- زَاعِق
- غرّنده، جیرجیر
معنی زَاعِق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مناسب، شایسته، جذّاب، مؤدّب
بازدیدکننده
قابل حذف، به علاوه، زیادی، اضافی، فراوان
غرّش کننده، راهزن
رونق، درخشان، راغب
کشاورز، کاشت
خزنده
بازیکن
زودگذر، محو شدن، ناپدید
چسبناک، چسب، چسبنده، چسبان
کدر، تاریک
مغموم، غرق شد، آب زده
عالی، فوق العاده، برتر
بی پروا، بهبودها، بی حرمت، پانک
چرت زدن، خوٰاب آلود، خوابیده
ریاکار، نادرست، غلط، توهّمی
ماورایی، فراطبیعی
کینه توز، بداخلاق
سوزاننده، گنجه، سوزان، مشعل
زیرک، زبردست
مدّعی، دعوت شد، فراخوانی
خفه کننده، گرفتگی
موانع، مانع
خواهان، جالبه
رو به بالا، در حال افزایش
صادق، صادقانه، راستگو
راننده تاکسی، راننده، راننده خودرو
سرفه کننده، سرفه کردن
اختلاس گر، دزد، دزدانه
پیشینه، سابق، پیشین، پیش دستانه، قبلی
هوشیار، آگاهانه