کنایه از بیجا و بی حساب، (غیاث)، بیهوده و بی جا و بی مناسبت، (ناظم الاطباء)، کنایه از بی جا و بی حساب، و این را در مقامی گویند که شخص کاری بی تحاشی کند و بی پروائی نماید، (آنندراج)
کنایه از بیجا و بی حساب، (غیاث)، بیهوده و بی جا و بی مناسبت، (ناظم الاطباء)، کنایه از بی جا و بی حساب، و این را در مقامی گویند که شخص کاری بی تحاشی کند و بی پروائی نماید، (آنندراج)
میهن، وطن، محل تولد، زادگاه، جایی که شخص در آنجا زاییده شده و ماوی گرفته، برای مثال آن را که بر مراد جهان نیست دسترس / در زادبوم خویش غریب است و ناشناس (سعدی - لغت نامه - زادبوم)
میهن، وطن، محل تولد، زادگاه، جایی که شخص در آنجا زاییده شده و ماوی گرفته، برای مِثال آن را که بر مراد جهان نیست دسترس / در زادبوم خویش غریب است و ناشناس (سعدی - لغت نامه - زادبوم)
شتاب شتاب، و زودباش، (آنندراج)، معجلاً و به تعجیل، (ناظم الاطباء) : ... خوارزمشاه خفته نیست وزودزود دست به وی دراز نتوان کرد، (تاریخ بیهقی)، از فسون او عدمها زودزود خوش معلق می زند سوی وجود، مولوی
شتاب شتاب، و زودباش، (آنندراج)، معجلاً و به تعجیل، (ناظم الاطباء) : ... خوارزمشاه خفته نیست وزودزود دست به وی دراز نتوان کرد، (تاریخ بیهقی)، از فسون او عدمها زودزود خوش معلق می زند سوی وجود، مولوی