جدول جو
جدول جو

معنی زکیا - جستجوی لغت در جدول جو

زکیا
(زَ)
به لغت زند و پازند کارد را گویند و به عربی سکین خوانند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). هزوارش ’سگینا’ و ’سکینا’، پهلوی ’کارت’ کارد... در اینجا ’سکینا’ (زکینا) به ’زکیا’ تصحیف شده. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کیا
تصویر کیا
(پسرانه)
پادشاه سلطان، حاکم، فرمانروا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زویا
تصویر زویا
(دخترانه)
اسم مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
(دخترانه)
مؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زکریا
تصویر زکریا
(پسرانه)
آنکه خداوند او را ذکر می کند، نام یکی از آخرین پیامبران عهد قدیم، نام دانشمند و شیمیدان بزرگ ایرانی که کاشف الکل است، زکریای رازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زکی
تصویر زکی
(پسرانه)
پاک، طاهر، پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زیا
تصویر زیا
(پسرانه)
زنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده، دارای توانایی زاییدن، دارای توانایی خلق و ابداع، آفریننده، افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازکیا
تصویر ازکیا
زکی ها، پاک ها، پاکیزه ها، پاکان از گناه، پارساها، نیکوکاران، جمع واژۀ زکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کیا
تصویر کیا
بزرگ، صاحب، خداوند، پادشاه، حاکم، مرزبان، پهلوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکی
تصویر زکی
پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
مؤنث واژۀ زکی، پاک، پاکیزه، پاک از گناه، پارسا، نیکوکار
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
فرسوده. مانده. خسته. آزرده. رنجیده. (ناظم الاطباء). ظاهراً زکیده. رجوع به زکیدن شود
لغت نامه دهخدا
به لغت زند و پازند، باد را گویند و به عربی ریح خوانند، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، هزوارش زیگا، پهلوی وات، باد، (حاشیۀ برهان چ معین)، رجوع به زیقا شود
لغت نامه دهخدا
زاینده، آنکه زاید
لغت نامه دهخدا
(زَ کَ ری یا)
زکری. زکریاء. نام پیغامبری علیه السلام. (منتهی الارب). نام نبی علیه السلام. (غیاث اللغات) (آنندراج). گویند که زکریا علیه السلام به اغوای شیطان به درخت پناه برده و غیرت الهی او را در زیر اره کشید. (آنندراج). نام پیغمبری از بنی اسرائیل. (ناظم الاطباء). خواندمیر آرد: زکریا بن ازان بن مسلم بن صدوق که نسبش به سلیمان بن داود می پیوست در آن زمان، پیغمبر مقتدا و صاحب قربان بنی اسرائیل بود و پیوسته در مسجد اقصی به عبادت باری سبحانه و تعالی قیام می نمود و آن جناب را پسر عمی بود موسوم به عمران بن ماثان. این عمران پدر مریم است و او را دختری دیگر بود از مریم بزرگتر، اشیاع نام که در فراش زکریا (ع) می غنود و منکوحۀعمران را، حنۀ بنت قافوذ می گفتند و این حنه در کبرسن... حامله شده به اتفاق عمران نذر کرد که چون آن فرزند متولد گردد، محرر باشد و معنی محرر آن است که به شغل دنیا اشتغال ننماید... چون اناث را بواسطۀ عذری که دارند قابلیت تحریر نیست عمران و حنه متفکر ومتحیر شدند، پس وحی الهی جهت قبول آن دختر و جواز محرر بودن او به زکریا نازل شد و عمران دختر خود را مریم نام نهاد... احبار رضا داده، زکریا مریم را ب خانه خود برد و همت عالی به تربیت او مصروف داشته. چون مریم قابلیت خدمت مسجد پیدا کرد، جهت او غرفه ای در آن مسجد تعمیر نموده و او را بدانجا آورد و هرگاه زکریا از مسجد اقصی بیرون می رفت در غرفۀ مریم را قفل می فرمود و در بعضی اوقات که نزد مریم می آمد در زمستان ثمار صیفی و در تابستان میوه های شتوی نزد او مشاهده می نمود... آنگاه زوجه زکریا اشیاع در نودوهشت سالگی... به یحیی حامله شد... بعد از حمل اشیاع یحیی، مدت 3 روز زکریا بر تکلم قادر نگشت... روایت اکثر و اشهر در این باب، آن است که چون مریم عذرا به عیسی حامله گشت و غیر از زکریا کسی با او ملاقات نمی نمود. یهود... جناب نبوی را به زنا متهم داشته، قاصد قتل او شدند و زکریا این معنی را فهم کرده به طریق فرار از میان آن اشرار بیرون رفت و در اثنای راه از درختی آوازی شنید که یا نبی الله به جانب من بیا و زکریا نزدیک آن درخت رفت و درخت شق شد، زکریا را در جوف خود جای داد و باز اجزایش بهم متصل گشت. شیطان گوشۀ جامۀ اورا بگرفت تا از درخت بیرون ماند و جمعی که از عقب زکریا متوجه بودند شیطان را بصورت انسان دیده، پرسیدند که پیری به این صفات در این راه بنظر تو درآمد؟ ابلیس جواب داد که من شخصی ساحرتر از آن پیر ندیدم، زیرا که به سحر این شجره را شکافت و در جوف آن پنهان شده و اینک گوشۀ جامۀ او بیرون مانده و قوم به تعلیم آن لعین، زکریا (ع) را با درخت به اره دو پاره کردند. اما اعتقاد وهب بن منبه آن است که شعیا (ع) بر این موجب کشته گشته و زکریا به مرگ طبیعی درگذشته... (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 137- 139) : فتقبلها ربها بقبول حسن و أنبتها نباتاً حسناً و کفّلهازکریا کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً. قال: یا مریم انی لک هذا قالت هو من عندالله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب. هنا لک دعا زکریا ربه قال رب هب لی من لدنک ذریه طیبه انک سمیع الدعاء. فنادته الملائکه و هو قائم یصلی فی المحراب. (قرآن 37/3).
بجای بد زکریا که کشته شد یحیی
گزیده ای که به پاکی بد از جهان اخیر.
ناصرخسرو.
چنین گویند که چهارساله بود تورات بیاموخت و چون هفت ساله شد یاد گرفته بود. (قصص الانبیاء).
حنه او را پیش گرفت و کوزۀ آبی و جاروبی بوی داد و در بیت المقدس آورد. زکریا در محراب نشسته بود. (قصص الانبیاء).
چه عقل را بدست امانی گرو کنم
چه اره بر سر زکریا برآورم.
خاقانی.
دم خنجر ز مژگانش لب اره از آن خنجر
به بسملگاه یحیی بوسه بر فرق زکریا زد.
حکیم زلالی (از آنندراج).
از تیغ رخنه رخنه که بر تارک من است
افغان ز ارۀ زکریا برآورم.
ملا شانی تکلو (ایضاً).
ز بعد او، زکریا بماند هفتصد سال
بریده گشت بدو نیمه در میان شجر.
؟
رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 215، دائره المعارف فارسی و مادۀ بعد شود
مردی که در ایام عزیا در اراضی یهودا می زیست و ازاو شغل و خبری نداریم، لکن همین قدر میدانیم که در رؤیاهای خدائی بصیر بود (دوم تواریخ 26:5) دور نیست که مراد از ذکر این کلام آن باشد که او شخصی بسیار متقی بود و یا اینکه نبوت مخصوصی می داشت... و او پدر ابی یاابیه مادر آحاز و جدۀ حزقیا بود. (دوم پادشاهان 18:2 و دوم تواریخ 29:1). (از قاموس کتاب مقدس)
بطریرک بین المقدس در زمانی که ایرانیان آنجا را تسخیر و صلیب مقدس را تصرف کردند، وی تا زمان قتل کسری در اسارت بماند (614- 627 میلادی). و با صلیب به بیت المقدس بازگشت و در سال 631 میلادی درگذشت. (فرهنگ فارسی معین ج 5)
ابن یحیی بن صالح البلخی اللؤلؤی. از حفاظ حدیث بود و در سال 230 هجری قمری در بلخ درگذشت. او راست: کتاب الایمان. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 335)
ابن داود بن بکر نیشابوری، مکنی به ابویحیی و مشهور به خفاف است که حافظ حدیث و مفسر بود. او راست: التفسیر الکبیر. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 334)
یکی از آخرین انبیای عهد قدیم (قرن ششم قبل از میلاد). وی در عهد ترمیم هیکل اورشلیم که به امر نبوکد نصر منهدم شده بود می زیست ’نبوت زکریا’ از اوست و وی به تجدید روحانیت اسرائیل در عهدمسیح بشارت داده. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به قاموس کتاب مقدس ذیل زکریای نبی و تورات کتاب زکریا و دائره المعارف فارسی شود
پسر برخیا که اشعیای نبی او را فی مابین خود و نبیه شاهد گرفت و نبیه حامله شده، پسری برای آن حضرت آورد، چنانکه در کتاب اشعیا 8:2 مذکور است قول صحیح آن است که او را بنی آساف می دانند. (دوم تواریخ 29:13). (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به زکریا پیغمبر بنی اسرائیل (مادۀ اول شود)
کسی که خداوند او را ذکر می فرماید) زکریا، پسر و جانشین یربعام دومین پادشاه اسرائیل است. دوم پادشاهان 14:29 که شش ماه سلطنت نموده از آن پس بدست شلوم گرفتار آمده مقتول گردید... (قاموس کتاب مقدس) رجوع به دائره المعارف فارسی شود
ابن الخطاب بن اسماعیل بن عبدالرحمن بن حزم ابکلی محدث و اهل تطیله است که در سال 293 هجری قمری به مشرق به سفر حج رفت و در مکه کتاب النسب زبیر بن بکار را از جرجانی استماع کرد. رجوع به الحلل السندسیه ج 2 ص 170 شود
مراغی، مکنی به ابویحیی. او راست: العدد المعدوده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). شیخ امام ابی یحیی زکریا المراغی از علمای صنف الثانی ازقرن ششم هجری. رجوع به کشف الظنون ج 2 ص 130 شود
پسر یهویاداع است و قول صحیح و معتنابه آن است که نوۀ یهویاداع بوده در ایام آحز یا ویوآش به منصب کهانت رسید... (قاموس کتاب مقدس). رجوع به همین کتاب و دائره المعارف فارسی شود
ابن یحیی الضبی البصری الساجی (220- 307 هجری قمری) ، مکنی به ابویحیی الضبی. از محدثان و حفاظ بود. او راست: علل الحدیث. رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 335 شود
ابن نداف که ابوحدیده ناهض بن عریب و ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن امجد از وی روایت کرده اند. رجوع به الحلل السندسیه، ج 2 ص 160 و 181 شود
لغت نامه دهخدا
(زَ کی یَ)
تأنیث زکی ّ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فانطلقا حتی اذا لقیا غلاما فقتله قال اقتلت نفساً زکیه بغیر نفس... (قرآن 74/18) ، ارض زکیه، زمین برومند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زمین برومند و پاک. (از اقرب الموارد). رجوع به زکی شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
به لغت زند و پازند، به معنی پاک شوم و طاهر گردم. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ازکیا
تصویر ازکیا
جمع زکی پاکان، صاحبان ذهن صافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکین
تصویر زکین
زیرک هشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیا
تصویر کیا
صاحب، خداوند، بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده مولود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکا
تصویر زکا
جفت دوتایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکی
تصویر زکی
پاکیزه، پاک از فساد، طیب، طاهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
زمین برومند و پاک، مونث زکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکید
تصویر زکید
خسته و آزرده و رنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکنا
تصویر زکنا
جمع زکین، زیرکان تیرهوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکریا
تصویر زکریا
نام پیغامبری علیه السلام است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زکیه
تصویر زکیه
((زَ یِّ))
مؤنث زکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازکیا
تصویر ازکیا
جمع زکی، پاکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایا
تصویر زایا
زاینده، آن که تولید می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکی
تصویر زکی
((زَ))
پاک، پاکیزه، پارسا، جمع ازکیاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زکی
تصویر زکی
((زِ کّ))
هنگام اعتراض همراه با انکار و تعجب به کار می رود، دکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیا
تصویر کیا
آقا
فرهنگ واژه فارسی سره
خلاق، زاینده، مولد
متضاد: سترون، عقیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد