جدول جو
جدول جو

معنی زوائل - جستجوی لغت در جدول جو

زوائل
(زَ ءِ)
جمع واژۀ زائله. (اقرب الموارد) ، شکار، زنان، ستارگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در علم احکام نجوم، بروجی که از پی بروج تالی اوتاد است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
زوائل
شکار، زنان، ستارگان
تصویری از زوائل
تصویر زوائل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زوال
تصویر زوال
نیست شدن، زدوده شدن، از بین رفتن، دور شدن، کنایه از مایل گشتن خورشید از میانۀ آسمان به سوی مغرب، کنایه از هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط می گذارد
زوال پذیرفتن: نیست شدن، فانی شدن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ جِ)
از ’زج ل’، جمع واژۀ زاجل، به معنی چوب بند سر مشک. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
جمع واژۀ زائده. افزونیها. (از آنندراج) : و بر جگر فزونی هاست از وی بیرون آمده بر سان انگشتان و بدین فزونیها گرد معده اندر آمده است. چنانکه چیزی را به انگشتان بگیرند و این فزونیها را به تازی زوائد گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). از جمله زوائد مبانی هزار محوطه بود از جهت مرابط فیلان. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 423). زائده الکبد، هنیه منها صغیره الی جانبها منتحیه عنها. ج، زوائد. (اقرب الموارد).
- زوائد متصله، فزونیها که بر سر استخوانهای مهره هاست. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زوائد مفصلیه، فزونیهای استخوانهای پهلو که در استخوانهای مهره های پشت نشسته است. (از یادداشت ایضاً).
- زوائد من الاسنان، ما یلی الانیاب و منه قول المتنبی فی عشیره سیف الدوله: ’و سائر املاک البلاد الزوائد’. (اقرب الموارد).
، زیاده الایمان بالغیب والیقین. (تعریفات جرجانی، در اصطلاحات صوفیه) ، تندیهای پس پالان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ذوالزوائد، شیر بیشه یعنی به اظفاره و انیابه و زئیره و صولته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مائل. رجوع به مائل شود، جمع واژۀ مائله به معنی زن باتبختر و زن خرامنده. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ ءِ)
جمع واژۀ غائله. (دهار) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غائله شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ)
ج اوّل. اوایل. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج). نحویین گویند: اصل اوائل اواول (با دو واو) بوده است ولی چون دو واو در دو طرف الف قرار گرفته اند وکلمه جمع و جمع ثقیل است دومی را بهمزه برگردانده اند و گاه قلب کنند و گویند اوالی. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
بگشتن، گشتن و دور شدن ازجایی، نیست شدن، از بین رفتن، بر طرف شدن، نیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زائل
تصویر زائل
بر طرف شونده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غائله، سختی ها بدی ها پتیار ها جمع غائله (غایله) سختی ها بلاها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوائل
تصویر حوائل
جمع حائل (حایل) زنان نازا، جمع حائل، زنان نازا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوائل
تصویر اوائل
جمع اول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زواجل
تصویر زواجل
جمع زاجل، چوب پنبه ها سربندها سربند های مشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوائد
تصویر زوائد
جمع زائده، افزونیها، فزودگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زوال
تصویر زوال
((زَ))
نیست شدن، از بین رفتن، متمایل شدن آفتاب از وسط آسمان به سوی مغرب، نقصان، ناپایداری، نیستی، خرابی، آفت، بلا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زوال
تصویر زوال
فروپاشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زوال
تصویر زوال
Decadence, Degeneracy, Degeneration, Degradation, Deterioration
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از زوال
تصویر زوال
décadence, dégénérescence, dégradation, détérioration
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از زوال
تصویر زوال
verval, degeneratie, degradatie, verslechtering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از زوال
تصویر زوال
çöküş, dejenerasyon, bozulma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از زوال
تصویر زوال
퇴폐 , 퇴화 , 악화
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از زوال
تصویر زوال
衰退 , 退化 , 劣化 , 悪化
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از زوال
تصویر زوال
שקיעה , הידרדרות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از زوال
تصویر زوال
kemerosotan, degenerasi, degradasi, pemburukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
पतन , विकृति , गिरावट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از زوال
تصویر زوال
упадок , дегенерация , деградация , ухудшение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زوال
تصویر زوال
Dekadenz, Degeneration, Degradation, Verschlechterung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadencia, degeneración, degradación, deterioro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadenza, degenerazione, degradazione, deterioramento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از زوال
تصویر زوال
decadência, degeneração, degradação, deterioração
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از زوال
تصویر زوال
衰退 , 退化 , 降解 , 恶化
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از زوال
تصویر زوال
dekadencja, degeneracja, degradacja, pogorszenie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از زوال
تصویر زوال
занепад , дегенерація , деградація , погіршення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از زوال
تصویر زوال
uharibifu, uozo
دیکشنری فارسی به سواحیلی