- زکن
- تیزهوش زیرک
معنی زکن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کاسه سفالی
کاسه سفالین
جمع زکین، زیرکان تیرهوشان
کاسۀ سفالی، برای مثال مدح تو را به هزل نبردم به سر از آنک / نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند (سوزنی- مجمع الفرس - زکند)
زکند، کاسۀ سفالی
زیرک تر
آنکه از مردم حیله های مختلف پول و مال استخراج کند. کسی که دیگران را استثمار کند. کسی که کثیر الجماع باشد آنکه بسیار جماع کند
پایه، ستون
جز اعظم هر شیی، کرانه هر چیزی، امر بزرگ
از آن متعلق به مال: (مرا هر چه ملک و سپاهست و گنج همه زان تو و ترا زوست خنج)
گوشه، پارچه بریده راندن، سپوختن، زدن، فروش سر درختی خانه تنگ جای تنگ، خانه دور افتاده
رفتار کند
روزگار، زمانه، وقت، هنگام
تنگ، کم: آب آب کم
زیرک هشیار
پاکیزه، پاک از فساد، طیب، طاهر
خشم، اندوه زینه جنگ افزار
لذت و طعم زمخت را گویند
کسی که خود به خود سخن گوید
جفت دوتایی
سایبان، داربست
پرنده ایست از راسته شکاریان روزانه از دسته بازها که در حدود هفت گونه از آن شناخته شده و همه متعلق به نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا و افریقا هستند. زغن جزو بازهای متوسط القامه است و بسیار متهور و چابک و تند و حمله و قوی و خونخوار است دم وی دو شاخ است. او همه پستانداران کوچک مخصوصا جوندگان را شکار میکند موش گیر غلیواج پرآذران خاد جنگلاهی چنگلاهی جنگلاجی کور کور
آسیب رسانیدن
بت، جائی که در آن بتها را گرد بیاورند و آراسته کنند
لاتینی تازی گشته روی از توپال ها زن کوچک، زن فرومایه و پست
آنچه از چرم سازند و بر پشت اسب نهند و بهنگام سواری روی آن نشینند
نوعی از کشیده و زر کش دوزی و بخیه دوزی
ارزن
ساکن شدن
چین و شکن و تا، چین اندام و جامه
عصر، روزگار، وقت، هنگام
زان، از آن، بهره، حصه، قسمت، برای مثال به چشم اندرون دیده از زون اوست / به جسم اندرون جنبش از خون اوست (عنصری - ۳۵۲ حاشیه)