- زیارت
- دیدار
معنی زیارت - جستجوی لغت در جدول جو
- زیارت
- بمشاهده متبرک و بقعه ها رفتن و دعائی که بعنوان تشرف باطنی برای امامها و امامزاده ها و اولیا خدا خوانند
- زیارت
- بازدید کردن، دیدار کردن از شخص بزرگ، رفتن به مشاهد متبرکه
- زیارت ((رَ))
- دیدار کردن، رفتن به مکان مقدس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و حرفه زمار نی نوازی
ناسرگی و ناسره شدن
مسیتارش
دیدار کردن (شخص بزرگ و محترم) باز دید کردن، بمشاهده متبرک و بقعه ها رفتن، دعایی که به عنوان تشرف باطنی برای امامها امامزاده ها و اولیا خوانند حجع: زیارات
نمو کردن، افزونی، افزون شده جمع زیادات زیائد، افزون بیش:) بجان فرخ روز که آنچه گفتم در حق تو بکنم و زیادت از این (سمک عیار)، چندان:) (محمود)، . . با هیچکس از ایشان (بندگان) میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که زیادت حسنی ندارد (گلستان)، نام بازیی است از هفت بازی نرد
افزون شدن، بسیار شدن، افزونی، فزونی، افزون شده، افزون
لبیشه لباشه ریسمانی بر سر چوبی که با آن دهان ستور بندند تا ناآرامی نکند
مسیتنامه
مزار، زیارتگاه
محل زیارت، مزار، زیارتخانه
مسیتاریتن مسیتن مسیدن
دعاهایی که در وقت زیارت آرامگاه امام یا امامزاده ای از روی نوشته یا از بر می خوانند
جای زیارت، مزار، مرقد امام یا امامزاده یا شخص بزرگ که مردم به زیارت آن می روند