وساطت، میانجیگری، وساطت و توسط و شفاعت، (ناظم الاطباء) : پیش ازین رسم میانداری نمی آید ز من در دکان خود فروشی چند دلالی کنم، محسن تأثیر، بوی و گل دست در گریبانند به میانداری صبا سوگند، میرزا طاهر وحید، بکار خلق تفاوت ز هیج سر مگذار چو گژ موافق حق باش در میانداری، اسیر، - میانداری کردن، وساطت، پا در میانی، شفاعت، میان دو تن یا دو گروه آشتی دادن: میان نداری و دارم عجب که هر ساعت میان مجمع خوبان کنی میانداری، حافظ، ای جوان لطف نما با همه دلداری کن با میانی که تو را هست میانداری کن، میرنجات، ، (اصطلاح زورخانه) صفت و عمل میاندار، داور، (ازیادداشت مؤلف)، به اصطلاح کشتی گیران دو کسی که با هم کشتی گیرند آنها را از هم وا کردن و نگه داشتن که با هم زور نکنند، (غیاث) : بهر کشتی آسمان سفله با افتادگان کرده پا را در میانداری چو پرگاراستوار، شفیع اثر
وساطت، میانجیگری، وساطت و توسط و شفاعت، (ناظم الاطباء) : پیش ازین رسم میانداری نمی آید ز من در دکان خود فروشی چند دلالی کنم، محسن تأثیر، بوی و گل دست در گریبانند به میانداری صبا سوگند، میرزا طاهر وحید، بکار خلق تفاوت ز هیج سر مگذار چو گژ موافق حق باش در میانداری، اسیر، - میانداری کردن، وساطت، پا در میانی، شفاعت، میان دو تن یا دو گروه آشتی دادن: میان نداری و دارم عجب که هر ساعت میان مجمع خوبان کنی میانداری، حافظ، ای جوان لطف نما با همه دلداری کن با میانی که تو را هست میانداری کن، میرنجات، ، (اصطلاح زورخانه) صفت و عمل میاندار، داور، (ازیادداشت مؤلف)، به اصطلاح کشتی گیران دو کسی که با هم کشتی گیرند آنها را از هم وا کردن و نگه داشتن که با هم زور نکنند، (غیاث) : بهر کشتی آسمان سفله با افتادگان کرده پا را در میانداری چو پرگاراستوار، شفیع اثر
متلف. اتلاف کننده و تباه کننده. (ناظم الاطباء). زیان آور. آنکه زیان و خسارت رساند: به گیتی زیانکارتر کار چیست که بر کردۀ آن بباید گریست. فردوسی. ز گیتی هر آنکو بی آزارتر چنان دان که مرگش زیانکارتر. فردوسی. زیانکارتر چیز گفتی که چیست که فرجام از آن بد بباید گریست. فردوسی. زیانکار مباش که ثمرۀ زیانکاری رنج باشد. (منتخب قابوسنامه ص 38). که چون داند زیانکار است و قدرت دفع آن ندارد چه فایده بود. (کیمیای سعادت). ایزدتعالی آن دیگر فریشته را بر وی مسلط کرده است تا وی را قوت و قدرت دهد و تأیید و تشدید کند تا آنچه زیانکار وی است گرد آن نگردد. (کیمیای سعادت). هرچه وی را در آن راحت و لذت است زیانکار وی است و هرچه وی را منفعت کند با تلخی و رنج است. (کیمیای سعادت). وگر آنجا که سیاست باید نیکویی کنند یا آنجا که نیکویی باید سیاست کنند زیانکار باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 168). در زیانکار خشکسال نیاز جور او سودمند باران باد. مسعودسعد. از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست. سوزنی. ابر زیانکار تست ابر مکن دو چشم من کآفت آن بتو رسد زانکه به چشم من دری. خاقانی. ، موذی و مضر. (ناظم الاطباء). زیانگر. (فرهنگ فارسی معین). مضر. موذی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آسیب و گزند رساننده: و هر جای دیگر که باشد (نهنگ) ، زیر و زبراین شهر زیانکار است. (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به بیشه درون، آن زیانکار گرگ به کوه اندرون اژدهای سترگ. فردوسی. باروج غذایی ردیست و معده را زیانکار است. (الابنیه عن حقایق الادویه). اندرین جای گیاهان زیانکار بسی است زین چراگاه ازایرا حکما بر حذرند. ناصرخسرو. دردمندند بجان جمله نبینی که همی جز همه آنکه زیانکار بودشان نخورند. ناصرخسرو. و زمین این ولایت (ولایت خوارزم) لختی شوره دارد و بدین سبب پوسیدگی کمترپذیرد و جنبندگان زیانکار کمتر تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). به سبب بخار پلیدیها که اندر شهر هست هوا ناخوش و زیانکار میشود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). خواستندی که داروئی دارند که علاج بیماریهای بسیار بکار آید و پادزهر داروهای زیانکار باشد و مضرت گزیدن جانوران زیانکار باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گوشت تو بویناک و زیانکار است. (کلیله و دمنه)، اسراف کننده، گنهکار. (ناظم الاطباء)، آنکه زیان برد. خسران دیده. (از فرهنگ فارسی معین) : خدای سوگند یاد همی کند اندر سورۀ والعصر که مردمان زیانکارند مگر آنکه مؤمن شوند وکار نیکو کنند. (ترجمه طبری بلعمی). رجوع به سورۀیکصد و سوم قرآن کریم و تفسیر ابوالفتوح ج 10 شود
متلف. اتلاف کننده و تباه کننده. (ناظم الاطباء). زیان آور. آنکه زیان و خسارت رساند: به گیتی زیانکارتر کار چیست که بر کردۀ آن بباید گریست. فردوسی. ز گیتی هر آنکو بی آزارتر چنان دان که مرگش زیانکارتر. فردوسی. زیانکارتر چیز گفتی که چیست که فرجام از آن بد بباید گریست. فردوسی. زیانکار مباش که ثمرۀ زیانکاری رنج باشد. (منتخب قابوسنامه ص 38). که چون داند زیانکار است و قدرت دفع آن ندارد چه فایده بود. (کیمیای سعادت). ایزدتعالی آن دیگر فریشته را بر وی مسلط کرده است تا وی را قوت و قدرت دهد و تأیید و تشدید کند تا آنچه زیانکار وی است گرد آن نگردد. (کیمیای سعادت). هرچه وی را در آن راحت و لذت است زیانکار وی است و هرچه وی را منفعت کند با تلخی و رنج است. (کیمیای سعادت). وگر آنجا که سیاست باید نیکویی کنند یا آنجا که نیکویی باید سیاست کنند زیانکار باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 168). در زیانکار خشکسال نیاز جور او سودمند باران باد. مسعودسعد. از زیانکاران روز و شب ز عدلت خوف نیست. سوزنی. ابر زیانکار تست ابر مکن دو چشم من کآفت آن بتو رسد زانکه به چشم من دری. خاقانی. ، موذی و مضر. (ناظم الاطباء). زیانگر. (فرهنگ فارسی معین). مضر. موذی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). آسیب و گزند رساننده: و هر جای دیگر که باشد (نهنگ) ، زیر و زبراین شهر زیانکار است. (حدود العالم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). به بیشه درون، آن زیانکار گرگ به کوه اندرون اژدهای سترگ. فردوسی. باروج غذایی ردیست و معده را زیانکار است. (الابنیه عن حقایق الادویه). اندرین جای گیاهان زیانکار بسی است زین چراگاه ازایرا حکما بر حذرند. ناصرخسرو. دردمندند بجان جمله نبینی که همی جز همه آنکه زیانکار بودشان نخورند. ناصرخسرو. و زمین این ولایت (ولایت خوارزم) لختی شوره دارد و بدین سبب پوسیدگی کمترپذیرد و جنبندگان زیانکار کمتر تولد کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). به سبب بخار پلیدیها که اندر شهر هست هوا ناخوش و زیانکار میشود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). خواستندی که داروئی دارند که علاج بیماریهای بسیار بکار آید و پادزهر داروهای زیانکار باشد و مضرت گزیدن جانوران زیانکار باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گوشت تو بویناک و زیانکار است. (کلیله و دمنه)، اسراف کننده، گنهکار. (ناظم الاطباء)، آنکه زیان برد. خسران دیده. (از فرهنگ فارسی معین) : خدای سوگند یاد همی کند اندر سورۀ والعصر که مردمان زیانکارند مگر آنکه مؤمن شوند وکار نیکو کنند. (ترجمه طبری بلعمی). رجوع به سورۀیکصد و سوم قرآن کریم و تفسیر ابوالفتوح ج 10 شود
عمل لعاب مینا که بر نقره و غیره دهند، (یادداشت مؤلف)، - ظروف میناکاری، ظروفی که بر روی آن ها میناکاری شده باشد، ، صنعت میناکار، (ناظم الاطباء)، شغل و عمل میناکار، میناسازی، محلی که در آنجا میناکاری کنند، رجوع به میناسازی شود
عمل لعاب مینا که بر نقره و غیره دهند، (یادداشت مؤلف)، - ظروف میناکاری، ظروفی که بر روی آن ها میناکاری شده باشد، ، صنعت میناکار، (ناظم الاطباء)، شغل و عمل میناکار، میناسازی، محلی که در آنجا میناکاری کنند، رجوع به میناسازی شود
عمل پیمانکار. مقاطعه. پدراتچی گری. تعهد کردن انجام دادن کاری یا ساختن بنایی در قبال پول معینی بدون محاسبۀ ارقام جزء سود و زیان و یا سنجش نفع و ضرر ریز کالا یا مصالح بنائی و جز آن
عمل پیمانکار. مقاطعه. پدراتچی گری. تعهد کردن انجام دادن کاری یا ساختن بنایی در قبال پول معینی بدون محاسبۀ ارقام جزء سود و زیان و یا سنجش نفع و ضرر ریز کالا یا مصالح بنائی و جز آن