جدول جو
جدول جو

معنی زیارود - جستجوی لغت در جدول جو

زیارود
از توابع دشت سر در بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زیبارو
تصویر زیبارو
خوب رو، خوب صورت، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زماروغ
تصویر زماروغ
قارچ، گیاهی چتری شکل، بدون ریشه و برگ و گل که فقط بدنه دارد و مادۀ کلروفیل در آن وجود ندارد و غالباً در جاهای مرطوب و یا در تنۀ درختان می روید، برخی انواع آن خوردنی است، گیاهی بسیار ریز و بدون کلروفیل که روی بعضی از مواد خوراکی مانند نان پیدا می شود و برای انسان مضر است، کفک، سماروغ، چترمار، خایه دیس، رچله، خله، اکارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیاروش
تصویر عیاروش
عیارمانند، شبیه عیاران
فرهنگ فارسی عمید
(وْ)
دهی است از دهستان اشکور پائین بخش رودسر شهرستان لاهیجان با 25 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان دیلمان است که در بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان واقع است و137 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ)
در زنده رود بیاید. (آنندراج). نام نهر اصبهان. (منتهی الارب). رودی به اصفهان گذرد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زاینده رود، زنده رود و ترجمه محاسن اصفهان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام نغمه ای از تار رباب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زُ وَ)
نواله. (دهار) (مهذب الاسماء). طعامی که از تخم مرغ و گوشت ترتیب دهند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). معرب است و فیروزآبادی آن را در ذیل ’ورد’ آورده است. (از اقرب الموارد). بزماورد. نواله. لقمۀ قاضی. لقمۀ خلیفه. نرگس خوان. نرگسۀ خوان. نرجس المائده. میسّر. مهنّا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوعی از طعام که از گوشت و تخم مرغ ترتیب دهند. معرب است و عامه آن رابزمارود گویند. (منتهی الارب). رجوع به المعرب جوالیقی ص 173 و بزماورد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زُ)
رستنیی باشد که از زمینهای نمناک و متعفن و دیوارهای حمام و زیرهای خم آب و امثال آن روید به اندام چتر و عوام آنرا کلاه قاضی و چتر مار گویند. (برهان). به وزن و معنی سماروغ. (فرهنگ رشیدی) (از شرفنامۀ منیری). سماروغ و قارچ. (ناظم الاطباء). رستنیی باشد که از زمینهای عفن و ته خم و امثال آن بروید و آن را سماروغ نیز گویند و شکل آن شبیه چتر بود. (از فرهنگ جهانگیری). رستنیی باشد که اززمینهای نمناک و زیرخم بروید و ترکیب چتر کوچک (دهد) بعضی آن را چتر مار گویند و عوام آن را کلاه قاضی گویند و سماروغ نیز به همین معنی است و تبدیل زاء وسین است. (انجمن آرا) (آنندراج)، ابوحفص سغدی که از متقدمین صاحبان فرهنگ است بمعنی خاک شور آورده و این بیت عنصری را مؤید کرده:
کجا من چشم دارم از سخایت
گل و لاله نروید از سماروغ.
(انجمن آرا) (آنندراج).
رجوع به سماروغ شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستان های نه گانه بخش داراب شهرستان فسا که آب مشروب آن از رود خانه عکس رستم، چشمه و قنات و محصول عمده اش غله، پنبه، حبوبات و جالیزکاری است. دارای 31 آبادی و در حدود 3600 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کچرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رود خانه گچرود، محصول آنجا برنج و مختصر غلات است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فشگلدرۀ بخش آبیک شهرستان قزوین است که 1279 تن سکنه دارد، در دوهزارگزی این روستا معدن زغال سنگ است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(ری یَ)
آل زیار. (فرهنگ فارسی معین). دولت زیاریه، در جرجان از 316 تا 434 هجری قمری مؤسس آن مرداویج بن زیار. رجوع به آل زیار شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
رودی به آذربایجان غربی که خره های کهنه شهر و شاهپور را آب دهد، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، رودی در ناحیۀ سلماس آذربایجان غربی که به دریاچۀ ارومیه می ریزد، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(رَ وِ)
نیکورفتار. خوشرفتار:
از درونسو آشنا و از برون بیگانه وش
اینچنین زیباروش کم می بود اندر جهان.
(انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی کتاب خانه سازمان ص 43)
لغت نامه دهخدا
زیباروی، خوشروی و خوب صورت، (ناظم الاطباء)، خوبروی، (آنندراج) :
زیبارویی بدین نکویی
و آنگاه بدین برهنه رویی،
نظامی،
مهر آن دختران زیباروی
در دلش جای کرد موی بموی،
نظامی،
جوانی دید زیباروی بر در
نمودار جهانداریش در سر،
نظامی،
از این سروبالایی کش خرامی زیباروی، (سندبادنامه ص 212)
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ)
دهی است از دهستان گله زن شهرستان خمین، دارای 198 تن سکنه. آب مشروب آن از رود خانه خمین و محصول عمده اش غله، چغندر قند، بنشن، تنباکو، پنبه و انگور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی از دهستان سمیرم پائین بخش حومه شهرستان شهرضا. دارای 1000 تن سکنه میباشد. آب آن از قنات و شعبه رود خانه شور تأمین میشود. محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
بهترین نوع خرما در حاجی آباد
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است ازدهستان قیس آباد بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در23هزارگزی جنوب خوسف و 2هزارگزی خاور راه مالرو عمومی سرچاه، جلگه، گرمسیر، دارای 25 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام قومی از اهالی اصلی آمریکای جنوبی که در جمهوری ونزوئلا و اطراف مجرای نهر اورنوک در کمال توحش در جنگلها میگردند و در کوخهای جنگلی پناهنده میباشند، از حیث شکل و سیما باهالی دیگر آمریکای جنوبی شباهت دارند و رنگ بدنشان گندم گون تیره است و با این حال پاره ای از آنها و مخصوصاًزنها سیمای خوشی دارند، به پری و تناسخ معتقدند و چنان پندارند که ارواح اجدادشان بجسد حیوانی شبیه بخوک موسوم به تاپیر حلول میکند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بردخون است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و 105 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
نام ده کوچکی دارای صد خانوار از توابع انارمرز در ساری مازندران، (سفرنامۀ رابینو ص 48 و 49 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
از توابع اردبیل. مرکز آن گرمی. دارای 99 قریه و 12000 سکنه است
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه چالوس و شهسوار میان نشتاب رود و پلات کلا در 445500گزی طهران
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان دزرک و علی آباد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است جزء دهستان سیاهکل بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان. واقع در پانزده هزارگزی جنوب باختری سیاهکل. این ناحیه در جلگه واقع و مرطوب و مالاریائی است. بدانجا 765 تن سکنه می باشد که گیلکی و فارسی زبانند. آب آن از نهر خرارود و محصولاتش: برنج، چای، لبنیات و عسل است. اهالی بکشاورزی و گله داری و شال بافی گذران میکنند و راه آن مالرو است. مزارع کوچک بام و بام لنگه جزء این ده منظور شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
آزارود. ماوراءالنهر. (برهان) (سروری) :
ازارود را ماوری النهر دان.
فردوسی.
و بتخفیف ازا.
- سیب ازا،سیب ماوراءالنهر. (آنندراج) ، نشخوار نکردن: ازبت الابل، سخت شدن: ازب الشی ٔ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین، با 307 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دشت سر است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 190 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
رودخانه ای است که به بحر خزر می ریزد ومحل صید ماهی می باشد، (از جغرافیای طبیعی کیهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیارند
تصویر پیارند
پرند
فرهنگ لغت هوشیار
دیدار کردن (شخص بزرگ و محترم) باز دید کردن، بمشاهده متبرک و بقعه ها رفتن، دعایی که به عنوان تشرف باطنی برای امامها امامزاده ها و اولیا خوانند حجع: زیارات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرارود
تصویر فرارود
ماورا النهر
فرهنگ واژه فارسی سره