجا نادرست خوانده و معنی شده است، رجوع به زیب خسرو شود
لغت نامه دهخدا
زیب
(زَ)
دهی است به کنار دریای روم. (منتهی الارب). نام قریه ای نزدیک عکا. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). روستای بزرگی است بر ساحل دریای شام، نزدیک عکا و ابوسعید گوید... قریۀ بزرگی است بر ساحل دریای روم نزدیک عکا و به شارستان عکا معروف است... (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
زیب
زیبائی و خوبی، خوبی و زینت و آرایش
تصویری از زیب
تصویر زیب
فرهنگ لغت هوشیار
زیب
آرایش، زینت
تصویری از زیب
تصویر زیب
فرهنگ فارسی معین
زیب
آذین، آرایش، تزیین، حلیه، زینت، زیور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زیب
موج بلند دریا، نوعی تله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیبا
تصویر زیبا
(دخترانه)
خوشگل، قشنگ، خوب، نیکو، دلنشین، مطبوع، آنکه یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
زیبنده، نیکو، خوب، مقابل زشت، خوش نما، خوب رو، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیبق
تصویر زیبق
جیوه، عنصری نقره ای رنگ که در حرارت متعارفی مایع می شود و در ۴۰ درجه زیر صفر منجمد می گردد، در ساختن بارومتر و برای جیوه دادن آیینه به کار می رود، از مادۀ معدنی سرخ رنگی به نام شنجرف به دست می آید، هرگاه شنجرف را حرارت بدهند جیوه به صورت بخار از آن خارج می شود و آن را در ظرف های مخصوص سرد می کنند و بعد جمع آوری می کنند، گاهی هم به حالت خالص در طبیعت پیدا می شود، سیماب، مرکور، ژیوه، آبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
جمیل و صاحب جمال، قشنگ، خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیبق
تصویر زیبق
جیوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیبق
تصویر زیبق
((زَ یْ بَ))
جیوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
شایسته، زیبنده، نیکو، جمیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
Beautiful, Beautifully, Comely, Cute, Exquisite, Gorgeous, Lovely, Nicely, Picturesque, Pretty
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
beau, magnifiquement, mignon, exquis, magnifique, joli, joliment, pittoresque
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
सुंदर , सुंदर तरीके से , प्यारा , खूबसूरत , खूबसूरती से , चित्रमय
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
สวย , อย่างสวยงาม , สวย , น่ารัก , ประณีต , งดงาม , สวย , อย่างดี , สวยงาม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
mzuri, kwa uzuri, mrembo, maridadi, nzuri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
güzel, güzel bir şekilde, sevimli, nefis, muazzam, güzelce, manzaralı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
美しい , 美しく , 可愛い , 精緻な , 素敵に , 絵のような , きれいな
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
יפה , בצורה יפה , חמוד , מעולה , נהדר , בצורה יפה , ציורי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
아름다운 , 아름답게 , 귀여운 , 정교한 , 멋진 , 멋지게 , 그림 같은 , 예쁜
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
indah, dengan indah, cantik, imut, dengan baik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
schön, süß, exquisit, wunderschön, malerisch, hübsch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
mooi, prachtig, schattig, exquisiet, schilderachtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
hermoso, bellamente, lindo, exquisito, bonito, agradablemente, pintoresco
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
bello, magnificamente, carino, squisito, magnifico, piacevolmente, pittoresco
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
bonito, lindamente, belo, fofo, requintado, deslumbrante, agradavelmente, pitoresco
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
美丽的 , 美丽地 , 漂亮的 , 可爱的 , 精致的 , 华丽的 , 漂亮地 , 如画的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
piękny, pięknie, uroczy, wykwintny, wspaniały, ładnie, malowniczy, ładny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
красивий , красиво , гарний , милий , вишуканий , чудовий , гарно , мальовничий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
красивый , красиво , милый , изысканный , великолепный , живописный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیبا
تصویر زیبا
সুন্দর , সুন্দরভাবে , সুন্দর , উৎকৃষ্ট , অসাধারণ , সুন্দরভাবে , চিত্রের মতো
دیکشنری فارسی به بنگالی