جدول جو
جدول جو

معنی زیارتگری - جستجوی لغت در جدول جو

زیارتگری
(رَ گَ)
زیارت. زیاره. ملاقات. دیدار کردن:
چون نظری چند پسندیده رفت
دل به زیارتگری دیده رفت.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غارتگری
تصویر غارتگری
عمل غارتگر، غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیارتگاه
تصویر زیارتگاه
جای زیارت، مزار، مرقد امام یا امامزاده یا شخص بزرگ که مردم به زیارت آن می روند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
معروف. (آنندراج). محل زیارت. جای زیارت کردن. (ناظم الاطباء). مزار. زیارتگه. زیارت جای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زیارتخانه:
بر سر دجله گذشته تا مداین خضروار
قصر کسری و زیارتگاه سلمان دیده اند.
خاقانی.
درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آن جایگه روند. (گلستان). رجوع به زیارت و زیارتخانه و زیارتگه و دیگر ترکیبهای زیارت شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از دهستان سیاهکل است که در بخش سیاهکل دیلمان شهرستان لاهیجان واقع است و 186 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
زیانکاری. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زیانکاری و دیگر ترکیبهای زیان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ گَهْ)
مزار. زیارتگاه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز سمرقند بسی کس به دعای توشدند
به زیارتگه کاشان و عبادتگه اوش.
سوزنی.
رفت از آنجا و برگ راه بساخت
به زیارتگه مقدس تاخت.
نظامی.
زیارتگه اصل داران پاک
ولی نعمت فرع داران خاک.
نظامی.
وزین حال اگر نیز گردان شوم
زیارتگه نیکمردان شوم.
نظامی.
گرت در بیابان نباشد چهی
چراغی بنه در زیارتگهی.
سعدی (بوستان).
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
که زیارتگه رندان جهان خواهد بود.
حافظ.
رجوع به زیارتگاه شود
لغت نامه دهخدا
(گَ)
یاری. امداد. اعانت:
گر آید به یاریگری شهریار
وگر نی به تاراج رفت آن دیار.
نظامی.
- یاریگری کردن، اصراخ. مساعفه. مسانده. (منتهی الارب). کمک کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از زیارتگاه
تصویر زیارتگاه
محل زیارت، مزار، زیارتخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیارتگه
تصویر زیارتگه
مزار، زیارتگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غارتگری
تصویر غارتگری
به یغما بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاریگری
تصویر یاریگری
امداد، یاری، اعانت
فرهنگ لغت هوشیار
زائر، زایر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حرم، مرقد، مزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد