- زیادات
- جمع زیاده، بسیاران افزون ها جمع زیادت افزونیها بیشیها
معنی زیادات - جستجوی لغت در جدول جو
- زیادات
- زیادت، افزون شدن، بسیار شدن، افزونی، فزونی، افزون شده، افزون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دیدار کردن (شخص بزرگ و محترم) باز دید کردن، بمشاهده متبرک و بقعه ها رفتن، دعایی که به عنوان تشرف باطنی برای امامها امامزاده ها و اولیا خوانند حجع: زیارات
پاداش دادن، دست به دست کسی را
نمو کردن، افزونی، افزون شده جمع زیادات زیائد، افزون بیش:) بجان فرخ روز که آنچه گفتم در حق تو بکنم و زیادت از این (سمک عیار)، چندان:) (محمود)، . . با هیچکس از ایشان (بندگان) میل و محبتی ندارد چنانکه با ایاز که زیادت حسنی ندارد (گلستان)، نام بازیی است از هفت بازی نرد
افزون شدن، بسیار شدن، افزونی، فزونی، افزون شده، افزون
استان، فرمانروایی
پسماندها، دورریزه ها
دینداری کردن، دینداری، آیین خدا پرستی جمع دیانات
جمع دیار، خانه ها سراها
اژدر ماهیان
گربه دشتیان
خزندگان تغییری که به اجزای سالم اصلی داده باشند تا اجزای فرعی غیر سالم از آن منشعب شود. آن جزو را که از تغییر حاصل شده مزاحف گویند جمع زحافات
جمع زرافه، گروه های مردم
افزونی خشیش افزونی فراوانی بیشتری
زنجرگان
رعیت، آنکه تحت امر دیگری بکار پردازد، مطیع و فرمانبردار، خدمتگزار
بر بستگان جمع جماد
سودها، جمع فائده، جمع در جمع افاده
جمع ایاله، استانها جمع ایالت
بهانه ها خرده گیری ها جمع ایراد خرده گیریها اعتراضات
جمع حیازت. گردآوردنها جمع آوریها، مراتع اختصاصی که در بعضی نواحی (مانند کرج و نهاوند) بچراندن گله های خلیفه اختصاص داشت، جمع حیازه، گرد آمده ها، به دست آمده ها
شرمگین باحیا. شرمگین
پندارها جمع خیال توهمات، تخیلات
جمع تزیید
جمع تضاد
جمع سعادت، ارمگانها روزبهیها جمع سعادت خوشبختیها نیک بختیها
جمع سیاله سیاله ها، موجوداتی که مانند حرکات و اصوات و زمانند که همواره جزیی از آن ها محفوف به دو عدم است و در سکون و آرامش نیستند. موجودات سیاله حوادث و زمانیانند که همواره مسبوق به دو عدمند: یکی عدم سابق و دیگر عدم لاحق
جمع سیار، جمع سیاره، گدان مونث سیار، کوکبی که گرد آفتاب یا کوکب دیگر گردد و از آن کسب نور کند جمع سیارات سیارگان سیاره ها. توضیح در منظومه شمسی ما 9 سیاره است: عطارد زهره زمین مریخ مشتری زحل اورانوس نپتون پلتون
هدیه دادن به یکدیگر
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
جایی که گیاه دارد، مرغزار، علفزار
با هم دشمنی کردن، دشمن یکدیگر شدن