جدول جو
جدول جو

معنی زورقیه - جستجوی لغت در جدول جو

زورقیه
(زَ رَ قی یَ)
ظاهراً شب کلاه، یا چیزی مانند آن بوده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : قال و عدل زورقیه کانت علی رأسه بیدیه و استسبل للموت. (عیون الانباء ج 2 ص 195، یادداشت ایضاً). رجوع به زورق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زورنیم
تصویر زورنیم
تکۀ پارچه که برای زینت در پشت یقۀ لباس می دوزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دورویه
تصویر دورویه
از دورو، از دو طرف، آنچه دارای دوروی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زورفین
تصویر زورفین
زرفین، حلقۀ کوچک که به در یا چهارچوب در می کوبند و زنجیر یا چفت را به آن می اندازند، زفرین، زوفرین، زلفین، برای مثال خوی نیکو را حصار خویش گیر / وز قناعت بر سرش زن زورفین (ناصرخسرو۱ - ۱۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
(زَ / زُو رَ)
چون زورق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نوعی از کلاه قلندران باشد و آن شبیه است به کشتی. (برهان) (آنندراج) (از فرهنگ فارسی معین). نوعی از کلاه قلندران شبیه به کشتی. (ناظم الاطباء). کلاهی که مانند کلاه قلندران سازند و کهکاهی خوانند و درون او را پوستین گیرند و جوانان بر سر نهند. (فرهنگ رشیدی) :
دوش سرمست نگارین من آن طرفه پسر
با یکی پیرهن و زورقی طرفه به سر.
سنایی (از فرهنگ رشیدی).
، نام قسمی اصطرلاب. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، استخوان پاشنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانی است که پاشنه در زیر وی نهاده است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و استخوانی دیگر است آنرا زورقی گویند از سوی پس به اشتالنگ پیوسته است و پاشنه اندر زیر او نهاده و دو دندانه از پاشنه بیرون آمده است و اندر این زورقی نشسته تا استوار باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت ایضاً). رجوع به جواهرالتشریح میرزا علی ص 125 و 155 شود
لغت نامه دهخدا
کهکاهی کلاهی است همانند ما کوک که غلندران بر سر نهند منسوب به زورق، نوعی کلاه قلندران که شبیه به زورق (قایق) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواقیل
تصویر زواقیل
دزدان
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه ای باشد که بر چار چوب در و صندوق نصب کنند و چفت یا زنجیر را بدان اندازند، زلف معشوق. توضیح: بعضی این کلمه را زلفین بصیغه تثتیه خوانند ولی باید دانست که اولا زلف در عربی قدیم نیامده و معربست و ثانیا استعمال دوزلفین و زلفینکان از طرف گویندگان رفع شبه میکند. مع هذا گاهی به صیغه تثنیه هم بر خلاف اصل استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
بندی آهنین که بر گردن و دست و پای ستوران یا زندانیان بندند بخاو بخو
فرهنگ لغت هوشیار
مترقیه در فارسی: مونث مترقی: افزون شونده، بالا رونده، پیشرفته مونث مترقی: دول مترقیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زورقی
تصویر زورقی
نوعی از کلاه قلندران که شبیه به زورق است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورنیم
تصویر زورنیم
((زَ وَ))
پارچه ای که به اندام خاصی از جانب پشت بر گریبان جامه دوزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زورفین
تصویر زورفین
((زُ فِ))
حلقه ای که زنجیر یا چفت را در آن می انداختند، زلف معشوق، زلفین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
منحة دراسيّة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
Scholarship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
bourse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
стипендия
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
छात्रवृत्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
اسکالرشپ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
বৃত্তি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
ufadhili
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
장학금
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
奨学金
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
מלגה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
ทุนการศึกษา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
beasiswa
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
Stipendium
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
beurs
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
borsa di studio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
bolsa de estudos
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
奖学金
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
стипендія
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بورسیه
تصویر بورسیه
stypendium
دیکشنری فارسی به لهستانی