جدول جو
جدول جو

معنی زورگر - جستجوی لغت در جدول جو

زورگر
(گَ)
پهلوان و بهادر و دلیر و جنگجوی. (ناظم الاطباء). پهلوان. (آنندراج) :
نبود میل جوانان سیمبر ما را
به زور عاشق خود ساخت زورگر ما را.
سیفی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورگر
تصویر ورگر
(پسرانه)
با دوام (نگارش کردی: وهرگر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زورگو
تصویر زورگو
زورگوینده، آنکه دیگری را به زور مجبور به قبول امری بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
کسی که پیشه اش ساختن زینت آلات و چیزهای دیگر از زر است، طلاساز
فرهنگ فارسی عمید
(مُزَوْ وِ گَ)
مرکب از مزدا+ اهورا، و رجوع به ’اهورا’ و ’مزدا’ و ’اهورامزدا’ در شود
لغت نامه دهخدا
(زَ گَ)
بمعنی زرساز. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). (از: ’زر’ + ’گر’، پسوند صنعت و شغل). کسی که با زر کار کند. آن که آلت زرین سازد. (حاشیۀ برهان چ معین). صیاغ. صواغ. صائغ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و بمعنی اعم آنکه ادوات از زر و سیم و جواهر سازد. (حاشیۀ برهان چ معین) :
زرگر فرونشاند کرف سیه به سیم
من باز برفشانم سیم زده به کرف.
کسائی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
شد آمدش بینم سوی زرگران
همیشه ستوهند ازاو دیگران
بخواند آنگهی زرگر دند را
ز همسایگانان تنی چند را.
ابوشکور (یادداشت ایضاً).
آنرا ریگ هبیر خوانند و رنگ او سرخ است و زرگران از وی بکار دارند. (حدود العالم، یادداشت ایضاً).
زرگری باید کز مایۀ ما کار کند
مایه ما را و هر آن سود که باشد به دو نیم.
فرخی.
وآنگاه یکی زرگرک زیرک و جادو
باژیر بهم باز نهاده لب هر دو.
منوچهری.
همیدون تموز و دیش چاکر است
بهارش مثال خزان زرگر است.
اسدی (گرشاسبنامه).
بهمن کنون زرگر شود
برگ رزان چون زر شود.
ناصرخسرو.
گاورسه چو کردمی ندانی
بایدت سپرد زر به زرگر.
ناصرخسرو.
وآن کو نکند طاعت علمش نبود علم
زرگر نبود مرد چو بر زر نکند کار.
ناصرخسرو.
اکنون می خواهم خدای موسی بشما بنمایم، گفتند: روا باشد. سامری زرگر بود. قالبی درست کرد. (قصص الانبیاء ص 113). دل کان است و خرد گوهر و قلم زرگر. (نصیحه الملوک غزالی).
چشمم چون ابر و دامنم چو شمرشد
رویم چون زر و دل چو بوتۀ زرگر.
مسعودسعد.
زرگر رخسار من شد عشق یار سیمبر
این چنین زر کردن آری از چنان زرگر سزد.
سوزنی (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زمانه زو طلبد امر و نهی، نز دگران
کسی طلب نکند کار زرگر از جولاه.
فلکی شیروانی.
زرگر ساحرصفت را بهر صنع
سیم چینی و زر آبائی فرست.
خاقانی.
وای بر زرگری که وقت شمار
زرش از نقره کم بود بعیار.
نظامی.
دادن زرگر همه جان دادن است
ناستدن بهتر از آن دادن است.
نظامی.
یکی کوره ای ساخت چون زرگران
ز هر داروئی کرد چیزی در آن.
نظامی.
آن یکی آمد به پیش زرگری
که ترازو ده که برسنجم زری.
مولوی.
- زرگر چرخ، کنایه از آفتاب است. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) ، کتاب نحمیا 3:8 و 32 و کتاب اشعیا 40:19 و 41:7 و 46:6 و اصلاً مقصود از قال گرومصفی کننده است. مقابل کتاب ملاکی 3، 2 و 3: و طرز و طریقۀ تصفیه و قال گذاردن هم در امثال 17:3 و 27:21مذکور است. نوشته های مقدسه غالباً از عمل زرگری مصریان ذکر نموده و نقشۀ نوامون و بنی حسن، طرز و طور کار، حاصل و نتیجۀ نیکوی اعمال ایشان را می نماید. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
دو روستا از دهستان حسنوند که در بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقعند. زیرگر بالا 120 تن و زیرگر پائین 90 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
بمعنی زر ساز، کسی که بازر کار می کند، صیاغ
فرهنگ لغت هوشیار
وراگر اگر هم عجزنبود از قدر ورگر بود جاهلی از عاجزی بدتر بود. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
((زَ گَ))
سازنده زیورآلات طلایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
طلافروش
فرهنگ واژه فارسی سره
جابر، ستمگر، قلدر، مستبد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
صائغٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
Flashy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
voyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گره ی کور و غیرقابل گشودن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
gösterişli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
화려한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
ঝলমলে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
yenye madoido
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
ฉูดฉาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
צעקני
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
شوخ و چمکدار
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
派手な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
llamativo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
mencolok
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
चमकदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
opzichtig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
vistoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
chamativo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
krzykliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
показний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
auffällig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
броский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زرگر
تصویر زرگر
浮夸的
دیکشنری فارسی به چینی